پایگاه خبری تحلیلی خیر ایران به عنوان رسانۀ جامع نیکوکاری مد نظر دارد تا در سلسلهگفتوگوهایی با اصحاب علم و اندیشه به بررسی جایگاه نیکوکاری در آموزههای دینی و مبانی فلسفی بپردازد.
در همین راستا با آیتالله سیدمصطفی محقق داماد، استاد حوزه و دانشگاه و رئیس گروه مطالعات اسلامی فرهنگستان علوم ایران به گفتوگو پرداختیم. ایشان به طور خاص سوابق علمی و اجرایی در حوزۀ نیکوکاری و انساندوستی دارند؛ عضویت در هیئتامنای بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و عضویت در هیئت مؤسس انجمن مطالعات وقف و امور خیر ایران و تألیف آثاری همچون «مفهوم اسلامی حقوق بشردوستانه»، «رعایت قوانین انساندوستانه»، «حقوق بشر از دیدگاه امام علی (ع)» و «تحلیل فقهی حقوقی وقف» از جملۀ این سوابق است.
در روز سهشنبه دوم مردادماه 1403 در فرهنگستان علوم با ایشان دربارۀ احسان و نیکوکاری در اندیشۀ دینی و فلسفه به گفتوگو پرداختیم. آنچه در ادامه میآید، حاصل این گفتوگوی تفصیلی است.
-------------------------------------------------------------------------------------------------
برخی از مهمترین فرازهای مطروح در گفتوگو:
- ایدهآل قرآن کسی نیست که فقط به شریعت عمل کند بلکه حداقلِ زندگی مؤمنانه، عمل به شریعت است. اما ایدهآل یک مؤمن و ایدهآل خداوند نسبت به زندگی مؤمنانه، زندگی محسنانه است.
- با کمال تأسف امروز دانشگاههای ما از محل موقوفات اداره نمیشود، در حالی که مهمترین دانشگاههای آمریکا یعنی هاروارد و استنفورد به حدی موقوفه دارند که گاهی به دولت قرض میدهند.
- یکی از چیزهایی که لازم است حاکمیت ما روی آن مطالعه کند این است که ببیند چرا ثروتمندان برای مراکز علمی کشور باقیاتالصالحات نمینهند و چرا موقوفاتی برای دانشگاه ملحوظ نمیکنند؟
-به نظر من در درجۀ اول، شخصیتهای علمی باید نقش وزارتهای فرهنگی را داشته باشند تا برای کارهای خیریه جاذبه به وجود آید. باید شخصی وزیر علوم یا وزیر فرهنگ بشود که از نظر علمی از درجۀ دیگران بالاتر باشد.
- یکی از بهترین کسانی را که در فلسفۀ خیر سخن گفته، ابنسینا است. او در نَمَط هفتم کتاب «الاشارات و التنبیهات» مبحث خیر و شر در جهان را مطرح کرده است و خیلی زیبا غلبۀ خیر بر شر را از نظر فلسفی اثبات میکند. خواجۀ طوسی در شرح اشارات، بهنحوی زیبا و با قلمی عالی مباحث ابنسینا را شرح کرده است.
- در ذهن عوام، خیر را به کمکهای مالی محدود میکنند اما قرآن مجید میفرماید: «الصُّلْحُ خَیرٌ» (نساء/ 128). یعنی جنگ شر است و صلح، خَیر. باید شما این نگاه را ترویج کنید که همۀ صفات خوبی در کلمۀ خیر است.
-از چیزهایی که شما باید دنبال کنید این است که باید نقشه و طرحی برای بهینه انجامشدن خیر دنبال کنید؛ حتی در خیر مالی. چون خیرات در حال هدررفت است.
