16 مهر 1403
محدودکردن نیکوکاری به صدقه، ناقص و برآمده از امپریالیزم است/ نیکوکاری‌‎ با ایمان، عدالت و فهم سیاست کامل می‌شود
استاد فلسفۀ کالج آمریکایی در گفت‌وگوی اختصاصی با خیر ایران با اشاره به دیدگاه‌های «پیتر سینگر» و «استیون پینکر» دربارۀ نیکوکاری اظهار کرد: نیکوکاری در غرب به نوعی به صدقه‌دادن محدود شده است و بر ایمان، عدالت و فهم سیاست مبتنی نیست.


 به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خیر ایران، اخلاق از منظر گوناگونی محل تأمل قرار گرفته و بر همین اساس است که نظریه‌های مختلفی توسط فلاسفه اخلاق ارائه شده است. برای نمونه می‌توان از فایده‌گرایی یا سودگرایی سخن به میان آورد. در همین راستا و ذیل این نظریات اخلاقی از نیکوکاری هم سخن رفته است و فلاسفه اخلاق به این موضوع هم ورود کرده‌اند. اما آنچه که در مباحث اخلاقی به طور کلی و مباحث مربوط به نیکوکاری می‌تواند محل تأمل باشد، نسبت آن با مقوله ایمان و دین است که بسته به برقراری یا عدم برقراری این ارتباط می‌توان شاهد نتایج مختلفی بود. افزون بر این‌ها، می‌توان از مقوله معنای زندگی و نسبت آن با نیکوکاری هم سخن به میان آورد.

 به منظور بررسی این محورها؛ یعنی نیکوکاری در نظرگاه فلاسفه اخلاق غربی و نسبت آن با مقوله دین و سپس نسبت آن با معناداری زندگی، بر آن شدیم تا با اسدالله رحمان زاده؛ استاد فلسفه در کالج کانترا کاستا در کالیفرنیای آمریکا به گفت‌وگو بپردازیم. آنچه در ادامه می‌آید، مشروح این گفت‌وگوی تفصیلی است؛

 - ضمن تشکر از فرصتی که برای انجام این گفت‌وگو در اختیار ما قرار دادید، در ابتدا و برای ورود به بحث توضیحات مقدماتی و کلی خود را ارائه دهید تا در ادامه با پرسش‌های بعدی گفت‌وگو را پی بگیریم.

 در ابتدا تِز خودم را بیان می‌کنم و سپس از دیگر مباحث سخن به میان خواهم آورد. نیکوکاری یک مفهوم تخت نیست و اشتباه است که بخواهیم نیکوکاری را به صورت کلی فقط به مفهوم انفاق یا صدقه تبدیل کنیم. البته این کار را هم می‌شود انجام داد اما از دیدگاه من، میان نیکوکاری و عدالت رابطه‌ای برقرار است و می‌شود گفت اَشکالِ نیکوکاری وجود دارد که به شکل صدقه و خدمت مطرح می‌شود. برای نمونه می‌توانم به «پیتر سینگر»؛ فیلسوف اخلاق کاربردی اشاره کنم که اکنون در دانشگاه «پرینستون» تدریس می‌کند و طرفدار فایده‌گراییِ «جان استوارت میل» است. ایشان یکی از شاخص‌های مهم نیکوکاریِ یک جریان هم محسوب می‌شود که به عنوان «نیکوکاری مؤثر» شناخته می‌شود و فعالیت می‌کند. اگر به بحث‌های نیکوکاری مؤثر توجه کنید می‌بینید که بیشتر به جنبه عملی قضیه می‌پردازد و اینکه ما به شکلی که نیاز به قهرمان‌بازی و نیاز به ایثار شدید نباشد، چطور می‌توانیم پولی را کنار بگذاریم و به یک نیازمند کمک کنیم.

