«کار اصلی خیریهها پولشویی است»؛ «چرا باید یک نفر این حجم از پول را صرف کار خیر کند اگر دلیلش فساد نیست؟»؛ «خیریه تأسیس کرده تا فساد کند». اینها بخشی از گفتمانی است که در خصوص خیریهها وجود دارد. تفاوت معناداری هم میان اقشار مختلف مردم نیست. امروزه بخش قابل توجهی از گروههای مختلف اجتماعی، خیریهها را محلی برای ارتکاب انواع و اقسام مفاسد میدانند. نگاهی به آمارها هم نشان میدهد که مردم اعتماد چندانی به خیریهها ندارند و ترجیح میدهند که کار خیر را تا حد امکان بهصورت شخصی انجام دهند تا از مجرای خیریهها. اما پرسش اصلی من در این یادداشت این است که آیا صرفاً خیریهها مسئول این وضعیت هستند یا نیروهای دیگری نیز در این بین دخیلاند؟
با استناد به پژوهشهای انجامشده میتوان گفت که سرمایه اجتماعی در ایران، خصوصاً اعتماد عمومی به نهادها و سازمانهای دولتی، اقتصادی و غیردولتی و غیراقتصادی طی دهههای گذشته کاهش قابل اعتنایی داشته است. همهچیز را میتوان با این ایده توضیح داد که ذیل کاهش سرمایه اجتماعی، اعتماد عمومی به خیریهها و نهاد خیر نیز کاهش پیدا کرده است. این تبیین به ما نکاتی را میگوید و البته نکاتی را نیز مغفول باقی میگذارد. تسری بیاعتمادی از سازمانهای دولتی، شبهدولتی و خصوصی به سازمانهایی که اساساً بروکراسی و پیچیدگی زیادی ندارند و محصول مستقیم تعاملات مردم هستند (حتی آن گروههایی که توان داشتن نماینده در میان سازمانهای دولتی، شبهدولتی و خصوصی را ندارند) از جمله نکاتی است که با این تبیین کلی بیپاسخ میماند.
بهعبارت دیگر، خیریهها از جمله سازمانهایی هستند که مؤسسان آنها مردمان یک محله، یک منطقه، یک گروه یا یک شهر کوچک هستند. تعامل با این سازمانها از طرف مؤسسان (یعنی مردمان آن محله، منطقه یا گروه) بسیار راحتتر از تعاملی است که مثلاً مردمان یک شهر با نمایندگان مجلس خود دارند یا تعاملی که است که مردم یک شهر با کارخانهها و گروههای اقتصادی واقع در آن شهر دارند. بنابراین، فرض اساسی جامعهشناختی این است که اعتماد عمومی به سازمانهایی که خود مردم تأسیس میکنند و نظارت و تعامل با آنها چندان سخت و دشوار نیست، در نسبت با سازمانهای عریض و طویل دولتی، شبهدولتی و اقتصادی کمتر نزول پیدا کند. اما به نظر میرسد که برخی مؤلفهها در این میان اثرگذار بوده است که کمتر در افکار عمومی در خصوص آنها بحث به میان آمده است.
یکی از این مؤلفهها و عوامل اثرگذار، بیشک مداخله دولتها در میدان نیکوکاری است. قطعاً عوامل دیگری هم در این کاهش اعتماد عمومی اثرگذارند اما در این یادداشت کوتاه، صرفاً به بحث مداخله دولتها و نقش آن در کاهش اعتماد عمومی به خیریهها و نهاد خیر خواهم پرداخت. به نظر میرسد که یک اتفاق نظر همگانی در خصوص حوزههای حیات اجتماعی در جهان وجود دارد. اکثر نظریهپردازان اجتماعی و سیاسی تقسیم سهگانه دولت، بازار و جامعه مدنی (سازمانهای غیردولتی و غیربازاری) را پذیرفتهاند. یکی از ملزومات این تقسیمبندی، پذیرش اتونومی یا استقلال نسبی این حوزهها نسبت به یکدیگر است.
