به گزارش خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی خیر ایران، شامگاه ششم آذرماه، صاحبنظران روانپزشکی، اقتصاد سیاسی و مترجم کتاب «نابرابری با ما چه میکند؟» در کنار علاقهمندان به این کتاب، گرد هم آمدند تا دربارۀ این کتاب گفتوگو کنند و به پرسشهای خوانندگان و علاقهمندان این حوزه بهطور چهرهبهچهره پاسخ دهند. کافهکتاب ثالث از سات 18 تا 20 میزبان مردم و صاحبنظرانی چون دکتر محمد مالجو، دکتر حسن رفیعی و مزدک دانشور بود.
با وجود این که بیشتر ما ایرانیها شخصیت ادارکی داریم و برای همین خصلت عموما جلساتمان را با تاخیر شروع میکنیم یا اگر مجری برگزاری همایشی باشیم، ارسال آثار و ایدهها را به رویدادها گاهی تا چند بار تمدید میکنیم، آغاز جلسه معرفی و بررسی کتاب با تاخیر زیادی همراه نبود و از حوالی ساعت 18 تا حولوحوش ساعت موعود (بیست) به درازا کشید؛ و نه چندان بیشتر یا کمتر. این نظم و ساماندهی با عنوان کتابی که صاحبنظران و مشتاقان آن به بهانهاش گرد هم جمع شده بودند یعنی؛ «نابرابری با ما چه میکند؟» همخوانی داشت.
مجری این نشست با اشاره به کتاب «ترازسنج» که پیشتر از نویسنده کتاب مزبور؛ «ریچارد ویلکینسون» و ترجمه «مزدک دانشور» وارد بازار کتاب شده بود، یاد کرد. او از دکتر مزدک دانشور درخواست کرد تا مقدمه کوتاهی بگوید که پس از آن مقدمه، مهمانان دیگر درباره مناظر روانشناسی، اقتصادی و جامعهشناسی کتاب نقطهنظراتشان را بگویند و در ادامه، جلسه با پاسخ به پرسش شرکتکنندگان پیش برود.
دکتر دانشور مقدمهاش را اینگونه آغاز کرد که عموماً مترجم درباره سختی و روش ترجمه صحبت میکند، اما کتاب نابرای با ما چه میکند؟، کتاب ادبی نیست تا بخواهد درباره لحن ترجمه با حضار صحبت کند یا با مصائبی که برای ترجمه کتاب متحملش شده، سخن به میان آورد. او علت اصلی ترجمه کتاب را آشنایی با اثر قبلی نویسنده (ترازسنج) در سالهای 2009 و 2010 دانست. آن کتاب یک پارادایمشیفت در شناخت نابرابری بود. به سخن دیگر پیش از این کتاب، تحقیقات درباره نابرابری بیشتر درباره شهری و روستایی، برخوردار و نابرخوردار و زن و مرد بوده است؛ از این حیث که آنها چه تفاوتهایی در دسترسی یا برخورداری دارند.
نابرابری بر گستره و شدت بیماری در لایههای پایینتر اجتماع میافزاید
مترجم بر این باور بود که کتاب «نابرابری با ما چه میکند؟»، نابرابری را به زندگی اجتماعی ما آورد. کتاب از این نظر که نابرابری چه بر سر ما میآورد و در روان ما چه تغییراتی را ایجاد میکند، ترکیبی از انسانشناسی، روانپزشکی تکاملی و اقتصاد سیاسی است. این سه ترکیب، ترکیبی است که وقتی کسی آن را میخواند، باید درصدد تغییر بربیاید. نمیشود فقط به تفسیر جهان و خواندن این کتاب اکتفا کرد. هر روانپزشکی که این اثر را میخواند درمییابد که آزار حقارت، افسردگی یا بیماریهای دیگر روانی در لایههای پایینتر اجتماع بیشتر است و با گسترش نابرابری، گستره و شدت بیماری ادامه پیدا میکند، خواننده روانپزشک با دریافتش از کتاب، تمایلش را به این که فقط به تجویز دارو اکتفا کند، از دست میدهد و شاید بتواند راهکارهای اجتماعیتری را کنار تجویز پزشکی پیش بگیرد.