 این موضوع را پیتر سینگر با یک آزمایش فکری معروف انجام می‌دهد و نشان می‌دهد که در چین، ماشین به یک بچه می‌زند و می‌افتد اما از آن‌طرف عده دیگری هستند که راه افتاده‌اند و از کنار این بچه می‌گذرند. آن‌ها به این بچه کمک نمی‌کنند و جسمش را از روی زمین برنمی‌دارند. سینگر از مخاطبان خود می‌پرسد که اگر شما بودید چه می‌کردید؟ همه دستشان را بالا می‌برند و می‌گویند ما حتماً به این بچه کمک می‌کردیم. سپس می‌گوید قبل از اینکه خیلی از خودتان راضی باشید فکر کنید که با بخشی از پول یک شام که در رستوران می‌خورید می‌توانید به هزاران بچه که نیازمند هستند کمک کنید. بنابراین راه نیکوکاریِ مؤثر همین صدقه‌ای است که بتوانید یک مقدار پول کنار بگذارید و به مردم محروم کمک کنید.

 اینها همه درست و متین است و هیچ انسان عاقلی حتی یک لحظه این مباحث بدیهی را نمی‌تواند زیر سؤال ببرد. هرچند وقتی بنده به این موضوع فکر می‌کنم، در عین اینکه این را مهم و مؤثر می‌دانم احساس می‌کنم بدون اینکه بخواهم چنین نوع نگاهی را زیر سؤال ببرم که مثال‌های خوبی هم در این زمینه وجود دارد، اما ناچار هستم نگاه دیگری داشته باشم. به بیان دیگر اگر به محورهای این گفت‌وگو که عبارت از: ارتباط نیکوکاری با معنای زندگی، ارتباط نیکوکاری با دین، دلایل عقلی و فلسفی پرداختن به نیکوکاری، رابطه میان نیکوکاری و عدالت و رابطه عدالت و امر الهی است توجه کنیم و بخواهیم این‌ها را مدنظر قرار بدهیم، ناگزیر توجه ما به یک نگاه دیگری جلب می‌شود که البته نیکوکاریِ مؤثر آقای پیتر سینگر را هم رد نمی‌کند، بلکه فقط آن را ناکافی و ناقص می‌بیند.

 - بر این اساس به صورت تفصیلی‌تر توضیح دهید که آیا نیکوکاری به معنای صدقه صرف است؟ یا نیکوکاری همزمان با مسئله عدالت باید درهم تنیده شود؟ یا اینکه نیکوکاری و امر دینی و معنای زندگی شایسته است باهم تنیده شوند؟

 نیکوکاری و صدقه به هر شکل و انگیزه‌ای که باشد خجسته است؛ بنابراین چه بحث پیتر سینگر یا «ویلیام بیل گیتس» یا ... مطرح باشد یا نباشد، به هر حال کسانی که با انگیزه‌های فردی، دینی و ... خیرخواهی می‌کنند و صدقه می‌دهند کارشان ارزشمند است اما مشکل کارشان نقص آن است و اگر کسی بخواهد به صدقه از زاویه محدودی بسنده کند که نمونه آن کمک به یک نیازمند باشد، این کار ناقص است و نیکوکاری‌ای که در صدقه خلاصه می‌شود، نمی‌تواند به مشکلات بنیادین زمانه ما پاسخ بدهد.

 نیکوکاری‌ای که از طریق صدقه و کمک به مردم انجام می‌شود نیز بستگی دارد که این کمک به مردم توسط چه فرد، افراد یا گروه‌های سیاسی دارد انجام می‌شود. بر این اساس در این‌جا می‌توان پرسید که مثلاً آقای بیل‌ گیتس به همین اندازه که به مردم برخی از کشورهای آفریقایی کمک می‌کند، حاضر است به مردم فلسطین هم کمک کند؟ آیا حاضر است به کشورهای اسلامی هم کمک کند؟ آیا حاضر است بر کشورهایی تمرکز کند که از امپریالیزم ستم دیده‌اند؟ یا اینکه سعی می‌کند یک موقعیت بی‌طرفانه داشته باشد و یک نقاط بی‌طرف را محل کمک قرار ‌دهد؟

 این نوع نگاه سؤال‌برانگیز است و نشان می‌دهد که در این نوع نیکوکاری، جنبه‌هایی وجود دارد که محدودکننده است و نمی‌تواند به سؤال اصلی نیکوکاری پاسخ بدهد. نیکوکاری واقعی از دیدگاه من با مسئله عدالت درهم آمیخته است. برای فهم عدالت و عمل عادلانه و نیکوکاری در خدمت عدالت نیاز به یک درک درست ژئوپلوتیک و سیاسی از جهان داریم. یک بخش دیگر نیز این است که نیاز به یک درک درست از آنتولوژی و وضعیت بودن انسانی در جهان داریم. همچنین ما نیاز به درک رابطۀ این بودن در جهان از نقطه نظر آنتولوژیک با مسئله معنویت و رابطه‌مان با خدا هم داریم.

