تبریز و روحیۀ «پایان دادن به گدایی»: روایت یک آرمان اجتماعی از مشروطه تا امروز
گزارشی که در تاریخ ۸ شعبان ۱۳۲۵ قمری (24 شهریور 1286 خورشیدی)، در روزنامه انجمن منتشر شده است، از تشکیل مجلسی خیریه در محله شتربان تبریز خبر می‌دهد که هدف آن تأسیس کارخانه‌ای برای «اشتغال نیازمندان» بوده است. تبریز در عصر مشروطه نشان داد که چگونه می‌توان بدون بودجه‌های دولتی و ساختارهای پیچیده، اما با تکیه بر اعتماد عمومی، باورهای دینی و مشارکت واقعی مردم، گامی عملی در مسیر جامعه‌ای عاری از گداپروری برداشت.

 سال‌هاست که تبریز را «شهر بدون گدا» می‌نامند. عبارتی که شاید در ابتدا، صرفاً شعاری زیبا به‌نظر برسد؛ اما با کمی دقت در اسناد تاریخی، درمی‌یابیم این عنوان، ریشه در نگرشی ژرف دارد که در بطن جامعه تبریز شکل گرفته؛ نگرشی که با تجربه تاریخی، فرهنگ دینی، و روحیه اجتماعی مردم گره خورده است.

 یکی از اسناد مهمی که ردپای این نگرش را به‌وضوح ثبت کرده، گزارشی است که در تاریخ ۸ شعبان ۱۳۲۵ قمری (24 شهریور 1286 خورشیدی)، در روزنامه انجمن منتشر شده است. این گزارش از تشکیل مجلسی خیریه در محله شتربان تبریز خبر می‌دهد که هدف آن تأسیس کارخانه‌ای برای اشتغال نیازمندان بوده است. در بخشی از این گزارش آمده: «جمعی از خیرخواهان بلد که همواره در فکر آسایش و رفع پریشانی و عصرت ابناء وطن و مساکین قوم هستند، مجلسی موسوم به خیریه تشکیل کرده و مقصودشان از انعقاد این بناء خیر اینست که دست اتحاد و شراکت بهم داده و یک کارخانه جوراب و بندبافی تأسیس نمایند. فقرا و ضعفا که بیکار و اغلب بنان شب محتاج هستند و روی سؤال و تکدی را هم ندارند، در آن کارخانه بقدر قوه خود مشغول کار شده و تحصیل معاش نمایند و در کوچه و بازار گدایی نکنند».

 این تنها یک گزارشِ روزنامه‌ای نیست؛ یک سند تاریخی از ذهنیت اجتماعیِ تبریز در عصر مشروطه است. در زمانی که در بسیاری از شهرها، نیکوکاری صرفاً به توزیع اعانه خلاصه می‌شد، در تبریز تفکر خیریه‌ای ساختارمند در حال شکل‌گیری بود. اینجا نه از صدقه، بلکه از اشتغال‌آفرینی، کرامت انسانی و پایان دادن به گدایی صحبت می‌شود.

 جالب‌تر آنکه، سازوکار تأمین منابع این طرح نیز مبتکرانه بود: «بلیت مخصوصی طبع و اعلام خواهند کرد که هر کس به مقتضای همت خود شرکت در تأسیس این کارخانه بنماید، ولی وجه اشتراک کمتر از یک تومان نخواهد بود». این روش، نمونه‌ای ابتدایی ولی هوشمندانه از «جمع‌سپاری مردمی» است. ابزاری که امروز با تکنولوژی دیجیتال انجام می‌شود، در تبریز مشروطه، با اعتماد اجتماعی و احساس مسئولیت همگانی پیش می‌رفت.

 در آن دوران، هنوز نخستین خیریه رسمی ایران یعنی «خیریه تبریز» (تأسیس در ۲۱ محرم ۱۳۳۵ قمری) پا نگرفته بود؛ اما همین اسناد نشان می‌دهد که فعالیت‌های اجتماعی و خیرخواهانه در تبریز، بسیار زودتر و به‌صورت خودجوش و ساختاریافته آغاز شده بود.

