به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خیر ایران، روزنامه همشهری در شماره 90250 خود مورخ 23 بهمنماه 1402 گزارش مهمی را منتشر کرده است که نشان میدهد پای امور خیر، به محاکم قضایی باز شده است و برخی از شاکیان، متهمان را به شرط اینکه امور خیر انجام دهند، مورد بخشش قرار میدهند. این گزارش در ادامه از نظر میگذرد:
حدود 12سال قبل همزمان با پیداشدن پیکر دختری جوان در بیابانهای یکی از شهرهای غرب کشور، تحقیقات پلیس برای کشف راز این جنایت شروع شد. پیکر این دختر را چوپانانی که برای چرای گوسفندان خود راهی مراتع شده بودند، پیدا کردند و بررسیهای پلیس نشان میداد که او بر اثر خفگی به قتل رسیده است. از آنجا که هویت مقتول مشخص نبود، تحقیقات تیم جنایی روی پرونده افراد گمشده متمرکز شد و خیلی زود به نتیجه رسید؛ چراکه خانواده دختری 25 ساله گزارش ناپدیدشدن دخترشان را به پلیس اعلام کرده بودند و مشخصات دختر گمشده با مشخصات جسدی که در بیابان پیدا شده بود، یکی بود. با کشف هویت مقتول، کارآگاهان به تحقیق از خانواده او پرداختند و اطلاعات تازهای بهدست آوردند. اطلاعات نشان میداد که مقتول منشی شرکتی بوده است و آخرینبار سوار بر خودروی مدیرعامل شرکت دیده شده بود.
به این ترتیب مدیرعامل بهعنوان مظنون اصلی دستگیر شد و هرچند اصرار بر بیگناهی داشت، اما وقتی شواهد را علیه خود دید، لب به اعتراف گشود و به قتل منشی خود اعتراف کرد. او گفت: مریم (مقتول) منشی شرکت بود و چندماه قبل مبلغی در قالب وام از شرکت دریافت کرد. قرار بود ظرف سهماه این پول را به صندوق شرکت برگرداند اما سر قولش نماند. از سوی دیگر، شرکت دچار مشکلات مالی شده و چیزی نمانده بود که ورشکست شود. چون شرایط مالی خوبی نداشتم، از مریم خواستم بدهیاش به شرکت را بپردازد تا بتوانم با آن پول بدهیهای دیگر را پرداخت کنم و مانع از ورشکستگی شرکت شوم. به همین دلیل روز حادثه او را سوار ماشینم کردم و از او خواستم هرچه زودتر بدهیاش را پرداخت کند اما او مدعی شد که پول ندارد و نمیتواند بدهیاش را بپردازد. بر سر این موضوع باهم درگیر شدیم و او شروع کرد به داد و فریاد راهانداختن. آنقدر عصبانی و خشمگین بودم که اصلاً نفهمیدم چه شد ... . از ترسم جسدش را در بیابان رها کردم اما در همه این مدت از شدت عذاب وجدان حتی یک شب خواب راحت نداشتم تا اینکه دستگیر شدم. متهم به قتل پس از بازسازی صحنه جنایت، در دادگاه پای میز محاکمه رفت و با توجه به درخواست اولیای دم، به قصاص محکوم شد.
با قطعیشدن رأی، شمارش معکوس برای اجرای حکم آقای مدیرعامل شروع شد و این در حالی بود که او، بهگفته مسئولان زندان در 12 سالی که در حبس بود، توبه کرده بود، نماز قضاهای مقتول را میخواند، به حفظ قرآن پرداخته و همچنان دچار عذاب وجدان بود. از سوی دیگر وی در این سالها دومرتبه پای چوبه دار رفت اما هربار وساطت ریشسفیدان و التماسهای همسر و فرزندانش باعث شد که خانواده مقتول حکم را اجرا نکنند. در این شرایط، درحالیکه نام این جوان محکوم به قصاص بار دیگر در فهرست اجرای حکم قرار گرفته بود، سرانجام اولیای دم بزرگترین تصمیم زندگیشان را یک شب قبل از اجرای حکم گرفتند و شرطی برای بخشش تعیین کردند. آنها گفتند که اگر قاتل و خانوادهاش، 500 بخاری و وسیله گرمایشی تهیه کنند و آنها را در اختیار مدارس روستاهای محروم مناطق سردسیر کشور قرار دهند، از قصاص میگذرند. به این ترتیب و با قبول این شرط از سوی قاتل، وی که حدود 12 سال از عمرش را پشت میلههای زندان سپری کرده بود از مجازات قصاص رهایی یافت و مهلت زندگی دوباره پیدا کرد.
پدر و مادری که پسرشان را بخشیدند
تهیه 500 بخاری برای روستاهای مناطق محروم تنها شرط جالب برای پایان یک پرونده قتل نبود؛ چراکه همزمان با این اتفاق، اولیای دم دختری که 10 سال پیش توسط برادرش به قتل رسیده بود، به شرط اینکه پسرشان پس از آزادی در امور خیریه فعالیت کند و سیگار را ترک کند، از قصاص او گذشتند. این پسر جوان که معتاد به مواد مخدر بود و مرتب از خواهرش برای خرید مواد پول میگرفت، 10 سال پیش بر سر پول با خواهرش درگیر شد و او را هل داد و همین باعث شد که دختر جوان با سقوط از راهپله جانش را از دست بدهد. پسر معتاد پس از دستگیری و محاکمه به قصاص محکوم شد و حکم به تأیید قضات دیوانعالی کشور رسید. او در این مدت، یک مرتبه پای چوبه دار رفت اما پدر و مادرش حکم را اجرا نکردند. درحالیکه قرار بود پسر جوان به زودی قصاص شود، پدر و مادرش یک شب پیش از اجرا، پسرشان را بخشیدند اما شرط کردند که او پس از آزادی، حتی لب به سیگار هم نزند و بهعنوان خیر، در امور خیریه و کمک به زندانیان مالی و افراد بیبضاعت فعالیت کند.
شیما جعفرمحمدی، دادیار شعبه سوم اجرای احکام دادسرای جنایی تهران درباره این پرونده به همشهری گفته است: متهم این پرونده، 10 سال زیر تیغ بود و پدر و مادرش در این مدت به دلیل داغی که داشتند حتی یکبار هم به ملاقات او نرفتند. با این حال شرایطی فراهم کردیم که ششبار از طریق ویدئوکنفرانس با پسرشان که در زندان بود، صحبت کردند و متوجه پشیمانی قلبی پسرشان شدند و فهمیدند که اعتیاد را ترک کرده است و بعد از ششمین جلسه ویدئوکنفرانس، پسرشان را برای رضای خدا و شادی روح دخترشان بخشیدند. آنها شرط کردند که پسرشان بعد از آزادی نهتنها سراغ مواد نرود که حتی سیگار هم نکشد و در امور خیریه فعالیت کند که محکوم با پذیرفتن شرط از قصاص گریخت.
دیدگاههای بازدیدکنندگان
پارسا عبداللهی
مطلب جالبی بود. خدا خیرشان دهد.
یه سوال حقوقی داشتم؛ اگر مثلا پسر در حال کشیدن سیگار دیده شود، آن وقت شرط باطل شده و قصاص خواهد شد؟