درباره چارچوب نظری این کتاب باید گفت که در انسانشناسی سه رویکرد برای بیماری یا اتفاقات اجتماعی وجود دارد: یک رویکرد، رویکرد زیستپزشکی است که در آن در باره ژنتیک، سلول، مولکول و جزئیات اینچنینی صحبت به میان میآید. دامنهاش هم بسیار گسترده است، مثلا درباره گسترش چاقی یا ابتلای فرد به بیماری قلبی یا سرطان از او پرسیده میشود که در خانوادهاش کسی به چنین بیماریهایی مبتلا بوده است یا خیر؟ هر چه که هست در این رویکرد، بیماری را اکثرا به عوامل ژنتیک ربط میدهند. وقتی تفسیرشان این است، پیشنهادهایشان درباره تغییر ژنتیک است. چاقوی جراحی ژنتیک چیزی است که میشود با آن قدّ فرزند، رنگ چشم، آینده خوب و عوامل دیگر را با دقت تعیین کرد.
پزشک مترجم کتاب افزود: لایه دوم لایه فرهنگی است. باورمندان این لایه فکر میکنند که بیماریها به علت عادات، فرهنگ، تغذیه و نظیر آن ایجاد میشوند. این رویکرد شناختی رویکرد تجویزی هم دارد که آن را در زبان دولتمردان کشور بسیار میشنویم. آنها میگویند باید آموزش دهیم، فرهنگسازی کنیم، تزریق و مهندسی فرهنگی کنیم و تکرار میکنند که چه کنیم تا رفتارها تغییر کنند.
او بر گرایش سوم تاکید کرد و گفت: گرایش سوم گرایش کتاب است که بهموجب آن بیماری و مشکلات اجتماعی به زیربنای اجتماعی جوامع ارتباط دارد و به فرهنگ و ژنتیک مرتبط نیست؛ کما اینکه در سه یا چهار نسل پیش، چاقی پدیده بسیار محدودی بود. حالا در هر دو جامعه نابرابر و جوامع نسبتاً برابرتر، چاقی را میبینیم. اگر بنا بود ژنتیک ریشه این مسائل باشد؛ پس چرا چاقی افزایش کرده است؟ اگر قرار بود فرهنگسازی چارهگر باشد، پس چرا مشکلاتمان تدوام دارد؟ مگر کم آموزش و ابزار فرهنگی وجود داشته است؟ اما هر چه آموزش هست، هیچ نتیجهای حاصل نمیشود.
دانشور؛ پژوهشگر تاریخ اجتماعی در پایان گفت: پیشنهاد کتاب نابرای با ما چه میکند؟ تغییر در اقتصاد سیاسی و روابط اجتماعی است؛ چون این دو مهماند. او پیشنهاد کرد که هر کس این کناب را میخواند، ساکن ننشیند و حرکت کند. نه که این کتاب را معرفی کند؛ بلکه دریافتش را از کتاب را به اشتراک بگذارد؛ چون مهمترین پیام کتاب این است که ارتباط اجتماعی خوب بهترین هدیه برای انسانهاست.
مهمان دوم دکتر حسن رفیعی بود. او روانپزشک و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی است که صحبتش را با مخاطبان حاضر در کافهکتاب اینگونه آغاز کرد که با کمال میل از این دعوت استقبال کرده است. او در ادامه گفت که با فرض وجود رابطه میان نابرابری و سلامت روان اجتماعی که امروزه امری واقع و واقعیت مسلم محسوب میشود این اتفاق چگونه رخ میدهد.
