به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خیر ایران، میلیاردرهایی مانند بیل گیتس، وارن بافت، جف بزوس و مارک زاکربرگ از قدرت و نفوذ عظیمی در حوزه نیکوکاری برخوردارند. «هانس پیتر اشمیتز»، از اساتید حوزه علوم اجتماعی دانشگاه ایالتی کارولینای شمالی، در مصاحبهای با مجله «بیزنیس اینسایدر»(Business Insider) در مورد شیوههای کمک خیریه میلیاردها به مسائل در خور توجهی اشاره میکند. او معتقد است افرادی مانند «بیل گیتس» و سایر میلیاردرها میتوانند کمکهای خود را به شیوه موثرتری ارائه دهند و باید از رویکردی مانند «مکنزی اسکات» که بر «نیکوکاری مبتنی بر اعتماد» تاکید دارد، بیاموزند.
از نظر این استاد دانشگاه، افراد ثروتمند جهان، میتوانند مسایل و مشکلاتی را رفع کنند که دولتها قادر به حل آنها نیستند و یا تمایلی به پاسخ به آنها ندارند. اما این وضعیت این سوال را به ذهن متبادر میکند که آیا یک فرد باید چنین ثروت و نفوذ گستردهای داشته باشد؟ و سوال دیگری که در ادامه مطرح میشود این است که چقدر این کمکها به شیوههای موثری اهدا میشوند؟
پیتر اشمیتز، که در مورد بشردوستی میلیاردرها تحقیق میکند، معتقد است مککنزی اسکات، روشی منحصر به فرد برای کمک کردن دارد که هم جسورانه است و هم به سازمانها اجازه میدهد تا آنطور که خودشان تشخیص میدهند و نیاز دارند از پول استفاده کنند. در ادامه به بخشهایی دیگر از این مصاحبه میپردازیم:
«چه چیزی باعث علاقه شما به امور خیریه میلیاردرها شد؟
بهدلیل نبود تحقیقات قابل اعتماد در مورد ثروتمندان و کمکهای مالی و بخشش آنها من شروع به انجام این تحقیق کردم. من فکر میکردم که نظرات قوی موافق و مخالف میلیاردرها بر گفتمان عمومی حاکم است، اما هر دو طرف در حمایت از ادعاهای خود ضعیف هستند و احتمالاً یافتهها و تحقیقات بیشتر در داوری بحث مفید خواهد بود.
تاکنون از تحقیقات خود چه آموختهاید؟
این تحقیق را من بر روی «تعهد اهدا» [1](Giving Pledge)، متمرکز کردهام جایی که ثروتمندان در مورد انگیزههای بشردوستی و حوزههایی که ترجیح میدهند مورد حمایت قرار دهند، صحبت میکنند. از نظر جمعیتی، به تسلط قاطع اهدا در میان سفیدپوست و مردان به عنوان اهداکنندگان پی میبریم. در میان زوجها نیز، مردان تمایل دارند که مولد ثروت باشند. و در همه تعهدات ثروتمندان برای اهدا، دو حوزه آموزش و سلامت، برای اهدای کمک از سایر حوزهها غالبتر است.
نظر شما در مورد میلیاردرها و تأثیر کلی آنها بر جامعه چیست؟
نمیتوان به راحتی درباره وضعیت همه میلیاردها قضاوت کرد، اما به احتمال زیاد کمکهای خیریهای که آنها انجام میدهند، نمیتواند اثرات منفی ناشی از نابرابری ثروت را جبران کند. برای هر «چاک فینی»[2] یا میلیاردر «خوب»، یک ایلان ماسک یا بیل گیتس وجود دارد که هر دوی آنها عملکردهای مشکوک دارند. همچنین، ما به سادگی در مورد رفتار اهدایی بسیاری از میلیاردرها اطلاعات کافی نداریم، زیرا بسیاری از آنها دور از چشم ما اتفاق میافتد.
نابرابری ثروت، دموکراسی را تضعیف میکند، حتی اگر میلیاردرهایی با نیت بسیار خوب داشته باشید. در اهدای بشردوستانه، پولهای هنگفتی بدون پاسخگویی و شفافیت به خارج از دولت هدایت میشود. برخی از کمکها از طریق یارانههای مالیاتی اهدا میشوند و به ثروتمندان امکان کنترل بیشتر بر منابع میدهند. و این میتواند تاثیرات نامطلوب و بالعکس داشته باشد.
من فکر میکنم یک اجماع عمومی وجود دارد و آن اینکه نیکوکاری نمیتواند به سادگی جایگزین ظرفیت دولت شود، اما میتواند برخی کارها را به خوبی انجام دهد، مانند پذیرش خطراتی که دولتها انجام نمیدهند. در حالی که دولت کم و بیش «دائمی» است، نیکوکاری باید روی مسائلی متمرکز شود که قابل حل هستند و دیگر نیازی به بودجه در یک نقطه خاص ندارند. به عنوان مثال، جمعیت بدون مسکن یک مشکل سیاست عمومی دولت است که با نیکوکاری قابل حل نیست. مشکل این است که ما در حال حاضر راهی برای هدایت فعالیتهای نیکوکارانه و بشردوستانه نداریم تا اثربخشی آنها به حداکثر برسد.