 بدون این ترکیب معین که به معنای زندگی، به معنویت، به درک سیاسی جهان و به درک عدالت از نقطه نظر الهی مربوط می‌شود، نمی‌توان در این زمینه بحث کرد و فقط در این چارچوب است که می‌توانیم یک درک جامع از نیکوکاری داشته باشیم وگرنه نیکوکاری‌هایی که صرفاً با صدقه در یک دیدگاه سیاسیِ محدود انجام شود، خیلی فایده‌بخش نیست؛ یعنی طرف به کسانی کمک می‌کند که از حیث سیاسی با او هم‌نظر هستند. برای مثال «استیون پینکر» معتقد است که نوع‌دوستی  (Altruism) یکی از جنبه‌های تئوری تکامل است که در این چارچوب فرد برای حفظ قبیله خود حاضر است نیکوکاری کند و بعد با این‌جهانی‌شدن جامعه بشری، گرایشش به هم‌نوع‌دوستی جلب می‌شود و برای حفظ ژن‌های نوع بشر حاضر است دست به نیکوکاری بزند که می‌تواند صدقه یا خدمت یا از جان گذشتن باشد.

 این نگاه یک تعبیر محدود از نیکوکاری براساس تئوری داروین است که اساساً نیکوکاری، خودش اصالتی ندارد بلکه اصالت آن در خدمت بقای ژن‌ها است که یک بقای کور است و این بقا هیچ‌نوع ارزش ذاتی ندارد. اما کسانی که خودشان را قانع کرده‌اند که تنها روشی که می‌توانند به هستی انسانی نگاه کند از نقطه‌نظر تئوری تکاملی است، چاره‌ای ندارند جز اینکه از همان نقطه‌نظر بتوانند همه فعالیت‌های شریف بشری را هم به یک نحوی توجیه کنند. هرچند که خود آقای استیون پینکر وقتی به مسئله سیاسی می‌رسد با نتایج عجیبی که براساس نوعی از خوانش تئوری تکامل داروینی است علیه سوسیالیزم، کار گروهی و ارجح شمردن امر کلی بر امر جزئی قدم برمی‌دارد و بر این باور است که تفکر لیبرالیزم و تفکر مسلط بر جوامع غربی به تئوری تکامل و اصل بقا نزدیک‌تر است تا جریان‌های سوسیالیستی یا جریان‌هایی که به اصل جامعه بیشتر توجه می‌کنند. لیبرال‌ها تئوری‌های قراردادهای اجتماعی بین افراد را دارند و از نقطه‌نظر آقای استیون پینکر از حیث تئوری بقا ارجح‌ هستند. 

 در نظر بگیرید که ملاک ارجح شدن و ارزش در این‌جا این است که آیا تئوری بقای نو، بهتر عمل می‌کند یا نه و بعد ایشان یک لنز سیاسی که همان لیبرالیزم یا فردگرایی است را به چشم می‌زند و می‌گوید از این حیث بهتر می‌توان به امر بقا خدمت کرد. نیکوکاری‌ای که آقای پینکر ارائه می‌دهد در چارچوب نظام سرمایه‌داری امپریالیستی است؛ یعنی به نوعی از این نظام در مقابل جهان سوم دفاع می‌کند و می‌گوید جهان سوم مدیون و مقروض جهان اول و سرمایه‌داری است که توانسته است برای آن‌ها دنیای بهتری بسازد، برایشان‌ کار تولید کند، سرمایه‌های خود را در این کشورها به کار بگیرد و این مردم را از وضعیت تهی‌دست خارج کند.

 این نوع نگاه به نیکوکاری، صِرفِ صدقه دادن را به عنوان نیکوکاری در نظر می‌گیرد؛ در حالی که در بنیاد خودش با یک نظام امپریالسیتی، سرکوب و استثمار هم‌خوانی می‌کند؛ یعنی تمایلش به سمتی است که این را توجیه کند. این نوع نیکوکاری بدون شک، ابتر و مریض است؛ یعنی ایشان در ظاهر طرفدار صدقه و نیکوکاری است، اما در باطن ریشه‌های اصلی مسائل اجتماعی و سیاسی جهانی را نادیده می‌گیرد و بر این اساس نیکوکاری او فریبی بیش نیست. البته نه‌اینکه بخواهد فریب بدهد، بلکه نیکوکاری او مؤثر نیست. 