- در محرم و صفر و ماه رمضان خدا میداند که مردم چقدر خیرات میدهند. آیا نمیشود از این خیرات بهتر بهرهبرداری کرد؟ قطعاً میشود. ما چقدر میتوانیم دانشگاه درست کنیم، خانه برای مردم بسازیم، تولید کار کنیم و به جای اینکه به کسی ماهی بدهیم، ماهیگیری را یاد او بدهیم. خیرات این است.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
- ضمن عرض سلام و تشکر بابت فرصتی که در اختیار رسانۀ خیر ایران قرار دادید، با توجه به جایگاه علمی حضرتعالی و تلاشهایی که در زمینههای انساندوستانه و بشردوستی در سراسر دنیا داشتهاید و اینکه از مؤسسان انجمن مطالعات وقف و امور خیریه بودهاید، فرصت را مغتنم شمردیم که خدمت شما برسیم و گفتوگویی با شما داشته باشیم. پرسش اول این است که از نظر فقهی از قواعد خمس، زکات، وقف و مانند آن زیاد شنیدهایم اما دربارۀ جایگاهِ اخلاقیِ نیکوکاری در قرآن و سیرۀ اهل بیت کمتر شنیدهایم. از نظر شما جایگاهِ اخلاقیِ نیکوکاری در قرآن و سیره اهل بیت (ع) چگونه است؟
اولاً خیلی ممنون و سپاسگزارم از لطفی که کردید و فرصتی را برای من فراهم کردید. واقعیت این است که یکی از اصول مسلم در قرآن مجید که به آن خیلی تأکید شده و آموزش داده شده است و میتوانیم بگوییم از محورهای اصلی یک زندگی مؤمنانۀ اسلامی است، موضوع احسان و محسن بودن است. قرآن را که باز میکنیم، چندینبار خداوند میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِين». (برای نمونه؛ بقره/ 195؛ مائده/ 13) این خیلی مهم است که محسن، محبوب خداوند است. البته که من در نوشتههای خودم مسئلۀ احسان و محسن را بیشتر باز کردهام.
موضوع احسان، رابطۀ مستقیم با نظام اخلاق اسلامی و قرآنی دارد. قرآن مجید در کنار تئوریهای اخلاقی که در جهان امروز وجود دارد و مکتبهای فلسفیای که دربارۀ اخلاق بحث کردهاند، نظام اخلاقی خاص خودش را دارد. یعنی به نظر میرسد و ادعای ما به تبع مرحوم استاد علامه طباطبایی این است که قرآن یک نظام اخلاقی مختص به خود دارد که در کنار نظامهای دیگری که در مکتبهای کلامی، فلسفی و الهیاتی است، نمیگنجد و در کنار آنها برای خود مستقل است.
اجمالاً میخواهم بگویم که محور نظام اخلاق اسلامی، محسن بودن است و این مفهوم، بسیار وسیع است. شما قرآن را که باز کنید، اعمالی را ذکر میکند و در پایان هرکدام میگوید: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِين». در کنار بیشتر صفات اخلاقی، قرآن کلمۀ «احسان» را میآورد. برای نمونه میفرماید: «وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ». (آل عمران/ 134) در اینجا بحث بر سر کظم غیظ و فروبردن خشم است که یک صفت اخلاقی محسوب میشود. همچنین در این آیه از گذشت و بخشش نسبت به کسی که به انسان جفا کرده سخن رفته است اما در آخر آیه میگوید: «وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِين»؛ یعنی کظم غیظ، عفو، صفح یا هرچه بگوییم، محور آن محسن بودن است.
پس اگر از ما بپرسند که خداوند تبارک و تعالی چطور مؤمنی را میخواهد و مایل است مؤمن چگونه زندگی کند، چگونه باید پاسخ بدهیم؟ آیا اگر تمام احکام شریعت را عمل کند، کافی و ایدهآل است؟ اگر دقیقاً به تمام احکام شریعت عمل کند، این یک انسان مؤمن و ایدهآل خداوند و قرآن مجید است؟ به نظر میرسد، نه. ایدهآل قرآن کسی نیست که فقط به شریعت عمل کند بلکه حداقلِ زندگی مؤمنانه، عمل به شریعت است. اما ایدهآل یک مؤمن و ایدهآل خداوند نسبت به زندگی مؤمنانه، زندگی محسنانه است.
- و جالب این است که خداوند خود را هم «محسن» مینامد.
بله، اسم خود خداوند متعال، محسن است که در دعا میخوانیم: «يا مُحْسِنُ قَدْ اتاكَ الْمُسىء». حتی جالب است که در قرآن داریم که چه کسی تولی واقعی دارد و ولایت الهی شامل حال چه کسی میشود: «وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى» (لقمان/ 22)؛ یعنی کسی که محسن است مشمول ولایت الهی قرار میگیرد.
این مقدمه را عرض کردم برای این جهت که یکی از جلوهها برای زندگی مؤمنانه، احسان است. مثالی که زدم نیز عبارت از کظم غیظ، عفو، صبر، توکل و جهادِ محسنانه بود که در تمام آنها، این صفت احسان موضوعیت دارد که زندگی را مؤمنانه میکند.
- این احسان نسبت به همۀ جهان است یا فقط نسبت به آنچیزی است که همنوع یا همفکر و همسلیقۀ من است؟
بهتر است این سؤال را اینطور مطرح کنیم که احسان نسبت به چه چیزی است؟ جالب است که وقتی آیات قرآن را کنار هم قرار میدهیم، خیلی وسیع است. ما در قرآن ظلم به نفس و احسان به خود را داریم. در قرآن ظلم به خداوند هم داریم که در سورۀ لقمان آمده است: «وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» (لقمان/ 13). شرک به خدا، ظلم به اوست. همچنین احسان نسبت به خداوند هم داریم و آن عبارت از معرفتِ توحیدی است. همچنین یک احسان عام داریم که احسان نسبت به هر انسان و همنوع است و احسانی بالاتر از این هم داریم که به غیرهمنوع و حیوان هم صورت میگیرد.
