به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خیر ایران، همزمان با تحرکات برخی سیاستمداران و رسانههای غربی برای استفاده از یک نام مجعول به جای خلیج فارس، دکتر اشکان تقیپور؛ کارشناس ارشد فرهنگ و زبانهای باستانی ایران و پستدکترای مدیریت که در هیئتمدیرۀ مجمع خیرین کشور و هیئتمدیرۀ شبکۀ ملی مؤسسات نیکوکاری و خیریه دارد، در یادداشتی به ضرورت جریانسازی، حمایتطلبی و مطالبهگری بینالمللی دربارۀ «خلیج فارس» پرداخته است. بخشهایی از این یادداشت نخستینبار در سایت دیدارنیوز منتشر شده است. آنچه در ادامه میخوانید، متن کامل این یادداشت است:
وقتی قرار شد درباره خلیج فارس بنویسم ابتدا پنداشتم نیکوست از دورترین دوران باستان تا امروز شواهد مستدل نوشتاری در کتابها و رسالههای مورخان یونان باستان و سپستر روم باستان که تنها هماوردان ارتشتاران و سربازان سلحشور امپراتوریهای ایران باستان در جایگاه نماد قدرت تمدن غرب باستان در برابر قدرت تمدن ایران باستان بودند و نوشتههای بر سنگنبشتههای هخامنشیان و اسناد و نقشههای تاریخی و جغرافیایی دیگر دوران اسلامی و حتی سخنان زمامداران عرب معاصر را که همگی تا دورانی نه چندان دور حول ترکیب بدیهی «خلیج فارس» میگردند را ذکر کنم، اما سپستر دگرگونه پنداشتم. به دنبال ایراد و اشکال ماجرا گشتم ... اشکال از کجاست که در تمام تاریخ هزاران ساله پارسها، یونانیها، رومیها، عربها و ترکها همواره همگان خلیج فارس را به درستی خلیج فارس نامیدهاند، اما چندی پیش در برابر این تاریخ کهن و طولانی، این نام جعلی بی هیچ سندی بر زبانهایی شکل گرفت و سپستر به شکل مستمر، اما آرامآرام به سوی ایجاد بستر برای تثبیت در خارج از مرزهای ایران چرخید و در بزنگاههای سیاسی ناگهان این جعل بزرگ و نام جعلی بزرگ شد.
اگر منصف باشم بخشی از این ایراد هر چند ناخواسته از ماست البته اگر به ماجرا صفر و یکی (باینری) نگاه نکنیم و بدان به مثابه یک طیف رفتاری (فازی) بنگریم. یاد دارم که سالهاست، از سال ۱۳۸۴ روز ۱۰ اردیبهشت ماه، روز ملی خلیج فارس در تقویم ملی به درستی و زیبایی درج شده است. هر سال در این روز یا مناسبتهای دیگر و حتی پیش از آن و حتی در دوران دودمان پهلوی که چنین روزی در تقویم نبود اگر جایی کسی نام جعلی یا نام خلیج بدون پیشوند فارس را بر زبان میآورد، از شخص اول حاکمیت تا دانشگاهیان و فرهنگیان تا مردم عادی برافروخته میشدند و بر گوینده بیگانه یا بیگانهدوست و ایرانستیز میتاختند که همچنان چنان گذشته این تعصب مبتنی بر خِرَد در همه اقشار جامعه وجود دارد.
در جمهوری اسلامی ایران و دوران دفاع مقدس که خلیج فارس در عمل آوردگاه خیر و شر بود و در این میان نام خلیج فارس بر تارک این بستر تا ابد ایرانی میدرخشید که شهیدان ایرانی بسیار و حماسههای فراوان را در یاد دارد.
پس از جنگ تحمیلی هم در عمل در رویارویی هر از چند گاه زبانی و مخابراتی نظامی قایقها یا هلیکوپترهای نظامی ایران با فرماندهان و کاپیتانهای ناوهای آمریکایی آنچنان است که «مرزبان ایراندوست» در هشدار به کاپیتان کشتی آمریکایی برای وارد نشدن یا خروج از حریم آبهای سرزمینی ایران میگوید اینجا خلیج فارس است باید فارسی صحبت کنی! در طول سالیان گذشته نیز چه در روز ملی خلیج فارس چه غیر آن نیز نشستها و نمایشگاههای متعدد از سوی وزارت امور خارجه، وزارت میراث فرهنگی، وزارت کشور، کتابخانه ملی، دانشگاهها و مراکز فرهنگی دولتی و مردمنهاد در نمایش اسناد و نقشههای تاریخی و مقالات علمی و هر آنچه باید انجام شده است که البته همگی نیکوست و جایگاهی رفیع در پاسداشت نام خلیج فارس.
