کد خبر:۴۰۵۰
دبیر جایزه سال سهراب سپهری در گفت‌وگو با خیر ایران:

«خير» در شعر سهراب با «خير» ديگر شاعران فرق دارد

حسنا محمدزاده؛ دبیر جایزه سال سهراب سپهری در گفت‌وگو با خیر ایران اظهار کرد: «خير» در شعر سهراب با «خير» ديگر شاعران فرق دارد و اين تفاوت از دنيای فكری و حسی خاص او نشأت می‌گيرد. او از شهر و زمان و مردم خاصی صحبت نمی‌كند بلکه او از انسان و زندگی حرف می‌زند. 
«خير» در شعر سهراب با «خير» ديگر شاعران فرق دارد

  به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خیر ایران، پانزدهم مهر زادروز سهراب سپهری است. به‌همین مناسبت با شاعر و پژوهشگر ادبی اهل کاشان؛ دکتر حُسنا محمدزاده به گفت‌وگو پرداختیم. او این روزها دبیر جایزۀ شعر و تصویر سهراب سپهری و درگیر کارهای اجرایی و رسیدگی آثار شاعران و تصویرگران به این رویداد ملی است. در ادامه گفت‌وگوی خبرنگار خیر ایران را با این شاعر از دیار کاشان می‌خوانید.

 در شعر سهراب بر كدام مضامين نيكوكارانه به‌طور ويژه تاكيد شده است؟ 

 اگر خيررساندن و نيكوكاری را به آن معنا كه در باور عامۀ مردم امروز نهادينه شده است، بشناسيم، شايد پس از جست‌و‌جو در هشت كتاب سهراب، سطرهای دندان‌گيری نصيب‌مان نشود، يكی از ايراداتی كه به شعر سپهری گرفته‌اند، همين است، در جايی از زبان مهدی اخوان ثالث خواندم كه: «حضور مسائل عصر و زندگی مردم زمانه، آن هم با صدایی رسا و بيان شعری و گيرا، كه به‌خوبی قادر است با خوانندۀ ميانه‌حال هم ارتباط برقرار كند و عنوان شعر زمانه را از آن خود گرداند، در شعرهای به‌اصطلاح موفق سپهری غايب است. «آب را گل نكنيم، آن طرف‌تر كفتری دارد آب می‌خورد» و اين قبيل حرف‌ها، منتهايش نصيحت است و شعر امروز نيست. پند و اندرز كليله‌ای است يا بوستانی و گلستانی.»

 به درست يا غلط بودن ادعای اخوان در اين مجال كاری نداريم، اما مگر همين سطرِ «آب را گل نكنيم/ در فرودست انگار/ كفتری می‌خورد آب» زيباترين مصداق نيكوكاری در شعر سپهري نيست؟ همين شعر، نمونۀ خوبي برای خيررساندن است. آن هم در روزگاری كه «شر» نرساندن به ديگران خودش «خير»ی بزرگ است. سهراب در ادامۀ همين شعر می‌گويد: «شايد اين آب روان/ می‌رود پای سپيداری/ تا فروشويد اندوه دلی/ دست درويشی شايد نان خشكيده فروبرده در آب»

 اين‌ها، همه از زيباترين مصداق‌های خيرخواهی در شعراند. اين‌كه منِ شاعر نه‌فقط به‌فكر غبارروبی اندوه آدم‌ها و احوال درويشی كه به نان خشكيده‌ای قناعت دارد، باشم، بلكه به پرندگان و حيوانات نيز بينديشم. اصلا آب را در مفهوم نمادين آن می‌توان بسط داد؛ به هرچيزی كه می‌شود به ديگران خير برساند. 

همين سطرِ «آب را گل نكنيم/ در فرودست انگار/ كفتری می‌خورد آب» زيباترين مصداق نيكوكاری در شعر سپهري نيست؟ همين شعر، نمونۀ خوبي برای خيررساندن است. آن هم در روزگاري كه «شر» نرساندن به ديگران خودش «خير»ی بزرگ است.

-عرفان موجود در اشعار سهراب چگونه می‌تواند با خیر و نیکوکاری پیوند داشته باشد؟ 

 از تمام مصادیق خیر مهم‌تر، از منظر من، مقصدی است كه در پايان راه «خير» در انتظار ماست. پايان خيرخواهی و خيررسانی مگر نزديک شدن به خدا و رسيدن به معرفت نيست؟ بر كسی پوشيده نيست كه عرفان و سلوک در مسير خداشناسی در شعر و جهان فكری سپهری نقش عمده‌ای ايفا می‌كند و همين عمده‌ترين جلوۀ خير در شعر اوست.  

 گويی از شعرهای سهراب مخصوصا در چهار دفتر آخرش، طنين «ارجعی الی ربک» به گوش مخاطب می‌رسد. خدای سپهری در بسياری از سطرهای شعر او خدايی است كه به همه چيز مهر می‌ورزد و آن‌ها را پرورش می‌دهد، خدايی در همين نزديكی «لای شب‌بوها، پای آن كاج بلند، روی آگاهی آب، روی قانون گياه.»