فقهای ما گفتهاند اگر کسی برود همۀ شیر پستان گاو را بدوشد که برای گوسالهاش شیری باقی نماند، این ظلم به آن گوساله به حساب میآید. مقابل ظلم، زندگی محسنانه است. البته شما ممکن است بگویید مقابل ظلم، عدل است. بله، عدل کف آن است و بالاتر از عدل، احسان است. قرآن میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَان» (نحل/ 90). عدل کف زندگی مؤمنانه و احسان از آن بالاتر است.
حالا اگر شما به خانۀ یک مدیون بیچارهای که از او طلبکار هستید بروید و بدهی خود را طلب کنید، ظلم نکردهاید، بلکه عدالت را رعایت کردهاید؛ چون همان اندازهای که داده بودید، گرفتهاید و در قرآن هم آمده است: «لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ» (بقره/ 279). این عدالت است. اما اگر گفتید این پولی که آوردهای، آیا در شرایطی است که گرفتاری نداشتی؟ زن و بچهات دچار مشکل نشدند؟ و او پاسخ دهد که اتفاقاً برای بازگردادن بدهی شما دوباره قرض کردهام و در این شرایط شما گفتید که من این پول را به تو بخشیدم، این احسان است.
«فخر مُدَبّر» که دقیقاً معاصر سعدی است کتابی به زبان فارسی دارد که بسیار زیباست. با وجود اینکه نویسندۀ سُنّی است، به زبان شیرین فارسی این داستان را آورده است: «روزی امیرالمؤمنین حسین بن علی (ع) مهمان داشت -خیلی جالب است که یک نویسندۀ سنی برای امام حسین (ع) از لقب «امیرالمؤمنین» استفاده میکند. من این لقب را در این کتاب که متعلق به قرن هفتم قمری است، دیدهام- بر سر سفره که نشسته بودند، کنیزکی غذا آورد. بالای سر ایشان مقداری غذا به گردن آن حضرت ریخت و گردن ایشان سوخت. کنیزک به چشمهای امام (ع) نگاه کرد و متوجه شد عصبانی هستند. بالافاصله این بخش از آیه را خواند: «وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظ» امام (ع) فرمود: «غیظم فروکشید». کنیزک ادامه داد: «وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاس»، امام (ع) فرمود: «تو را بخشیدم و آزاد کردم». کنیزک ادامه داد: «وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِين»، حضرت (ع) یک کیسه دینار بیرون آوردند و گفتند برای اینکه آزاد شدی، حتماً برایت خواستگار پیدا میشود، این هم برای جهیزیه و خرج زندگیات!». این روایتِ خیلی جالب را فخر مدبر نقل میکند. من در اسناد کتب شیعه دیده بودم اما نه به این سبک که فخر مدبر آورده است.
در میان اعمال محسنانه که همهچیز را در بر میگیرد؛ مثل اینکه شما نامۀ محسنانه به کسی بنویسید، جملۀ محسنانه به کسی بگویید، ادب محسنانه نسبت به کسی بکنید، سخن محسنانه با کسی بگویید و حتی به احسان نسبت به خداوند هم اشاره کردیم، یکی از اعمال، خیرهای مالی است. احسان فقط خدمات مالی نبود، اما یکی از نمونههای بارز احسان، خدمات مالی است.
در آداب اسلامی ما یکسری صدقات واجبه مانند زکات داریم که اگر ندهند حتی حاکم بهزور میگیرد. ولی غیر از این صدقات واجبه، صدقات خیر محسنانه هم وجود دارد. صدقات واجبه هم قطعاً خیر است اما مصداق خیر محسنانه آن است که واجب نباشد. در قرآن مجید آمده است: «وَمَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَار» (بقره/ 270) یا میفرماید: «إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ» (بقره/ 271). عجیب است که خداوند میگوید اگر شما صدقاتتان را علناً بدهید، البته کار خوبی کردهاید، اما اگر مخفیانه بدهید که این صدقه واجبه نیست، مستقیم به دست خداوند میرسد و این احسان به خداوند است؛ چهاینکه یکی از اسماء خداوند نیز محسن بودن است.