به زعم این استاد دانشگاه و براساس پژوهشهای معتبر باید بین دو چیز تفکیک قائل شد: علیت اجتماعی و افول اجتماعی. ماجرا برمیگردد به یکی از اولین مطالعات که در زمینه سلامت روان انجام شد. محققان دریافتند که یکی از اختلالات بزرگ روانپزشکی؛ یعنی اسکیزوفرنی در بیخانمانها بیشتر است. یک تا دوسوم بیخانمانها به این اختلال دچارند. اولین تبیین این بود که زندگی در شرایط بسیار سخت سببساز بیماری بیخانمانها میشود. مطالعات بعدی نشان داد که سمت رابطه علیّت، وارونه است؛ به بیان روشنتر، اسکیزوفرنی باعث میشود که آنها نسلبهنسل نزول کنند، کارکردهایشان را از دست بدهند و به طبقات پایینتر رانده شوند تا این که در آن طبقه تجمع بیشتر این افراد را میبینیم. این یافته موجب شد که کل موضوع سبیت اجتماعی زیر سوال برود و عدهای بهکلی منکر روانپزشکی اجتماعی شوند، اما مطالعات بعدی این یافته را تراش داد و آن این بود که بهتر است اختلالات روانپزشکی را دو دسته کنیم: یک دسته این که رابطهای از جنس نزول اجتماعی است، مثل اختلالات روانگسیختگی، اسکیزوفرنی و اختلال دوقطبی و بقیه موارد روانپریشی. دسته دیگر مواردی چون افسردگی، اضطراب و سایر رواننژندیهاست که متاثر از عوامل اجتماعی است.
وی افزود: وقتی به تفاوت شیوع این دو توجه میکنیم، درمییابیم که شیوع انواع روانپریشیها یک تا پنج درصد است اما شیوع انواع رواننژندیها مثل افسردگی و اضطراب بیست تا چهل درصد است؛ بنابرین این نظریه که باید عوامل اجتماعی را نادیده گرفت بهطور کل کنار میرود.
این نویسنده ادامه داد: مطلب بعدی درباره نابرابری و درآمیختگیاش با فقر است. طبق برخی از یافتهها آنچه که بیشتر نقش سببساز دارد، نابرابری است. عدهای میگفتند که این همه برنامههای فقرزدایی برای چیست، اما امروزه آنچه مهم است توأم بودن این دو با هم است. در مطالعاتی که انجام شده است در واقع شاید از اصطلاحات فراگیرتری چون سختی یا دشواری یا مضیقه اقتصادی استفاده میشود. پس اگر این فرض را مسلم بگیریم که نابرابری سبب افول سلامت روان اجتماعی است، پرسش این است که چگونه؟ در فاصله نابرابری تا افول سلامت روان اجتماعی چه عواملی در کارند؟
رفیعی بر این باور بود که یکی از عوامل مهم، فضای رقابتی است که منجر به اضطراب منزلت میشود. وی در ادامه گفت که تلاش کرده تا مطالبی را که گفته از منابع دیگری جز کتاب مورد بحث باشد که متن کتاب لو نرود، اما رابطه انسان و اتیکت نقطه عطف و دورانساز بوده است. واسطه نابرابری تا افول سلامت روانی اجتماعی مفهوم اضطراب منزل را دارد. افراد در جوامع نابرابر دائم فکر میکنند که دارند موقعیت خود را از دست میدهند و مدام تلاش میکنند تا موقعیت خود را حفظ کنند. یکی دیگر از متغیرها از فاصله نابرابری تا انواع و اقسام اختلالات روانپزشکی، اصطلاحا استرس مزمن است، مثل ناپایداری شغلی، بیکاری، درآمد متزلزل و ناکافی و تجارب ناگواری چون خشونت خانگی و طلاق.