 شعر سپهری مخاطب را به مهرورزی و پرستش چنين خدای نزديكی، ترغيب می‌كند. اين خدايی كه لای شب‌بوهاست، خدایی‌ست كه از بنده جدا تصور شده است و مبتنی بر نوعی «ديگر بودن» است؛ يعنی شاعر تفاوتی ميان خود و امر مقدس (خدا) قائل شده است، مثل همان جا كه می‌گويد: «اگر به سر وقت خدا رفتی، بگو ماهی‌ها حوضشان بی‌آب است»، اما گاهی سخن سهراب حاكی از نوعی درهم‌تنيدگی، اتصال و يگانگی با امر مقدس است. گويی او در رهگذر آن سطرها تجربۀ استحاله را از سر گذرانده است. اين مواجهه را بيشتر، از كتاب شرق اندوه به‌بعد می‌توان ديد كه با تلقی وحدت وجودی‌ای كه عرفا از آن سخن گفته‌اند، تفاوتی ندارد. يعنی ما تفاوت چندانی با درخت، رودخانه، ميز، كبوتر و... نداريم و همۀ موجودات از امر مقدس نصيبی برده‌اند. 

 به‌طور خلاصه مي‌توان گفت «خير» در شعر سهراب با «خير» ديگر شاعران فرق دارد و اين تفاوت از دنيای فكری و حسی خاص او نشأت می‌گيرد. او از شهر و زمان و مردم خاصی صحبت نمی‌كند. او از انسان و زندگی حرف می‌زند و به همين دليل وسيع است. 

 -رد پای طبيعت در شعر سپهری بسيار پررنگ است، آیا به نظر شما توجه ویژۀ او بر محیط زیست می‌تواند از مصادیق خیرخواهی در شعر سهراب باشد؟

 طبيعت و عناصر آن در شعر سپهری نقشی بسيار پررنگ دارند، تاجايی كه او بسياری از مفاهيم مد نظرش را با كمک عناصر طبيعت به تصوير درمی‌آورد، مثلا می‌گويد:  

 «من در اين تاريكی/ فكر يک بره روشن هستم/ كه بيايد علف خستگی‌ام را بچرد»،  

 «بالش من پر آواز پر چلچله‌هاست/ صبح خواهد شد و به اين كاسۀ آب/ آسمان هجرت خواهد كرد.»  

 «با سبد رفتم به ميدان صبحگاهی بود/ ميوه‌ها آواز می‌خواندند/ هر اناری رنگ خود را تا زمين پارسايان گسترش می‌داد» 

«رهگذر شاخۀ نوری كه به لب داشت به تاريكی شن‌ها بخشيد» و... .

 در شعرهای دورۀ اول سپهری، طبيعت غايب است. اين شعرها از انسان هم تقريباً تهی است، اما به‌مرور طبیعت نقشی پررنگ در شعر سپهری مي‌پذيرد. مخصوصاً در كتاب «حجم سبز» كه ديگر طبيعت و معنويت تفكيک‌پذیر نيستند و پيوستگی انسان و طبيعت در اين شعرها شگفت‌انگيز است. شاعر به‌جايی می‌رسد كه می‌تواند عميق‌ترين نقطۀ ذهن خود را در طبيعت كشف كند.

 در كتاب «ما هيچ، ما نگاه»، شاعر از اين مرحله هم گذشته است. شايد از اين منظر است كه خيلی از منتقدان، اين دفتر را فهم‌ناپذیر و انتزاعی‌گری صرف می‌دانند. در همين شعرهاست كه طبيعت آن‌قدر جلو می‌رود كه «پيچكی دور تماشای خدا می‌پيچد» و «داخل واژۀ صبح، صبح می‌شود.»  

-به نظر شما دليل پيچيدن نام سهراب پس از اين همه سال و با گذشت سال‌های بسیار از مرگش چيست؟ به مضامين شعر او مرتبط است يا به بلوغ فكری ادب‌دوستان؟ 

 البته اين‌ها هيچ‌كدام بی‌تأثير نيستند، اما از منظر من هرچيزی كه به خدا متصل شود، جاودانه می‌شود، پس مهم‌ترين دليل ماندگاری و اثرگذاری شعر سهراب را در همين مسئله می‌دانم: اتصال به امر متعالی. نكته ديگر اين‌كه شعر سپهری از مرز سياست يا اجتماع گذشته و به‌صورت حال يا حقيقتی جهانی درآمده است، ايدئولوژی بدل به جهان‌بينی و تعهد سياسیِ شاعر بدل به تعهد كيهانی ‌شده‌است.

 ايدئولوژی نظامی فكری است با هدفی اجتماعی سياسی و در جست‌وجوی پيدا كردن راه‌های رسيدن به هدف. كسانی كه شعر سهراب را به‌نقد می‌كشند و او را بی‌اعتنا به سرنوشت اجتماع می‌دانند، دليلش اين است كه از او ايدئولوژی خود را می‌طلبند، اما سهراب به افق‌های دور «جهان‌بينی» دست ‌يافته است. 

 

 


ارسال دیدگاه
captcha