حُسن حال الهی نیز از همینجا میآید که در دعای ماه رمضان میخوانیم: «اَللّهُمَ غَیِّرْ سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِکَ؛ خدایا سوء حال ما را با زیبایی حال خودت تغییر بده». ما اگر بخواهیم به خداوند احسان بکنیم، یعنی باید به نحو مخفی به فقرا کمک کنیم. احسان یعنی اتصال به دریای زیبای الهی. چرا زیبایی است؟ چون خدا نعمتهایی به ما داده است که هیچکس نمیداند و علنی نیست. محسنیت خدا در صدقۀ مخفیانه است.
دربارۀ صدقات مالی لازم است یک نکتهای بگویم. در قرون اولیۀ اسلامی، دانش اسلامی از درون دانشگاههای اسلامی مانند اسپانیا و ... به غرب سرایت کرد. یکی از چیزهایی که از طریق شهرهای «ونیز» و «سیسیل» وارد اروپا شد، نحوۀ تجارت، روابط تجاری، اجتماعی و مالی و قواعد و موازینی بود که مسلمانها در آن پیشرفت کرده بودند. از جملۀ اینها، مسئلۀ بازار آزاد بود که تا قبل از آمدن پیغمبر اسلام (ص) و تشکیل حکومت مدینه، قوانین حمورابیِ رومی در منطقه و حتی در عربستان حاکم بود که مبتنی بر اقتصاد آزاد نبود، بلکه قانون حمورابی این بود که اگر کسی جنسی را گران میخرید، میآمد پیش حاکم شکایت میکرد که او گرانفروشی میکند. حاکم هم فروشنده را به کاهش قیمت و تسعیر یا قیمتگذاری الزام میکرد.
اما پس از اینکه پیغمبر اسلام (ص) حکومت مدینه را تشکیل داد، قحطی کوچکی در مدینه به وجود آمد. مردم مدینه از نظر آذوقه گرفتار شدند و عدهای از بازاریها قیمتها را بالا بردند. مردم چون به آن قانون عادت داشتند و فکر میکردند که عدالت در دخالت حکومت است، به در خانه پیغمبر (ص) ریختند و گفتند شما امروز حاکم هستید، قیمت را پایین بیاورید. این مطلب را من به نقل از «ابنحجر عسقلانی» میآورم که پیغمبر (ص) فرمودند: «من از طرف خداوند اجازه ندارم تسعیر کنم و برای قیمتگذاری قانون بگذارم.» مردم باید آزادانه باهم زندگی کنند. بنابراین آزادی قیمتگذاری و آزادی در ارادۀ معاملاتشان را پیغمبر (ص) نهادینه کرد. این در زمانی است که هنوز «آدام اسمیت» وجود نداشت و بعدها این بازار آزاد را به نام خود ثبت کرد. در صورتی که این تئوری متعلق به پیغمبر اسلام (ص) بود.
اما این را برای چه گفتم؟ برای اینکه به این نکته اشاره کنم که در کنار انتقال آداب تجارت و اقتصاد، یکی از چیزهایی که به غرب رسید، مؤسسات وقف و خیریه بود. وقف به گونهای که الآن در حقوق اسلامی هست، در غرب به این صورت نبوده است. در آنجا «تراست» بوده و هست، ولی وقف مفهوم دیگری برای باقیماندن یک امر خیر است که خیرات، باقیماندنی و جاودان میشوند. این یکی از آداب اسلامی است که مردمان متمول و کسانی که خداوند به آنها اموال داده است، میخواهند مالی را که از دسترنج خود به دست آوردهاند، برای بچههایشان بدهند، اما مقداری از آن را هم برای خودشان به عنوان باقیاتالصالحات باقی بگذارند.
البته اسلام از اول گفته که شما حق ندارید همۀ اموالتان را ببخشید؛ بهنحویکه بچههای شما چیزی نداشته باشند، بلکه فقط از یکسوم مال خود میتوانید در کار خیر استفاده کنید. چرا؟ برای اینکه توزیع ثروت صورت بگیرد و آنها هم زندگی کنند، ولی یکسوم مالتان را میتوانید برای کارهای خیر بگذارید. البته اگر در زمان حیات قدرت مالی زیادی داشتید هرکاری خواستید، بکنید و مجازید. اما اگر میخواهید بعد از مرگ کار خیر کنید، وصیت فقط دربارۀ یکسوم مال امکانپذیر است. اسم این موضوع در اسلام «باقیاتالصالحات» است که از قرآن گرفته شده است: «وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ أَمَلًا» (کهف/ 46). باقیاتالصالحات هم بهترین ثواب را از نظر الهی دارد و هم ماندنی است و بهترین آرزوی فرد هم این است که کار خیرش باقی بماند.
