همۀ ما هرکجا که باشیم در روزهایی زندگی میکنیم که سختی و مشقت از سر و کولمان بالا میرود. این صفحه از تاریخ روزگار که زیست ما را تشکیل داده، آسمان خاکستریرنگش، مشهودتر از رنگینکمانش است. اینکه هنوز عدهای هستند که امیدوارانه در راه خوبزیستن تلاش میکنند و سعی بر این دارند که آبیِ آسمان را همچنان دور از آلودگیها نگه دارند، ما را هم امیدوار به این میکند که «دنیا هنوز هم زیبا است».
دغدغهمندبودن برای زندگی دنیوی و اخروی، از عناصری است که هنوز زیر پوست کره زمین وجود دارد. کافی است ما هم در صف کسانی قرار بگیریم که قدمی هرچند کوچک برای زیبا نگهداشتن این زندگی برداشتهاند. دنیا در بهترین حالتش شبیه سفر است. کسی چه میداند چقدر از سفرمان مانده است؟ کسی چه میداند که چه زمانی پیمانۀ عمرش پُر میشود؟ شاید همین هفته، آخرین هفتۀ زندگیمان باشد. شاید این لباس، همان لباسی است که قرار است ما را به جهان دیگری ببرد. شاید این عکسی که امروز گرفتهایم، همان عکسی باشد که روی اعلامیههایمان میچسبانند.
قانون زندگی همین است. دیگران هم همین مسیر را رفتهاند، ما هم از همین جاده میرویم. جادۀ دیگری وجود ندارد، مسیر یکطرفه است. اگر خوب نگاه کنیم روی این جادۀ طویلِ خاکی، رد پای بعضیها مانده است، کسانی که یاد و نام و خاطرهشان هیچوقت فراموش نمیشود.
ردپای دهقان پیری که کسی در دنیا او را نمیشناخت، اما درختانی که کاشت، سالها است با سایههای سخاوتمندانهشان بادبزن مردم شدهاند.
رد پای زنی که هیچ فرزندی نداشت و کلبۀ کوچکش را به کودکانی داد که از داشتن پدر و مادر و خانواده محروم بودند
رد پای پسرک نوجوانی که برای پیرزن همسایه نان گرم میخرید، بدون آنکه غُر بزند.
رد پای پزشک جوانی که سودای ثروت داشت، ولی بیماران ناتوان زیادی را رایگان جراحی کرد.
رد پای دخترکی که میدانست همکلاسیاش وضع مالی خوبی ندارد و برای زنگ تفریح او هم خوراکی میآورد.
فراوان است رد پاهایی که مانند آفتاب ظهر تابستان میدرخشند و فراوانتر است ردپاهایی که مثل برف زمستان آب شدند، گویی که هرگز نبودهاند.
در همین راستا به شعری از پروین اعتصامی نظر میافکنیم که نشانمان میدهد چگونه رد پایی ماندگار برای خودمان بسازیم:
- «نیکنامی نباشد، از ره عجب، خنگ آز و هوس همی راندن
- روز دعوی، چو طبل بانگ زدن، وقت کوشش، ز کار واماندن
- خستگان را ز طعنه، جان خستن، دل خلق خدای رنجاندن
- خود سلیمان شدن به ثروت و جاه، دیگران را ز دیو ترساندن
- با درافتادگان، ستمکردن، زهر را جای شهد نوشاندن
- اندر امید خوشهٔ هوسی، هرکجا خرمنی است، سوزاندن
- گمرهان را رفیق ره بودن، سر ز فرمان عقل پیچاندن
- عیب پنهان دیگران گفتن، عیب پیدای خویش پوشاندن
- بهر یک مشت آرد، بر سر خلق، آسیا چون زمانه گرداندن
- گویمت شرط نیکنامی چیست، زانکه این نکته بایدت خواندن
- خاری از پای عاجزی کندن، گردی از دامنی بیفشاندن» (1)
پروین اعتصامی از شاعران و به زعم نگارنده، از اندیشمندانی است که در دورۀ زندگی خود تلاشهای فراوانی کرد تا آن سوی زندگی، آن لایه پنهانی حیات را به مردمان زمانش که شاید شبیه ما در برههای دشوار از تاریخ میزیستند، نشان دهد. سعی او بر این بود در روزگاری که نابرابری، فشارهای اقتصادی، اجتماعی، روانی و جسمیِ زیادی به همه وارد آورده است، مردم دست از حال و روز همدیگر نکشند. به هم مهر بورزند، همدیگر را دریابند و ضعیفان را زیر بال و پر خود بگیرند تا آسمانشان بیشتر از این خاکستری نشود.
پروین، در سنین جوانی به حصبه مبتلا شد و خیلی زود جهان را ترک کرد. اما اندیشه بزرگی که این شاعر جوان داشت همواره در سراسر دنیا به یادگار گذاشته شده است. رد پای پروین آنقدر عمیق بود که اندیشهاش سبک و سیاق زندگی درست خیلیها شود. آنقدر که بعد از سالهای زیادی که از رفتنش میگذرد، هنوز هم افرادی هستند که در زادروزش او را به نیکی یاد میکنند.
نامِ نیک از نگاه پروین، همان رد پاست. اگر میخواهیم مثل درختِ همان دهقان پیر، بعد از رفتنمان هم به دیگران مهربانی هدیه دهیم، میتوانیم فانوسی باشیم برای دوستی که راه درست زندگی را گم کرده و در تاریکیها ترسیده است، میتوانیم آب خنکی باشیم بر جانِ پُر عطش خستهای و میتوانیم عاجزی را از عجز نجات دهیم.
میشود با وجود درد، مرهم دیگری بود شاید به این واسطه دردهای ما هم التیام یابد. کسی نمیداند چقدر از سفرش مانده است، پس همین حالا قدمت را بردار. کوچکترین کارها از چشم بزرگِ پروردگار نادیده نمیماند. کسی چه میداند، شاید سالهای بعد ردپای تو باشد که آن جاده را از همه درخشانتر میکند.
یادداشت از دکتر عاطفه جعفریان
منابع:
- دیوان اشعار پروین اعتصامی
دیدگاه خود را بنویسید