پرسش اصلی این جاست که قطعا بزرگداشت نام خلیج فارس در بین خودمان نیکوست و بر غرور ملی میافزاید، اما هدف بزرگتر ما در برابر این جعل تاریخی چیز دیگری است. آنچه مهم است نمایش نام خلیج فارس در جوامع بینالمللی به گونهای باشد که در نگاه و قضاوت افکار عمومی جهان و اندیشمندان و محافل آکادمیک، حتی پنداشتن به نام جعلی دیگری مضحک به نظر آید و گوینده را خجالتزده کند و آنانکه بر طبل جاانداختن این جعل میکوبند را چنان تحت فشار نه تنها از سوی ایران بلکه از نگاه منطق، عقلانیت، انصاف و بدیهیات اقشار مختلف در جهان قرار دهد که از یاوهگویی دست بردارند.
قطعاً اتحاد ملی حول این ارزش مشترک وزنهای سنگین و لازم در این راه است، اما برای اطمینان از کافی بودن آن جلب نظرات دیگران در جهان هم شرط است ... قطعاً این مهم به ملزوماتی نیاز دارد که در یک کلام «حمایتطلبی بینالمللی» یا «مطالبهگری جهانی» را در باب یک مسئله بدیهی و حیثیتی، مرتبط با حفظ تمامیت ارضی کشور میطلبد. از ابعاد احساسی و نگاه تاریخی ملیگرایانه و میهنپرستانه، خلیج فارس برای هر ایرانی خلیج فارس بوده است، خلیج فارس هست و خلیج فارس خواهد ماند. اما نگاه ما اکنون مطالبهگری بینالمللی بر مبنای ارائه جذاب حقیقت است.
تقریباً مشهود است که نام جعلی، سناریوی استعماری است که هرچند دهههاست در ابعاد تبلیغاتی و سعی برای اقناع و آمادهسازی بستر پذیرش از سوی افکار عمومی به دست بیگانه ایرانستیز رخ میدهد، اما قطعاً در پس آن نقشههای جدی استعماری نهفته است.
همانگونه که بنابر فرضیهای جایگزین شدن زبان اردو، هرچند خود معیار فارسیشده زبان هندوستانی توصیف شده است، به جای زبان فارسی که زبان رایج هندیها در عصر گورکانیان و بعد از آن بود بعدها با رواج زبان اردو و به حاشیه رفتنِ زبان فارسی، سَدِ محکمی از غنای ادبی زبان فارسی را در برابر زبان و ادبیات انگلیسی شکست. بدیهی است این به حاشیه رفتن زبان فارسی با احترام تمام به زبان اردو، آسانتر بودن جایگزینی زبان انگلیسی به جای زبان اردو در قیاس با زبان فارسی را سبب شود.
قطعاً همهگیری زبان انگلیسی شاید از زمان آغاز سلطه کمپانی هند شرقی به استعمار هند کمک کرد و بعدها مستعمره شدن هند هم به رواج بیشتر زبان انگلیسی و جایگزینی اردوی کمتوان و انگلیسی به جای زبان فارسی حاشیهنشینشده ... به دنبال تئوری توهم توطئه نیستم و قطعاً عوامل دیگری هم در به حاشیه رفتن زبان فارسی که ابیات زیبایی از آن هماکنون نیز در تاجمحل در ۲۰۰ کیلومتری دهلی خودنمایی میکند وجود داشته است، اما آنچه کاملاً بدیهی است اگر زبان رسمی و غالب در هندوستان زبان فارسی باقی میماند آنچنان تمدن و ادب و آثار کلاسیک و کهن در شعر و نثر و آداب زیستن در بطن و پشت خود داشت که هماوردی با آن برای هر زبان دیگری بسیار سخت میبود. چنانکه پس از حضور اعراب در ایران و فتح جغرافیایی ایران با وجود تمام تلاشهای قوم غالب، هیچگاه زبان فارسی جای خود را به زبان عربی نداد و چهبسا شکوفایی زبان و ادبیات فارسی از حدود صد سال پس از اسلامآوردن ایرانیان آغاز شد و سبکهای خراسانی، اصفهانی (عراقی)، هندی، بازگشت ادبی و شعر نو یکی پس از دیگری به وجود آمدند و حتی بسیاری از پیشرفتهای بنیادین در زبان و ادبیات عرب نیز به دست ایرانیان ادیب رخ داد.