ما امروز در ایران واقعاً موقوفات زیبایی داریم. وقتی مردم به حاکمیت ایمان و اعتماد داشته باشند، امین و متولی معین میکنند، اما ناظرش را حاکم قرار میدهند که الآن سازمان اوقاف است. در ایران بیشتر دانشگاهها و مراکز علمی کشور را قبل از قرون اخیر و در قرن سابق، اوقاف اداره میکرد. در همین تهران و در میدان بهارستان، مدرسهای است که الآن به آن مدرسه عالی شهید مطهری میگویند، ولی اسم اصلی آن مدرسۀ سپهسالار است. سپهسالار آمده، مرکز علمی را درست کرده، موقوفات برای آن معین کرده و در آنجا ذکر کرده است که طلبهها چطور درس بخوانند، چطور دعا بخوانند، چطور عبادت کنند و خرجشان چطور تأمین بشود. بودجههای خیلی خوبی هم برای آن گذاشته است. اما با کمال تأسف امروز دانشگاههای ما از محل موقوفات اداره نمیشود، در حالی که مهمترین دانشگاههای آمریکا یعنی هاروارد و استنفورد به حدی موقوفه دارند که گاهی به دولت قرض میدهند.
پس یکی از چیزهایی که لازم است حاکمیت ما روی آن مطالعه کند این است که ببیند چرا متمولین و ثروتمندان برای مراکز علمی کشور باقیاتالصالحات نمینهند؟ چرا موقوفاتی برای دانشگاه ملحوظ نمیکنند؟ دانشگاه باید با موقوفه بگردد. البته بله، بعضی دانشگاهها مانند دانشگاه تهران و شهید بهشتی موقوفاتی دارند اما این مقدار کفاف ادارۀ آنها را نمیکند. نظامیۀ بغداد با موقوفه میگشت. سعدی در آنجا اسکالرشیپ (شهریه) داشته است. میگوید: «مرا در نظامیه ادرار بود/ شب و روز تمرین و تکرار بود» که ادرار به معنای اسکالرشیپ و شهریه هرماهه است.
همچنین نظامیۀ بغداد الگوی نظامیۀ نیشابور بود. مدرسههای سنتی ایران مثل فیضیه قم نیز به شکل مدرسۀ نظامیه نیشابور بودند. حتی اگر به لندن تشریف ببرید، میبینید که ساختمان اصلی دانشگاه آکسفورد را هم از نظر ترکیب نقشۀ ساختمان، مثل نظامیۀ بغداد ساختهاند. بنابراین بیشتر این مراکز بر پایۀ موقوفات، صدقات و خیرات بوده است.
نمونۀ دیگر، رَبعِ رشیدی است. بروید تاریخ این وقف را بخوانید. به نظر من در درجۀ اول، شخصیتهای علمی باید نقش وزارتهای فرهنگی را داشته باشند تا برای کارهای خیریه جاذبه به وجود آید. باید شخصی وزیر علوم یا وزیر فرهنگ بشود که از نظر علمی از درجۀ دیگران بالاتر باشد. چرا؟ چون رشید الدین فضلالله، عالیترین مقام علمی آن زمان بود و ببینید که چه وقفنامهای دارد. چهار خیابان داشت و به همیندلیل به آن ربع رشیدی میگویند.
- آقای دکتر کارویژههای دولت در عصر سنتی با مدرن بسیار متفاوت است. در دنیای سنتی دولتها از جمله دولتهای اسلامی وظیفهای در قبال گسترش فرهنگ و آموزش برعهده نمیگرفتند و بنابراین نهاد وقف به جای دولت این کار را انجام میداد. این در دنیای مدرن است که حجم مسئولیتها و وظایف نهاد دولت افزایش مییابد که تا حدی نهاد وقف را از خود متأثر میکند. از طرف دیگر در جامعۀ شرقی و اسلامی نهاد وقف پناهگاهی برای ثروتمندان برای حفظ اموال خود از دولت و حوادث روزگار بود. در دنیای امروز در برخی از لایههای اجتماعی، نظارت دولت بر موقوفات بیاعتمادی به وجود آورده است و از طرف دیگر شیوههای جدید نیکوکاری و پرداخت آنلاین به نوعی بر آن تأثیر گذاشته است. نظر شما در این زمینه چیست؟
اولاً به موجب فقه و شریعت، همیشه، نظارتِ حاکم وجود داشته است. در دورۀ صفویه، «محقق کرکی» با «شاه اسماعیل» قرادادی بست که موقوفات ایران و عراق تحت نظارت او و حتی فرزندان او باشد. «میرداماد» نیز از اولاد محقق کرکی بود و پس از او بسیاری از موقوفات به دست آنها بود. حتی تا زمان جوانی ما، متولی مشهد، ری و قم به دلیل همان قرارداد از نوادگان میرداماد بودند.