وی افزود: در شرایط نابرابری افراد طبقات پایین ممکن است مهارتهایی را که باید، نتوانند کسب کنند که این به افسردگی، اعتیاد و... میانجامد. در تهران دو مطالعه وجود دارد که چنین وضعیتی را سنجیدهاند: اولی به سال 1395 برمیگردد و دومی در 1402 اتفاق افتاده است. در یک بررسی فهرستی 160 تایی از وقایع استزسزا را در اختیارشان گذاشتند و از مصاحبهشوندگان پرسیدند که کدام یک از موارد فهرست را تجربه کرده و چه امتیازی از کم یا زیاد به آن میدهند. سوال مهم دیگر این بود که چه مدتی با آن تجربه دستوپنجه کردهاند. در ایرانِ سال 1395، 82 درصد مردم حداقل یک یا دو استرس شدید یا بسیار شدید را در دوازده ماه گذشته خود تجربه کرده بودند. افراد بهطور میانگین 8 ماه از سال به استرس دچار بودهاند. این عدد همان سال در آمریکا 45 درصد بوده است؛ یعنی 45 درصد آمریکاییها استرس شدیدی را تجربه کردهاند. در 1402، این رقم به 92 رسیده است. یعنی تقریبا همه ما. یافته دیگر این بود که میان استرس با زن و مرد بودن مصاحبهشوندگان، تحصیلاتشان و وضعیت اشتغال آنها چه رابطهای هست. جالب است که با هیچ کدام در ارتباط نبود. فقط با یک عامل مرتبط بود که آن نابرابری بود.
ارتباط خشونت با نابرابری
استاد دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی افزود: متغیر دیگر احساس سرخوردگی است. بین خشونت و نابرابری رابطه بسیار قوی وجود دارد که بارها و بارها اثبات شده است. چگونه این رابطه بهوجود میآید؟ یک نظریه در روانشناسی وجود دارد به نام سرخوردگی پرخاشگری. به نظر میرسد که فقر و نابرابری، افراد را به سرخوردگی (نقطه مقابل موفقیت)؛ یعنی ناتوانی از دستیابی به اهداف تحصیلی، زندگی و... مبتلا میکند. این منجر میشود به پرخاشگری. درواقع فردی که سرخوردگی را تجربه میکند میخواهد با پرخاشگری جبران احساسی کند. او همچنین ممکن است که مرتکب جرایم مالی شود که آن هم فقر را بهعنوان عامل سرخوردگی جبران میکند.
این روانپزشک معتقد بود که نهادهای اجتماعیکننده افراد و پیوند اجتماعی هم در شرایط نابرابری تضعیف و موجب میشوند که فرآیند اجتماعیشدن، پذیرش هنجارها و درپیش گرفتن رفتار سالم با اختلال مواجه شود که از باز کردن این موضوعات گذشت. موسسه «بروکلین» آمریکا به این نتیجه رسیده است که اگر میخواهیم خشونت کاهش یابد، باید به این ریشهها پرداخته شود.
رفیعی بر این نکته تاکید کرد که یکی دیگر از تبعات اضطراب منزلت، وضعیت جنسی شدن زنان است؛ یعنی وقتی غالبا و اغلب این هویت جنسی زنان است که دیده میشود؛ پس باید منظر باشیم که پدیدههایی چون روسپیگری یا خیانت زناشویی افزایش یابد. در روسپیگری یک نابرابری دیگر هم هست و آن نابرابری میان زن و مرد است، اما آنچه بیشتر بر آن تاکید میشود، تقاطع انواع نابرابریها در این پدیده است. بههر حال مضیقه اقتصادی سبب میشود که فرصت تحصیل و اشتغال از برخی زنان گرفته شود (فقدان فرصتها) و آنها بیشتر در معرض روسپیگری قرار میگیرند. درباره روابط فرازناشویی به نابرابری در رابطه زوجین اشاره شده است وقتی نابرابری وجود دارد، یکی از طرفین برای جبران آن نابرابری سعی میکند که اساسا میدان مسابقه را ترک کند یا برابری را در رابطهای دیگر کسب کند. خلاصه که جوّ رقابتی، فشار عصبی مزمن، احساس سرخوردگی، افول فرصتها، افول اجتماعی شدن و جبرانهای نامناسب را میتوان در فاصله فقر و نابرابری تا افول سلامت اجتماعی تماشا کرد.