میلیاردرها ثروت و نیکوکاری خود را چگونه معنا میکنند؟
آنها اغلب بر این باورند که همانطور که در کسب و کار به موفقیتهای چشمگیری دست یافتهاند، در عرصه خیریه و کمکهای نیکوکاری نیز توانایی و شایستگی بالایی دارند، به عنوان نمونه میتوان بیل گیتس را نام برد. او به نکته جالبی اشاره میکند که چگونه در زمینه بشردوستی و نیکوکاری موثرتر از توسعه رایانه شخصی است. من مخالفت این نظر او هستم. بله، بنیاد گیتس «جانهای بسیاری را نجات داده است»، اما همین نتیجه میتوانست با توجه بیشتر به برابری اجتماعی و تأثیر دگرگونکننده آن بر جهان بهدست آید. و اینجاست که گیتس میتواند چیزهایی را از مکنزی اسکات و دیگران بیاموزد، جایی که ما روش بسیار متفاوتی برای توزیع مجدد ثروت میبینیم. ایدههای خوب دیگری نیز وجود دارد، مانند استفاده از مالیات بر املاک برای جلوگیری از ثروت ارثی قابل توجه.
بشردوستی مکنزی اسکات چه تفاوتی با روش میلیاردرهای دیگر دارد و ثروتمندان چه درسهایی میتوانند از او بیاموزند؟
مکنزی اسکات در بشردوستی و کمکهای مالی خود به صورت استراتژیک عمل میکند، به این معنا که تصمیمهایش بر اساس تحقیق و هدف خاصی اتخاذ میشود. ثانیاً، او تمایل دارد بطور مستقیم روی موضوعات عدالت اجتماعی و مشکلات اجتماعی مانند حقوق زنان و نهادهای دانشگاهی سیاهپوستان (HBCUs) سرمایهگذاری کند. سوم، او با گروههای مشاورهای همکاری میکند که بهترین سازمانهای غیردولتی در زمینههای مختلف را شناسایی میکنند.
این مساله به او این امکان را میدهد که بر روی اهداکنندگان کنترل داشته باشد، اما این کنترل را محدود به مراحل ابتدایی و اصلی فرآیند خیریه میکند. چهارم، او یک سیستم بزرگ اعطای کمک یا یک بنیاد قوی ندارد و نمیخواهد به دریافتکنندگان بگوید که با پول دریافتی باید چه کار کنند. او به آنها آزادی عمل میدهد تا خودشان تصمیم بگیرند که بهترین راه برای استفاده از کمکها چیست.
به طور کلی، این رویکرد نشاندهنده یک شیوه متفاوت و پیشرفته از اهدا و خیریه است که بر روی نتایج مؤثر و استقلال دریافتکنندگان تأکید دارد. بنابراین، نیکوکاری «مبتنی بر اعتماد» او متفاوت است زیرا قدرت اهداکننده (میلیاردرها) نسبت به دریافتکنندگان (سازمانهای خیریه یا پروژههای اجتماعی) کاهش مییابد. به این معنا که اهداکننده اجازه میدهد که سازمانها خودشان تصمیمگیری کنند و به آنها اعتماد میکند. او به کسانی که به مسائل اجتماعی نزدیک هستند اعتماد میکند تا بدون مدیریت خرد پروژههای تأمینشده او، کارشان را انجام دهند. میلیاردرهای دیگر میتوانند از این رویکرد یاد بگیرند.»
از نظر دکتر اشمیتز ثروتمندان باید خود را کمتر در فرآیند خیریه دخالت دهند و با توانمندسازی افرادی که مسئولیتهای واقعی را بر عهده دارند، قدرت و آزادی بیشتری بدهند تا کارهای مورد نیاز را انجام دهند. در نهایت، این رویکرد به دنبال تقویت استقلال و کارایی سازمانهای مردمنهاد است و تلاش میکند تا روابطی مبتنی بر اعتماد و احترام بین اهداکنندگان و دریافتکنندگان ایجاد کند.
مترجم: شورانگیز داداشی
منبع: businessinsider
[1] - تعهدی است که توسط برخی از ثروتمندترین افراد و خانوادههای جهان انجام شده است تا حداقل نیمی از دارایی خود را برای رسیدگی به مهمترین مشکلات جامعه ببخشند. این تعهد که در سال 2010 توسط بیل و ملیندا گیتس و وارن بافت ایجاد شد، میلیاردرها را تشویق میکند تا در طول زندگی یا در وصیتنامه خود به طور علنی به بشردوستی متعهد شوند. هدف، الهام بخشیدن به دیگران با ثروت قابل توجه برای مشارکت در امور خیریه، پرورش فرهنگ انفاق و ایجاد تأثیر مثبت بر جهان است.
[2] - چاک فینی یک تاجر و بشردوست آمریکایی است که بیشتر به خاطر تلاشهایش در امور بشردوستانه استراتژیک و به خاطر مشارکت در بنیانگذاری Duty Free Shoppers (DFS)، یک شرکت خردهفروشی که کالاها را به مسافران بینالمللی میفروشد، شناخته شده است. قابل ذکر است که او از پیشگامان مفهوم "بخشیدن در حین زندگی" است، به این معنی که به اهدای ثروت خود در طول زندگی خود معتقد است نه اینکه آن را برای پس از مرگش بگذارد.
دیدگاه خود را بنویسید