اما حق با شما است. به هر حال حاکمیت و قدرت، با قوۀ قهریه موقوفات را به دست گرفت و نظارتش را بیش از آنچه باید باشد کرد. البته چارهای هم نبود و باید یک متولی با کمک یک قوۀ قهریه وقف را اداره میکرد و بنابراین در نهایت، متولی هم به دستگاه قدرت پناه میآورد. اما امروزه یک وقف مدرنی درست شده است که یکی از راههایی است که با وقف سنتی رقابت میکند. وقف سنتی، بُعد قدسی داشت و در آن قصد قربت وجود داشت؛ یعنی واقف باید قصد قربت داشته باشد، مورد وقف باید ترجیح شرعی داشته باشد و ... .
من کتابی با عنوان «تحلیل فقهی و حقوقی وقف» دربارۀ وقف نوشتهام که جلد نخست آن منتشر شده و جلد دوم زیر چاپ است و در این کتاب به صورت مفصل در این زمینه بحث کردهام. اما در آخر قانون تجارت ایران یک فصلی به نام شرکتهای غیرانتفاعی وجود دارد که همان است که امروز به آن «بنیاد» میگویند. بنیادهای خیریه باید اساسنامهای داشته باشند، هیئتمؤسس هم دارند که آنها هیئتمدیره را تعیین میکنند و ... و در نهایت اختیار آن با خودشان است.
در این شرکتها، دخالت دولت پیشبینی نشده است، مگر اینکه شکایتی صورت بگیرد که جرم، خیانت یا سوءاستفاده مالی و ... رخ داده است که دادستان شرع دخالت میکند. این بنیادهای خیریه از نظر حقوقی یک نوع «وقف مدرن» محسوب میشود. در دنیای امروز بیشتر این نوع وقف رایج است. جالب است که در ترکیه به همین شرکتهای غیرانتفاعی ما، وقف میگویند.
- آیا فقها هم روی این نظر مثبت دارند؟
بله. اطلاع داریم که در ایران قبل از انقلاب، بسیاری از مؤسسههای خیریه را که مایل نبودند به دست دولت بدهند، به همینشکل و به عنوان شرکتهای غیرانتفاعی ثبت میکردند و شرکتهای غیرانتفاعی نیز توسط شرکتها ثبت میشدند. مثلاً حسینیۀ ارشاد یا کانون توحید شرکت غیرانتفاعی هستند و نه وقف. این کار به اینصورت انجام میگرفت تا این مراکز به دست ادارۀ اوقاف نیفتد.
- آقای دکتر بهتر از ما مطلع هستید که در تاریخ پرفراز و نشیب فلسفه در جهان اسلام، بحثهایی در خصوص اینکه «خیر چیست و شر کدام است»؛ «عدالت چه مؤلفههایی دارد»؛ «فضیلت چیست» و «سعادت چگونه به دست میآید»، داریم که شاید امروزه در ذیل فلسفه اخلاق جای میگیرند. سؤال من این است که با مطالعاتی که حضرتعالی دارید، اساساً فلاسفۀ مسلمان که بسیار تحت تأثیر ارسطو هستند، خوبی و خیر را چگونه تعریف میکنند؟ دوم اینکه کدامیک از فلاسفه مسلمان و در کدامیک از ادوار بیشتر درباره مفهوم خیر سخن گفتهاند؟ بخش دوم پرسش من هم این است که گرچه معمولاً فلاسفه ذهنی و کلی بحث میکنند، اما واقعیت این است که آنها نمیتوانند جدا از جامعه خودشان باشند؛ یعنی فلاسفه هم جزئی از مردمانی هستند که مثلاً شاهد حملات مغول بودهاند. بنابراین آیا این رویدادها باعث نشده است که وقتی میبینند که چطور شر غلبه میکند، در تعریفشان از خیر و شر تفاوتی حاصل شود؟
اولاً یکی از بهترین کسانی را که در فلسفۀ خیر سخن گفته، ابنسینا است. او در نَمَط هفتم کتاب «الاشارات و التنبیهات» مبحث خیر و شر در جهان را مطرح کرده است و خیلی زیبا غلبۀ خیر بر شر را از نظر فلسفی اثبات میکند. خواجۀ طوسی در شرح اشارات، بهنحوی زیبا و با قلمی عالی مباحث ابنسینا را شرح کرده است که خیر و شر چیست و چگونه شر به وجود میآید. البته خواجۀ طوسی در دو جای دیگر از جمله در کتاب «اوصافالاشراف» هم به مبحث خیر و شر اشاره دارد.