 این ذهنیت، محدود به یک محله یا گروه خاص نبود. عبارت‌هایی چون «هر کس طالب احسان باشد و دست‌گیری برادران دینی را فرض ذوق خود بداند ...» نشان می‌دهد که مشارکت در این حرکت، نه‌تنها یک وظیفه دینی و اخلاقی شمرده می‌شد، بلکه به‌عنوان «تجارت با خداوند» تعبیر می‌شد. این پیوند میان خیر عمومی، انگیزه‌های دینی و عقلانیت اقتصادی، از تبریز نمونه‌ای خاص ساخته بود؛ شهری که خیرخواهی در آن نه به‌عنوان ترحم، بلکه به‌مثابه یک مسئولیت اجتماعی در نظر گرفته می‌شد.

 شاید رمزِ «شهر بدون گدا» بودن تبریز، همین باشد: مردمش منتظر اقدام دولت یا نهاد خاصی نمی‌ماندند. خودشان دست‌به‌کار می‌شدند. ایده‌پردازی می‌کردند، سرمایه جمع می‌کردند، کارخانه می‌ساختند و راهی برای نجات محرومان از فقر و تکدی‌گری می‌یافتند.

 امروز، بسیاری از خیریه‌های مدرن، تازه به این نتیجه رسیده‌اند که نباید صرفاً به اعانه بسنده کرد و باید به سمت توانمندسازی رفت. اما تبریز، بیش از یک قرن پیش، این مسیر را آغاز کرده بود. آن هم با درک دقیق مسئله، طراحی برنامه، و بسیج اجتماعی. امروز که فقر، در اشکال پنهان‌تر و پیچیده‌تری خود را نشان می‌دهد، بیش از هر زمان نیازمند بازخوانی چنین تجربه‌هایی هستیم. تبریز در عصر مشروطه نشان داد که چگونه می‌توان بدون بودجه‌های دولتی و ساختارهای پیچیده، اما با تکیه بر اعتماد عمومی، باورهای دینی و مشارکت واقعی مردم، گامی عملی در مسیر جامعه‌ای بدون گدا برداشت.

 اما سؤال اساسی این است: چگونه می‌توان این تجربه را به سایر شهرها تعمیم داد؟ نخست باید این نگاه را بازتعریف کرد که خیریه، صرفاً نهاد توزیع کمک‌های موقت نیست، بلکه می‌تواند نقش‌آفرین در بازسازی زیرساخت‌های اجتماعی و اقتصادی باشد. لازم است نهادهای خیریه، از نقش حمایتی صرف خارج شده و به تسهیل‌گرِ توانمندسازی، اشتغال‌آفرینی و احیای کرامت انسانی تبدیل شوند.

 دوم، باید روایت‌های موفق بومی مانند تجربه تبریز مستند و عمومی شوند. آموزش این الگوها در مدارس، رسانه‌ها، و دانشگاه‌ها می‌تواند الهام‌بخش کنشگران اجتماعی آینده باشد. الگویی که در آن، مردم نه منتظر نهادهای مرکزی، بلکه خود آغازگر تغییر باشند.

 و در نهایت، تحقق شهرهای بدون گدا در گرو ایجاد شبکه‌هایی میان نهادهای مدنی، خیرین، متخصصان، و مدیران شهری است. اگر تبریز توانست با دست خالی و تنها با سرمایه اجتماعی، آرمانی چنین بزرگ را دنبال کند، چرا امروز با این‌همه ابزار و امکانات، نتوانیم؟ شاید اکنون زمان آن فرا رسیده باشد که «شهر بدون گدا» دیگر تنها یک یادگار افتخارآمیز از گذشته نباشد، بلکه به یک هدف جمعی تبدیل شود؛ هدفی که نه تنها با عزم و همت مردمی، بلکه با خرد جمعی و برنامه‌ریزی استراتژیک، می‌توان آن را به واقعیت تبدیل کرد.

 

یادداشت از علی دلجوان

فعال اجتماعی


لطفا به این مطلب امتیاز دهید
Copied!

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...