این صاحبنظر در بخشهای پایانی فرصت ارائهاش اشاره کرد: علاه بر این به این نکته هم بپردازیم که آیا رابطه فقر و نابرابری با مشکلات سلامت روان اجتماعی در مواردی میشود کم و زیاد شود؟ به عبارتی دیگر صحبت از تعدیلگر و تشدیدگر این رابطه است. این مساله از این جهت مهم است که آرمان برابری به قدمت تاریخ انسان وجود داشته و بشر به راحتی به آن دست پیدا نکرده است. آیا میتوان با کم و زیاد کردن متغیرهایی فشار بار نابرابری را از گُرده مردم کم کرد؟ در این مورد هم مطالعاتی انجام شده است؛ یکی از متغیرهای مهم در این باره خود وضعیت توسعهیافتگی است. رابطه نابرابری با مشکلات سلامت روانی و اجتماعی در کشورهای توسعهیافته ضعیفتر است، اما در کشورهای کمترتوسعهیافته شدیدتر. پس برای بهبود سلامتی به توسعه رسید. دیگری فرهنگ برابریخواه است. در شرایط اجتماعی و فرهنگی، جامعه فقیران را برای فقرشان سرزنش میکند، درمقابل ثروتمندانی چون ترامپ ستوده میشوند که چنین رفتارهایی رابطه مزبور را تشدید میکند. دیگری دسترسی به خدمات سلامت روان است. با کمبود یا محدودیت به چنین خدماتی بار ناسلامتی بیشتر میشود. دیگری تحرک اجتماعی است. میتوان شرایط نابرابرانهای را درنظر گرفت که تحرک اجتماعی روبهبالا یا پایین باشد. اگر آدمها امیدوار باشند که ممکن است وضعشان بهبود پیدا کند این رابطه تضعیف میشود. مورد دیگر انواع و اقسام منابع کنار آمدن است که در دو دسته تقسیمبندی شده است: روابط حمایتگرانه و منابع روانشناختی.
او در پایان گفتارش بر امید تاکید کرد: هر چه روابط حمایتگرانه قویتر، تحمل آدمها برای روابط نابرابرانه بالاتر. در چنین شرایطی افراد کمتر با مشکلات روانی دستبهگریبان میشوند. همچنین اگر خوشبین، بااعتمادبهنفس و تابآور باشند و امید به بهبودی اوضاعشان پررنگتر باشد، تحمل چنان زندگی نابرابرانهای به سختی و تلخی واقعیتش نخواهد بود.
پس از این گفتار، مجری رویداد، پیام ارسالی دکتر سعید مدنی؛ جامعهشناس و روزنامهنگار را خواند. در بخشهایی از این پیام به آمارها و ارقامی اشاره شد که نشان میدهد برخی مسائل اجتماعی و اقتصادی ما، بغرنج شدهاند. مدنی بر این باور بود که کتاب «نابرابری با ما چه میکند؟» تلاش کرده است که بصیرت بیشتری به ما بدهد. او همچنین ترجمه کتاب را روان دانست.
نارضایتیها از زندگی، بخاطر نابرابری است
در ادامه این نشست دکتر محمد مالجو به بررسی نسبت نابرابری و رضایت از زندگی اشاره کرد و گفت: نویسندگان کتاب به خوبی توانستند نشان دهند که هرچند که کیفیت زندگی در دهههای اخیر بهبود پیدا کرده، اما حداقل به همان مقدار نارضایتی نیز افزایش پیدا کرده است که بخش مهمی از این مساله عطف به موضوع نابرابری است.