اما راجع به اینکه بزرگان دین در تحولات اجتماعی چگونه برخورد کردهاند، واقعیت این است که به نوع نگاه دانشمندان اسلامی بازمیگردد. افرادی که اهل عرفان بودهاند، برای خدا توحید افعالی قائل بودند و همۀ افعال را منتسب به خدا میکردند؛ مثل «نجمالدین کبری» در دورۀ مغول که میگفتند اینرویدادها ارادۀ حق است و ما وظیفهای نداریم. اما یک تفکر دیگری هم وجود داشت که در آنزمان ضعیف بود که انصافاً باید بگوییم تحت تأثیر تحولی که در دنیای مدرن به وجود آمده، بهتر شده است و آن تفکر حقوق بشری بوده که در آن مسئلۀ مسئولیت (Responsibility) مطرح است.
به مناسبت روز بزرگداشت ملاصدرا در تاریخ دوم خردادماهِ امسال، بحثی با عنوان «مسئلۀ شُرور و مسئولیت از دیدگاه ابنسینا و ملاصدرا» داشتهام و من آنجا این صحبت را کردهام که خدا در جهان نقش دارد و ما منکر آن نیستیم، اما آیا در قبال اعمال بشری، خود بشر مسئول نیست؟ یعنی اگر بشر یک نفر را بکشد میتواند بگوید خدا کرده است؟ این را چطور باید حل کرد؟ من در آن سخنرانی راهحلی را که حکمای اسلامی مطرح کردهاند بیان کردهام که ولو اینکه ارادۀ حق را در جهان حاکم بدانیم، این رافع مسئولیت آدمی نیست. این زحماتی است که انصافاً حکمای اسلامی کشیدهاند و ما باید از تفکر آنها تشکر کنیم.
اما الان مدافعان حقوق بشر معیار را بر ارتباط اجتماعی براساس موازین و اصول حقوق بشر میدانند و میگویند باید خیر را بر آن اساس تفسیر کرد و میگویند خیر در جامعه زمانی محقق میشود که حق بشری در جامعه تأمین شود و زندگی خیر چنین چیزی است. به عبارت دیگر خیر آن وقتی است که همه به حقوق خودشان برسند.
- اما چنینچیزی در متن فلسفۀ ما نیست.
آفرین. در متن فلسفۀ ما نیست و این یکی از نقصهای فلسفۀ اسلامی محسوب میشود. البته باید بگویم با وجود اینکه طرحنشده، اما امهات قضیه وجود دارد و ما طلبههای فلسفه باید هنرمند باشیم تا از درون آنها این مباحث را بیرون آوریم. من چند سال قبل کتابی به نام «الهیات محیط زیست» نوشتم که مورد اقبال قرار گرفت. الهیات محیط زیست، هیچکجا در فلسفۀ ما به این شکل مطرح نیست اما من این را براساس فلسفۀ اصالت وجود ملاصدرا نوشتم و از آن فلسفه مباحث این کتاب را درآوردم.
در غرب اگر تمام کارهای «کانت» را بگردید، یک کلمه در خصوص حقوق بشر (Human Right) در آن نمیبینید، اما به او لقب «پدر حقوق بشر» دادهاند. چرا؟ چون شاگردان او این مسئله را حل کردند و گفتند او حقوق بشر (Human Right) را مطرح نکرده است، بلکه کرامت بشری (Human Dignity) را مطرح کرده است که امهات و مادر حقوق بشر است. پس او به این دلیل پدر حقوق بشر است. از این رو براساس کرامت، دانشمندان مقاله و کتاب نوشتهاند. ما طلبههای فلسفه الان در این جهت مقصر هستیم. باید براساس سخنان و نظام فلسفی ابنسینا، پرسشهای امروز را جواب بدهیم. آقای ابنسینا تو یک فیلسوفی، منِ طلبۀ فلسفه باید نظام فلسفی ابنسینا را جلوی خودم بگذارم و ببینم از درون آن، او جواب مسائل حقوق بشری را چه میدهد؟
- آقای دکتر توضیحات حضرتعالی این پرسش را برای ما به وجود آورد که نگاه اکنونی به متون قدیمی، آنهم در حالی که نویسندگان آن متون زنده نیستند و میتوان از این متون خوانشهای مختلفی کرد، آیا ما را در معرض اشتباه قرار نمیدهد؟
خیر. اگر به هرمنوتیک قائل باشید، دچار مشکل نمیشوید؛ یعنی شما متون قدیم را براساس ظهور حین وصول تفسیر کنید. اینکه الان چطور به شما میرسد مهم است. به عبارت دیگر شما امروز با این متن مواجه هستید و نباید در پی این باشید که حین صدور چه معنایی داشته است بلکه باید ببینید الان چه معنایی میدهد.
