از پلهها بالا میآمدم که صدای خفیف هقهق مردانهای را شنیدم. از هر پلهای که بالا میآمدم صدا را بلندتر میشنیدم. پدرم بود، مادر هم آرامش میکرد، میگفت آقا! خدا بزرگ است، خدا نمیگذارد ما پیش بچهها کوچک بشویم، فوقش به بچهها عیدی نمیدهیم، قرآن خدا که غلط نمیشود.
10 اسفند 1402
فرهنگ و هنر