او با اشاره به مصاحبه خود در خصوص کیفیت جهیزیه و میزان رضایت از جهیزیه فراهم شده در پرسش از سه زن از یک خانواده که در سه نسل مختلف، در دهههای ۲۰، ۵۰ و ۸۰ ازدواج کرده بودند، بیان کرد: برای مثال کیفیت جهیزیه مادربزرگ خانواده نشان میداد که این جهیزیه مناسب یک خانواده از طبقه کارگر است؛ جهیزیه مادر در سطح یک خانواده متوسط پایین بود و جهیزیه دختر در سطح طبقه متوسط بالا فراهم شده بود؛ اما من به ترتیب میزان رضایت مادربزرگ از جهیزیه را بیشتر از میزان رضایت مادر و رضایت مادر را بیشتر از دختر مشاهده میکردم. بی شک بخشی از آن به علت مواجهه افراد با جهانهای متفاوت است. زیست مادربزرگ در ابعاد کوچه و محلههای اطراف خود بوده است؛ مادر خود را در سطح شهر و کشور مقایسه میکرد و دختر کیفیت زندگی در کشورهای مختلف جهان را دیده بود و بخش بیشتری از «نداشته» ها را در ذهن خود داشت. این مطالعه تا حد زیادی کلیدیترین جنبههای هسته اصلی مساله کتاب «نابرابری با ما چه میکند؟» را به زبان دیگری بازتاب میدهد.
مالجو تاکید داشت که در این حرکت واگرا سطح زندگی به شدت رشد کرده، اما روند نارضایتی که میتواند محصول بسیاری از چیزها از جمله استرس، اضطراب و نابرابری باشد رو به افزایش گذاشته است. وی گفت: آمارها نشان میدهد سطحِ زندگیِ متوسطِ ایرانیان در سالهای ۷۱ تا ۹۶ بسیار افزایش پیدا کرده است اما به نظر میرسد که میزان رضایت آنها اینگونه نبوده است اما برخی از مطالعات نشان میدهد که نارضایتی اقتصادی از سطح زندگی هم افزایش پیدا کرده است.
این کارشناس اقتصادی در ادامه گفت: نویسندگان این کتاب تلاش کردند تا این دو روند واگرا را در پیوند با جغرافیای مورد مطالعه خود توضیح بدهند. آنها بر نارضایتی به عنوان عامل موثر تاکید نداشتند بلکه از عوامل اضطراب، ناامنی، افسردگی، مصرف مشروبات الکی و مواد مخدر نام برده و همه آنها را با عنصر نابرابری سنجیدهاند. نتیجه نیز مشخص است؛ هر جا که نابرابری فزونتر باشد این دشواریهای روانی و اجتماعی بیشتر است. نویسندگان با نشان دادن روایتهای نظری و تجربی گسترده نشان میدهند که هر چقدر جایگاه فرد به هرم سلسله مراتب طبقاتی نزدیکتر باشد، این دشواریها بیشتر و هر چه جایگاه افراد از نظر طبقاتی بالاتر باشد، کمتر درگیر این مصائب هستند.
نئولیبرالیسم، شتابدهنده نابرابری
مالجو تاکید داشت که هر چند در متن کتاب به این موضوع اشاره نشده است اما محتوای کتاب بر این تاکید دارد که نابرابریها به شکلهای متاخری از نظام سرمایهداری از جمله نئولیبرالیسم مرتبط هستند. وی گفت: سیاستهای نئولیبرال به منزله نوعی اعمال قدرت به نفع طبقات بالا و به زیان طبقات پایینتر این نابرابری را بیشتر کرده است. من معتقدم نئولیبرالیسم در سپهر بازتولید اجتماعی در ایران دست بالا را داشته و هر چه پیشتر میرویم قدرتمندتر نیز میشود.
مالجو در انتها تاکید کرد که «نابرابری با ما چه میکند؟» یکی از ارزشمندترین آثاری است که او در چندسال اخیر خوانده است و اگر بنا باشد این کتاب در بستر جامعه ایران مورد تأمل قرار بگیرد، خواننده باید بتواند ملاحظات مربوط به حکمرانی و فرهنگ سیاسی ایران را نیز در این مطالعه مورد توجه خود قرار بدهد.
مهمانان در پایان نشست به پرسش شرکتکنندگان حاضر در کافهکتاب پاسخ دادند.
گزارش از مهدیه رشیدی
پی نوشت:
عکس نمایه و بخش سخنان محمد مالجو از گزارش خوب خبرگزاری ایبنا اقتباس شده است.
دیدگاه خود را بنویسید