- ممکن است آنچه ما درمییابیم، مقصود نویسنده نباشد.
احسنت. نباشد. درست فرمودید. این دو مکتب برای تفسیر است. من در کتاب «اصول فقه تحلیلی» که سال قبل منتشر شده است، دربارۀ مکتبهای تفسیری بحث کردهام. یک مکتب تفسیری این است که من باید ببینم نویسنده چه در ذهن داشته است. این مکتب حالت ایستایی به وجود میآورد. اما مکتب دیگر این است که بگوییم قانونی که نوشته شده، برای دوران گذشتۀ تاریخ نوشته شده است و اکنون من باید ببینم نیاز خودم را چطور باید رفع کنم، ولو که نظر او این نباشد. البته نظر او نبوده است نهاینکه خلاف نظر او باشد.
- جامعۀ اسلامی به خصوص پس از فتوحات، جامعه بسیار گستردهای بود. در آن ملل، اقوام، ادیان مختلفی زندگی میکردند. ما در آراء فلسفی غیبت یا خلائی در خصوص آنچه در فرهنگ غرب دربارۀ حقوق بشر به وجود آمده است، میبینیم. علت این موضوع چیست؟
فرمایش شما را قبول دارم. کاملاً همینطور است. اما به نظر من گناه آن گردن ما طلبهها و اساتید این رشته است.
- یعنی شما فکر میکنید بنمایهها هست و باید مورد جستوجو قرار گیرد؟
آفرین. مثلاً استاد ما علامه طباطبایی واقعاً عجیب بود. مطالبی از درون اصالت وجود ملاصدرا مترتب بر آن میدانست که ملاصدرا اصلاً مطرح نکرده بود.
- آقای دکتر تعریف «خیر» میتواند در گذر زمان منبسط و منقبض شود. در این زمینه چه تحلیلی دارید؟
بله و بدی آن این است که فقط در ذهن عوام خیر را به کمکهای مالی محدود میکنند. اینکه فلانی «خیرات کرد» یعنی پولی را به نیازمند داد. اما قرآن مجید میفرماید: «الصُّلْحُ خَیرٌ» (نساء/ 128). یعنی جنگ شر است و صلح، خَیر. باید شما این نگاه را ترویج کنید که همۀ صفات خوبی در کلمۀ خیر است. به ذهنم میرسد از چیزهایی که شما باید دنبال کنید این است که باید نقشه و طرحی برای بهینه انجامشدن خیر دنبال کنید؛ حتی در خیر مالی. چون خیرات در حال هدررفت است.
بنابراین میشود تمشیت و سیاستگذاری بهتری کرد. در محرم و صفر، دهه عاشورا، ماه رمضان و ... خدا میداند که مردم چقدر خیرات میدهند. آیا نمیشود از این خیرات بهتر بهرهبرداری کرد؟ قطعاً میشود. ما چقدر میتوانستیم دانشگاه درست کنیم، خانه برای مردم بسازیم، تولید کار کنیم و به جای اینکه ماهی بگیریم و به کسی بدهیم، ماهیگیری را یاد او بدهیم. خیرات این است.
- به عنوان جمعبندی سخنان شما، بحثی که گاهی اوقات در کار خیر با آن مواجه هستیم، بحث خودی و غیرخودی است؛ یعنی مرزکشیهایی که میگوید: به این مدل افراد بدهیم و به مدل دیگر ندهیم یا کمتر بدهیم. نظر شما در این زمینه چیست؟
نگاه بزرگان اهل عرفان ما این است که بر سردر خانقاه «ابوالحسن خرقانی» نوشته بودند: هرکس در این سرای درآید، نانش دهید و از ایمانش مپرسید؛ زیرا آنکس که خدا به او جان داده، ابوالحسن را وظیفه است که به او نان دهد. هرکس در محضر خدا به جان ارزد، پیش ابوالحسن به نان ارزد. این آموزۀ عرفانی ما است. همچنانکه حافظ میگوید: «با دوستان مروت، با دشمنان مدارا». این تفکر، تفکر بالای عرفانی ما است. من در کتاب تحلیل فقهی و حقوقی وقف نوشتهام که حتی فقهای ما مثل «آخوند خراسانی» مصرف وقف بر مراکز دینی دیگر را صحیح میدانستند. مهم این است که ما در فقه داریم که برای جلب نظر دشمنان دین هم میتوانیم به آنها زکات بدهیم تا جلب نظر آنها صورت بگیرد. در قرآن هست که: «وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» (توبه/ 60) که برای تألیف قلوب به آنها کمک میکنیم.
گفتوگو از زهرا حاتمی و مجتبی اصغری
دیدگاه خود را بنویسید