 - اینکه پیتر سینگر از نیکوکاری مؤثر نام می‌برد، ما را به این سمت سوق می‌دهد که ببینیم مؤثر به چه معنا است؟ آیا منحصر در صدقه است؟

 سینگر احساس عام نیکوکاری را برای انجام عمل نیکوکارانه کافی می‌داند. به یک معنا سینگر این دیدگاه را قانع‌کننده می‌یابد که ما چنین احساس انگیزشی داشته باشیم و بنابراین تلاشی نمی‌کند که ریشه‌های این انگیزش و نیکوکاری را بیشتر از تئوری فایده‌گرایی استورات میل گسترش بدهد؛ در حالی که به وضوح می‌بینیم که 40 هزار نفر در فلسطین قتل عام شدند و همین امپریالیزم آمریکا و کشورهای غربی نه‌تنها سکوت کردند بلکه تسلیحات این کشتار را فراهم آوردند که این مردم کشته شوند. آقای سینگر بدون اینکه اطلاعات کافی داشته باشد، به دلیل حمله هفتم اکتبر، حماس را محکوم می‌کند و در کنار این محکومیت به اسرائیل هم اعتراض می‌کند که نباید مردم بی‌گناه را به دلیل از بین بردن رهبران حماس بکشد.

 این مسئله‌ به‌قدری آشکار است که کوس رسوایی آن از بام جهان افتاده است و اکنون دیگر دادگاه بین‌المللی عدالت و سازمان ملل، اسرائیل را محکوم کردند که امری بدیهی است، اما امر بدیهی اساساً در رابطه با نیکوکاری کارکرد ندارد و همین نکته است که می‌خواهم روی آن تأمل کنیم. به بیان دیگر صرف این ایده که می‌خواهیم صدقه بدهیم کافی نیست که بخواهیم یک روش مؤثر نیکوکاری داشته باشیم. کشورهای غربی یعنی آمریکا، فرانسه و آلمان در عمل دارند به اسرائیل اسلحه می‌فرستند که 40 هزار زن و مرد را قتل عام کند. این موضوع اصطلاحاً اظهر من الشمس است که ضد حقوق بشر و انسانیت است، اما با این همه همین‌ها ممکن است حاضر باشند که میلیون‌ها دلار برای مردم آفریقا، آسیا و ... کمک کنند و صدقه بدهند.

 این نوع نیکوکاری را کسی منکر نیست و همه را هم تشویق به آن می‌کنیم، هرچند بحث ما این است که اساساً این نگرش به مسئله نمی‌تواند به صورت ژرف‌تر امر نیکوکاری در جهان را بررسی کند؛ زیرا یک دیدگاه درست سیاسی ندارد. اول باید درک درستی از امر سیاسی داشته باشیم تا بتوانیم نیکوکاری مؤثر را جلو ببریم. وقتی که شما به آمار «آکسفام» نگاه کنید، می‌بینید یک‌درصدِ ثروتمند‌ترین مردم دنیا 43 درصد از تمام سرمایه‌های مالی را در دست دارند. در میدل‌ایست و خاورمیانه یک‌درصد از ثروتمندان 48 درصد از ثروت مالی را در دست دارند. در آسیا یک‌درصد از ثروتمندان 50 درصد از تمام ثروت منطقه را در دست دارند. در اروپا نیز یک‌درصد از مردم اروپا 47 درصد از تمام ثروت را در دست دارند. 