ایرانیان مسلمان شدند، اما هرگز مسلمان شدن را با عرب شدن یکی ندیدند و زبان فارسی را به عنوان اِلِمان اصلی فرهنگ خویش در کنار فضیلتهای بسیار دین نوی خود، اسلام، پذیرفتند. این آنچه بود که ملتهای مسلمانِ دیگر آن زمان بدان توفیق نیافتند. چنانکه مصر، لبنان، عراق، سوریه و ... همگی به سبب از دست دادن زبان خود، کشورهایی عرب شدند.
حال بازگردیم به آنچه باید بدان بپردازیم. البته قطعاً این تنها زاویهای است از زوایای مختلف و یک استراتژی از دهها استراتژی ممکن که در ذهن من کارآمد جلوهگر شده است.
«حمایتطلبی جهانی» و «مطالبهگری بینالمللی» در باب «خلیج فارس» اکنون که بر ما تاختهاند ارکانی دارد که نخستین آن تولید محتواست ... در این مورد دستهایمان به درازنای هزارهها با اسناد موثق از غرب و شرق و حتی سرزمینهای اعراب! پُر است و در آنسو، آن دیگری که جعل میکند هیچ ندارد. رکن دوم استفاده صحیح از این محتوا و تدوین و برنامه کارآمد، نه در حد خروجی یا حتی دستاورد، بلکه در حد و حدود خلق ارزش اجتماعی است ... تا بدینجا توان از ما و کاملاً درونزاست. در رکن سوم حمایتطلبی با لابیگری بینالمللی آغاز میشود که نیاز به هنر، بستر دیده شدن جهانی، دیپلماسی، علم، گردش مالی صحیح، فناوری و مهمتر از همه هارمونی، همافزایی و همنوازی در سطح جهانی دارد. چنانکه گویی قرار است ارکستر فیلارمونیک وین اثری حماسی با نام «خلیج فارس» را با تبلیغات جهانی در وین و جایجای اروپا، آمریکا و آسیا به شکل مستمر اجرا کند و شنوندگان بارها و بارها در جایجای کره خاکی مدهوش نوای آن شوند ...
اگر برخی کشورهای خلیج فارس، سردمداران فعلی آمریکا و برخی کشورهای اروپایی پس از سالها استمرار بر کوبیدن به این جعلیات یکصدا شدهاند، ما نیز باید پس از تولید محتوا و خلق ارزش اجتماعی همهجانبه حول نام خلیج فارس در پی لابیگری با کسانی باشیم که از خلیج فارس ماندن خلیج فارس از زوایای مختلف معنوی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و ... البته با حفظ استقلال ذاتی ما منتفع میشوند. نمونه بارز آن شاید کشوری چون تاجیکستان فارسیزبان باشد. منافع مشترک براساس ارزش اشتراکی بین ایران و کشورهای آسیای میانه و قفقاز از یکسو، معاهدات راهبردی با قدرتی اثرگذار، چون روسیه از سوی دیگر و استفاده از زبان حقوقی در محافل و محاکم بینالمللی با شناسایی حقوقدانها و وکلای شریف و فعالان اجتماعی در این نهادهای بینالمللی با بستر انسانی که هنوز حقیقت را فدای منفعت یا بیتفاوتی نمیکنند یا خودنمایی شایسته در محافل بزرگ ورزشی و هنری با محتوای مدون اثرگذار و دهها و صدها راه دیگر در لابیگری میتواند قدرت حمایتطلبی و مطالبهگری را در عرصه بینالمللی چنان آشکار کند که مدیا و رسانههای مستقل اثرگذار و به دنبال فشار افکار عمومی دیگر رسانهها، حقیقت را بر جعل ترجیح دهند.
اینجاست که میپندارم هرچند همه ما حاضریم برای نام خلیج فارس و حفظ قطرهای از آن و نگهداشت غباری از این خاک جان نثار کنیم، اما برای حفظ این نام در چشم کسانی که آن را خلیج فارس نمیخواهند یا نسبت بدان بیتفاوتند یا نمیدانند و نمیشناسند کمکاری کردهایم و از دنیای مطالبهگری با شاخصهایش و مدیریت بهینه آن که به مدیریت افکار عمومی جهان چه حقیقی و چه حقوقی میانجامد عقب بودهایم و گاه آنها را با خود بد یا نسبت به خود بیتفاوت کردهایم.