در شماری از کشورهای غربی، شرقی، جنوبی و شمالی جهان، این استقلال نسبی از سوی گروههای مختلف به عینیت رسیده است. هرکدام از این حوزههای حیات اجتماعی بنا به اهداف خود، کارکردهای ویژه خود را انجام میدهند. دولت که سازمانی سیاسی و مدیریتی است، مسئولیت حکمرانی بر قلمروی یک ملت را بر عهده دارد و متعهد به حفظ و حراست از قوانین، امنیت عمومی و منابع عمومی است. بازار به نظام اقتصادی ارجاع دارد که مسئولیت تولید، توزیع و مصرف کالاها و خدمات به آن واگذار شده است. نهایتاً جامعه مدنی به آن دسته از سازمانهای اجتماعی ارجاع دارد که نه دولتی هستند و نه بازاری؛ این سازمانها به گروههای مختلف اجتماعی امکان کنش جمعی را میدهند و از حقوق آنها در برابر دولت و بازار محافظت میکنند.
به نظر میرسد که ما امروزه در جامعه ایرانی با تداخل جدی این سه حوزه در یکدیگر روبهرو هستیم. مداخله دولتها در جامعه مدنی یا سازمانهای غیردولتی و غیربازاری جدیتر از هر تداخل دیگری است. «دولتیسازیِ جامعه مدنی» یکی از مقولاتی است که میتوان در خصوص آن پژوهشهای متعددی انجام داد و سخن گفت. دولتیسازی جامعه مدنی یا در معنای مشخصتر، دولتیسازی حوزه نیکوکاری که یکی از مهمترین حوزههای جامعه مدنی است، چه معنا و دلالتی دارد؟
در یک معنا، دولتیسازیِ حوزه نیکوکاری بهمعنای سازمانسازی یا سازمانیابی نهادهای دولتی در دل میدان یا حوزه نیکوکاری است. در مورد اول، سازمانهای دولتی (مقصود از دولت صرفاً قوة مجریه نیست بلکه کلیت سازمانهای حاکمیتی است) تلاش میکنند تا برای تصرف بیشتر بر جامعه مدنی، سازمانهایی را با هدایت خودشان بهعنوان سازمانهای خیرخواهانه یا سازمانهایی که یکی از مأموریتهای اصلیشان خیرخواهی است، تأسیس کنند. مورد دوم نیز به شریکیابی سازمانهای دولتی در جامعه مدنی باز میگردد. در واقع، دولتیها تلاش میکنند تا در پروژههای مشترک، خیریهها را در خود ادغام کنند یا آنها را وسیلهای برای نیل به اهدافشان قرار دهند.
نمونههای متعددی از صورت اول را خصوصاً از ابتدای دهه 1390 در ایران نظارهگر هستیم. سازمانهایی که عملاً در خدمت دولتیها هستند، ساخته شدهاند و اهداف نیکوکارانه را دنبال میکنند. نمونههای صورت دوم هم کمابیش قابل مشاهده است. در معنایی دیگر، دخالت دولت در میدان نیکوکاری به دخالت سیاستمداران در میدان نیکوکاری باز میگردد. این دخالت میتواند تأسیس خیریه، عضویت در هیئتمدیرۀ خیریههای بزرگ یا سایر انواع مداخله سیاسیها در خیریهها باشد.
به نظر میرسد که دستکم این دو نوع مداخله دولت و دولتیها در میدان نیکوکاری ایران، ضربة نسبتاً شدیدی را به اعتماد عمومی مردم نسبت به خیریهها و نهاد خیر وارد کرده است. گروههای اجتماعی مختلف هنگامی که حضور دولت در میدان نیکوکاری را نظاره میکنند، به این تردید دچار میشوند که کمکهای نیکوکارانه آنها به خیریهها میتواند به چنگ سازمانهای دولتی بیفتد و صرف در مسیرهایی شود که دولت به آنها تمایل دارد.
راهی که برای بازیابی اعتماد عمومی به خیریهها و نهاد خیر میتوان دنبال کرد، تأکید بر خودگردانی و استقلالِ میدان نیکوکاری است. در این معنا، دخالت دولتها در حوزه نیکوکاری باید به حدأقل برسد. این دخالت حدأقلی یعنی قانونگذاری در حوزه نیکوکاری با تعامل خود سازمانهای خیریه و حراست از قوانین؛ نه یک کلمه پس و پیش. تأسیس خیریه، تعیین اهداف نیکوکارانه برای بنیادها و سازمانهای دولتی، حضور افراد دولتی در خیریهها و دولتیکردن خیریههای موجود، نقض این استقلال است و احتمالاً اعتماد عمومی به خیریهها را بیش از پیش کاهش خواهد داد.
علیرضا اسکندری نژاد
پژوهشگر جامعهشناسی و مدیر اطلس خیر ایران
دیدگاه خود را بنویسید