 بنابراین با یک وضعیت بسیار نابرابر در جهان مواجه هستیم که نتیجه استثمار و سیاست‌های نئولیبرال و افسارگسیخته سرمایه‌داری پس از اتمام دوره جنگ سرد میان آمریکا و شوروی سابق است و عملاً اتحادیه‌های کارگری ضعیف شدند و وضعیت طبقه کارگر و حداقل دستمزد کارگران به مرور تحلیل رفته است. نتیجه‌اش این است که با یک جامعه نابرابر مواجه هستیم که پولدارها به صورت نجومی دارند پولدار می‌شوند و تهی‌دستان و طبقه متوسط به نسبت در حال فروپاشی‌اند. در این وضعیت اگر مانند سینگر از صدقه و نیکوکاری مؤثر صحبت کنیم، این بحث غلط نیست اما کافی نیست. بحث نیکوکاری را نمی‌شود در این حد خلاصه کرد. نمی‌توانم وجدان خودم را در این زمینه با صرف صدقه دادن راحت کنم. صدقه هم خوب است و توجیهی برای نفی آن وجود ندارد و همه بحث من و توصیه‌ام این است که باید بخشی از پول به صدقه اختصاص یابد و باید این یک کار معمول زندگی باشد، اما صرف این کار ناکافی است.

 - پس نیکوکاری واقعی باید چگونه باشد؟

 نیکوکاری واقعی ناگزیر است که به مسئله سیاست و عدالت توجه کند و همچنین نیکوکاری واقعی ناگزیر است که به مسئله استثمار، استمعار و تسلط امپریالیزم و سیستم‌های سلطه بر مردم کشورهای جهان سوم، خاورمیانه، کشورهای عربی، ترکیه، مالزی و هند توجه داشته باشد. اینها ادعا می‌کنند که ما مستقل هستیم اما تمام این کشورها با آمریکا قراردادهای نظامی دارند و تسلیحات نظامی دریافت می‌کنند و سرمایه‌هایی را از طرف کشورهای غربی به دست می‌آورند. چه بخواهند، چه نخواهند سیاست اینها وابسته به کشور قُلدُر و مسلط است. نیکوکاری در این چارچوب مستلزم استقلال است؛ یعنی کشوری که سعی می‌کند نابرابری اجتماعی و جهانی را مورد توجه قرار بدهد و افرادی که تلاش می‌کنند به این نابرابری‌ها توجه کنند، بخش مهمی از نیکوکاری مؤثر را پیش برده‌اند؛ یعنی کار صدقه باید با کار مبارزه علیه نابرابری‌های اجتماعی و مبارزه علیه امپریالیزم غرب و کشورهای قلدر و سلطه‌گر همزمان باشد، وگرنه ناقص و ناپخته است و هرگز نمی‌تواند به صورت ریشه‌ای مسئله جهانی را مورد توجه قرار بدهد و حل کند. این نقطه‌نظر و مسئله به ریشه‌های آنتولوژیک و تفکر نیکوکاری که امثال بیل گیتس و سینگر دارند نیز برمی‌گردد که سست و بدون ریشه است. 

 اینکه رابطه معینی میان نیکوکاری و درک ما از دین وجود دارد موضوعی مستدل است. تفکرات فلسفی که سعی می‌کنند نیکوکاری را به شیوه‌های مختلف توجیه کنند، همه به نوعی فاقد انسجام منطقی و فاقد یک درک جامع از مسئله نیکوکاری هستند و به همین دلیل نمی‌توانند شرایط نیکوکاری را فراهم کنند و نمی‌توانند این را به طور جامعی که با واقعیت وجودی انسان هماهنگ باشد مطرح کنند. وقتی که نتوانند این کار بکنند، ممکن است کسی بگوید دلم می‌خواهد خدمت کنم و این را با حسش انجام بدهد اما با این استدلال‌های سست نمی‌توانیم توده جوانان را برانگیزیم. از جمله این استدلال‌های سست، فایده‌گراییِ جان استورات میل و دیگری بحث «ایمانوئل کانت» درباره امر مطلق در عرصه اخلاقی است. حتی بحث «ارسطو»؛ یعنی اخلاق فضیلت نیز در همین دسته صورت‌بندی می‌شود. همه اینها حقایق با ارزشی را مطرح می‌کنند ولی ناقص است و این تئوری‌های اخلاقی نمی‌توانند امر نیکوکاری را به یک روش جامع تبیین کنند.