قطعاً نباید تنها در جایگاه دفاع میایستادیم و باید در جایگاه فعال با پی بردن به این نقشه شوم چندین و چندساله، فرآیند مطالبهگری فعال را آغاز میکردیم. قطعاً بخشهای مختلف حاکمیت و دولتهای مختلف به ویژه وزارت امور خارجه همه دولتهای جمهوری اسلامی ایران و کارزارهای ایرانیان داخل و خارج از کشور به شکل مردمی هرآنچه توانستهاند از جان و دل کردهاند، اما اکنون میدانیم که در صورت آیندهپژوهی دقیقتر این حرکت ضدایرانی، از همان روز نخست بیان شدنش، نیاز به تجمیع تمام نیروها بر مبنای استراتژی صحیح مطالبهگری با تمام توان و استفاده از همه ظرفیتهای پیدا و پنهان ملی و بینالمللی داشت.
مطمئن هستم که دیر نشده است. حال که دریافتهایم «خلیج فارس» ارزش اشتراکی و یکی از معیارهای بدیهی و مهم اتحاد ملی هر ایرانی در ایران و هر کجای جهان است با نگاه به ظرفیتهای دیگر و آغاز فرآیند استراتژیک حمایتطلبیِ خردورزانه در تمام حوزهها بر این اتحاد ملی درونزا، ارزش افزودهای بزرگ از بیرون بیفزاییم تا یکبار برای همیشه این گزافهگوییها از سوی بیگانه ایرانستیز یا ناآگاه به لطیفه و گویندگان آن به افرادی کمخرد در نگاه جهانیان بدل گردند.
«در دنیای امروز روایت خود را نسازی، روایتت را میسازند»
وقتی این جمله را در جایی خواندم، ابتدا به مذاقم خوش نیامد، چون در عمل کاربردی دوگانه دارد. این جمله در روایت «حقیقت» بسیار متین است اما با استناد به آن میتوان روایت «دروغ» هم ساخت و اخلاق را به مسلخ برد اما مبتنی بر واقعیات دنیای امروز، چه خوشمان بیاید چه نیاید، صاحبان «زر و زور و تزویر» چنین میکنند.
تأسفآور آنکه روایتِ خلیج فارس ما با پشتوانهای به درازنای اسناد تاریخی تمدن بشریت، مستدل و معتبر و حقیقت ناب و بدیهی است که پیروان روایتِ «دروغ» با کلیدواژه نام جعلی چنین حقبهجانب و با هیاهو و هوشمندانه برای آن روایت گسترده دروغ میسازند و آن را بسان پروژهای از سالیانی پیش برساختهاند و پیش میبرند. و اما آنچه ما عمدتاً کم داشتهایم، ضعف عمده در روایتگری صحیح از یکسو و اشتباه در شناخت و انتخاب جامعه هدف و مخاطب در اولویتبندیهایمان، برای این روایتگری از سوی دیگر است.
ما خودمان میدانیم آن نام دیگری جعلی است ... در جایگاه اتحاد ملی هزارانبار به طریق مختلف به خودمان یادآور شدهایم که البته در راستای انسجام و اتحاد ملی بسی ارزشمند است. اکنون هر آنکس خود را ایرانی میداند در آن شکی ندارد، پس دیگر لازم نیست مدام آنچه قرنهاست برای خودمان بدیهی است و مکرر هم تکرار کردهایم باز هم به خودمان ثابت کنیم!
اندیشه، هنر، مدیریت و منابع را در جای اثرگذار هزینه کنیم. گروه هدف اصلی آنهایی هستند که ایرانی نیستند و نمیدانند یا بیتفاوتند. رسانههای غربی و شرقی و افکار عمومی جهانند. روایت درست و جذاب و روایت در خور آنها را تدوین و مطابق با متد روز علمی مدیریت رسانه، مارکتینگ و برندینگ و روایتگری اثرگذار در عرصههای مختلف به شکل علمی و هارمونیک بسان یک ابرپروژه ملی ارائه دهیم.
پروژههای چون «فیلم سیصد» در گاوصندوق استعمار بسیار است که به موقع ساخته و ارائه شود. ما در سطح اثرگذاری مثبت بینالمللی چه پروژههای اثرگذاری در صندوق فرهنگیمان آماده داریم؟
دیدگاه خود را بنویسید