 هرکدام از اینها بخشی از موضوع را طرح می‌کنند؛ یعنی وجود انسانی را تکه‌پاره می‌کنند و نمی‌توانند به صورت واقعی به همه وجود انسان بپردازند. بدون پردازش به همه وجود انسان نمی‌توانیم دیدگاه نیکوکارانه جامعی را ارائه بدهیم که بتواند جوانان را برانگیزد؛ زیرا مسئله هستی‌شناختی که من چرا هستم؟ چرا زندگی می‌کنم؟ چرا می‌میرم؟ چرا باید برای دیگران ایثار کنم؟ یا چرا باید حاضر باشم که از خودم و پولم برای دیگران بگذرم؟ از اهمیت برخوردار است. اگر وارد یک درک جامع از وضعیت بودن انسان در این جهان نشویم، نظریه ما نمی‌تواند برای جوانان ترغیب‌کننده باشد و نمی‌تواند به مشکلی که با آن در جهان مواجه هستیم بپردازد و آن را تبیین کند. 

 مشکل صرفاً این نیست که فقرا هستند و پولداران هم هستند، بلکه مشکل این است که چطور این سیستم فقر و ثروت به وجود آمده است و همینطور این وضعیت بودن چه ربطی به آنتولوژی ما در این جهان دارد؛ یعنی من هستم و در این جهان زندگی می‌کنم و اینکه چطور با خودم و هم‌نوع خودم رفتار کنم، چه رابطه‌ای با بودن من در این جهان دارد. هیچ‌کدام از این‌ها اعم از کانت، جان استوارت میل و ارسطو نمی‌توانند تئوری‌های اخلاقی که صرفاً سکولار هستند و خدا را از گفتمانشان خارج می‌کنند، به صورتی جامع و منسجم به مسئله وجود انسان توجه کنند و نیکوکاری را از آن زاویه مورد بحث قرار بدهند.

 - در زمینه مفهوم تئوریک امر خیر و نیکوکاری در فلسفه غرب توضیح می‌دهید؟

 در فلسفه غرب اصل خیرخواهی یا نیکوکاری برای دیگران، یک تاریخ معینی در چارچوب بحث‌های اخلاقی دارد و به طور کلی یکی از مباحثی که در گفتمان معاصر از پیتر سینگر به بعد درباره خیرخواهی مطرح است، این است که آیا خیرخواهی الزامی است یا اختیاری. دیدگاه متفاوتی درباره خیرخواهی الزامی و خیرخواهی اختیاری مطرح شده است. یکی براساس قواعد اخلاقی از بالا که چیز زیادی را از فرد می‌خواهد، استوار می‌شود و یکی دیگر براساس ایده‌آل‌های اخلاقی است؛ یعنی فرد می‌تواند برخی از انواع گوناگون خیرخواهی را الزامی نبیند اما برای آن یک ایده‌آل اخلاقی است که به دیگران کمک کند.

 درباره تاریخ بحث خیرخواهی، «هیوم» جزء اولین کسانی است که درباره روانشناسی اخلاقی صحبت کرده است و معتقد است که اصل خیرخواهی یکی از وجوه مشخص خصوصیت انسانی و روانشناسی انسانی است و یکی از ریشه‌های اخلاق محسوب می‌شود. البته هیوم برخلاف «دکارت» معتقد به طبیعت انسانی به شکلی که یکسری خصوصیات ذاتی در انسان باشد نیست و از نقطه‌نظر روانشناسی اخلاقی صحبت می‌کند. اما این بحث در تاریخ فلسفه غرب بسیار قوی است و از «ژان‌ ژاک روسو» تا «هابز» بحث طبیعت انسان یا ذات انسانی را داریم. روسو می‌گوید: ذات انسانی از همان ابتدا به ترحم و خیرخواهی گرایش داشته است و در مقابل، هابز می‌گوید انسان‌ها گرگ هم هستند. «نیچه» نظر روسو را رد می‌کند و می‌گوید همان اندازه که در ما رحم وجود دارد، بی‌رحمی هم وجود دارد.

 وقتی به این سخن‌های گوناگون درباره امر خیر توجه می‌کنیم، می‌بینیم که این‌ها براساس مشاهداتی است که تمایل می‌یابد تا براساس آن مشاهدات به تعمیم‌هایی برسند که مستند نیست. در این سخنان تفکر، سکولار یعنی خدایی‌زده شده است که سعی می‌کند با مشاهده، تعقل، قیاس و استقرا به نتایج قاطعی درباره انسان و اصول اخلاقی و خیرخواهی برسد. این است که خیلی بی‌بن و مایه و فاقد یک بنیان است؛ یعنی توجیهی که هیوم به کار می‌برد تا نشان بدهد که یکی از خصوصیات بنیادین انسان خیرخواهی و نیکوکاری است، براساس چند مشاهده است و هیچ‌گونه نگاهی به این مسئله ندارد که به همان اندازه که در ماتریالیزم میل به کمک به دیگران وجود دارد در ایگوایزم (egoism) هم هست، البته ایشان ایگوایزم را رد نمی‌کند اما می‌گوید چیزی که مسلط در انسان‌هاست، تمایل به خیرخواهی است.

 اما بحث‌های فلاسفه غرب در این زمینه به نظر من دلبخواهی و فاقد بنیان است؛ یعنی خودشان با یک نوع سکوت و پذیرش سریع، دیدگاه یکدیگر آغاز می‌کنند و یکسری بحث‌های عمومی درباره خصوصیات انسان مطرح و آن‌ها را قبول می‌کنند و از روی اصول بدیهی و موضوعه قبول‌شده، یکسری تعمیم‌ها را می‌دهند که هیچ‌کدام نمی‌تواند یک توجیه عمیق و ژرف از مسئله خیرخواهی در انسان بدهد. همانطور که مسئله عدالت و رابطه عمل عادلانه و خیرخواهی در اکثر دیدگاه‌های این فلاسفه به شکل غیرروشنی مطرح است.

 فیلسوف بعدی جان استوارت میل است که معتقد به فایده‌گرایی است. این بحث همانند بحث هیوم استقرایی است که براساس مشاهدات، یکسری تعمیم‌هایی می‌دهد که به اصل سود و فایده می‌رسد و بر این مبنا است که امر اخلاقی امری است که بتوانیم بیشترین شادی را به بیشترین افراد برسانیم. اصل این دیدگاه براساس لذت است که البته جان استوارت میل علی‌رغم استادش؛ «جرمی بنتام» معتقد است که امر لذت صرفاً جسمی نیست، بلکه لذت روحی، روانی و فکری را هم دربرمی‌گیرد.

 این تئوری، لذت‌گرا است و با انگیزه‌ها کاری ندارد و برای به دست آوردن این شادی اگر فرد حتی نیت‌های پلید داشته باشد مهم نیست. در واقع این دیدگاه نتیجه‌گرا است و اگر نتیجه خوب باشد، انگیزه مهم نیست؛ یعنی اگر کسی از طریق دروغ، کلک و فساد بتواند اکثریت را شاد کند هم مانعی ندارد. یکی از مشکلات تئوری فایده‌گرایی این است که اگر لازم باشد ما یک عده را قربانی کنیم تا اکثریت شاد باشند، آیا این کار را می‌شود انجام داد یا نه؟ که سعی کرده‌اند با دو نوع بحث فایده‌گرایی یعنی عمل فایده‌گرایی و فایده‌گرایی براساس قاعده، توجیهاتی را بسازند تا جلوی خشونت و رفتار زشت را بگیرند تا نتوانیم هر عملی را توجیه کنیم تا رضایت عمومی و شادی عمومی فراهم شود.

 - این دیدگاه‌ها را چطور ارزیابی می‌کنید؟

 وقتی به این نگاه‌ها توجه می‌کنید، محدودیت آن‌ها از نقطه‌نظر وجود انسانی واضح است. تئوری‌ای که در بحث خیرخواهی، نیت‌ها، انگیزه‌ها و وضعیت درونی فرد را در نظر نمی‌گیرد و فقط نتیجه را در نظر می‌گیرد، از پیش می‌تواند ناپخته و ناتمام باشد. مسئله اصلی تئوری‌های خیرخواهی که تاکنون بحث کرده‌ایم و می‌بینیم این است که انسان را در وضعیت کلی می‌بینید و رابطه او با خودش از درون و بیرون و در رابطه با معنای بودنش در این جهان و ارتباطش با کهکشان و هستی و وجود را نمی‌بیند و این دیدگاه ناگزیر است که به صورت تکه‌پاره و فاقد انسجام منطقی و وجودی پیش برود.

 وقتی به بحث‌های آقای سینگر درباره امر اخلاقی نگاه می‌‎کنید، اینطور است که به کارهای متفاوت فلسفی رجوع می‌کند که یکی از همان کارها و زمینه‌های کتاب‌هایی که ایشان نوشته، بررسی کتاب متدهای اخلاق فیلسوف معروف انگلیسی؛ «سیج‌ویک» است. وقتی این کتاب را در نظر بگیرید سیج‌ویک می‌آید و روش‌های مختلف گوناگون رسیدن به امر اخلاقی را مورد بررسی قرار می‌دهد. از جمله اینکه مسئله شهود را در نظر می‌گیرد و بعد اصل فایده‌گرایی را مدنظر قرار می‌دهد. او خودش فایده‌گرا است و می‌گوید شهود فی حد ذاته نمی‌تواند به ما جهت اخلاقی بدهد. هرچند این دیدگاه با دیدگاه‌های «ای مور»؛ فیلسوف انگلیسی در تعارض است که می‌گوید اساساً امر خوب و خیر اخلاقی یک امر شهودی است که قابل تقلیل به لذت و فایده نیست و سعی کرده است این را از طریق منطق ثابت کند که امر خیر، شهودی است و نمی‌توانیم آن را به هیچ‌یک از تمایلات طبیعی تقلیل بدهیم که از جمله لذت است و اصل جان استوارت میل و سینگر را تشکیل می‌دهد.

 سیج‌ویک می‌گوید: باید از دیدگاه فایده‌گرایی به امر اخلاقی نگاه کنیم. سینگر نیز در کتابی که همراه با «لازاری رادک»؛ فیلسوف لهستانی نوشته است یکی از بحث‌های سیج‌ویک را مطرح می‌کند که اگر بخواهیم از نقطه‌نظر کهکشان دور به امر اخلاقی نگاه کنیم، آن زمان متوجه می‌شویم که اصل فایده‌گرایی درست است که می‌گوید امر اخلاقی امری است که بالاترین شادی را برای اکثریت فراهم کنیم، بدون در نظر گرفتن شادی خودمان. این اصل، اصلی تقاضامند است و می‌خواهد فرد تمام تمایلات شخصی خود را کنار بگذارد و عملی را انتخاب کند که شادی اکثریت را در پی داشته باشد و بعد لذت جسمی و معنوی را به وجود بیاورد.

 - چرا و بر چه اساسی جان استوارت میل یا سیج‌ویک یا سینگر معتقدند که ما باید خودمان را برای اکثریت فدا کنیم؟

 هیچ توجیه منطقی‌ای برای این دیدگاه وجود ندارد، مگر اینکه با یک شیوه دل‌بخواهی آن را قبول کنند. دیدگاهی که میل در توجیه اصل فایده‌گرایی مطرح می‌کند این است که ما می‌توانیم مشاهده کنیم که انسان‌ها برای همدیگر خیرخواهی دارند و بنابراین نمی‌توانیم صرفاً براساس نیازهای فردیمان زندگی کنیم، بلکه نیاز داریم که به دیگران خدمت کنیم و اصل فایده بر این اساس برای خدمت به دیگران است و شادی اکثریت را بر شادی فردی ارجح می‌داند، اما آیا واقعاً این می‌تواند ما را قانع کند؟ واقعاً قابل قبول است؟ آیا می‌توانیم به فرزندانمان بگوییم ببینید که مردم حس خوبی نسبت به یکدیگر دارند؟ خیلی‌ها مانند نیچه ممکن است بگویند خیلی‌ها این حس را ندارند. الان جلوی چشمان ما 40 هزار نفر در غزه قتل عام شدند اما مگر آقای پیتر سینگر و فایده‌گرایان نیستند که دولت آمریکا را می‌رانند؟ در مقابل این قتل عام یا سکوت کردند یا در نهایت محکوم کردند، اما عملاً میلیاردها دلار از طرف دولتشان به اسرائیل داده شده است که مردم فلسطین را در نوار غزه بکشند.

 اگر آقای سینگر واقعاً معتقد به خیرخواهی باشد، باید اعلام اعتراض عمومی و اعتصاب عمومی و عمل اعتراض مدنی داشته باشد تا کارها را متوقف کند. همچنین باید مالیاتش را به دولت ندهد؛ چون این پول به دست اسرائیل می‌رسد و برای قتل عام فلسطینیان خرج می‌شود. اما آیا سینگر این کار را کرد؟ این نیکوکاری یا خیرخواهی را که سینگر از نقطه‌نظر کیهانی طرح می‌کند و همراه با سیج‌ویک می‌گوید اخلاق یک امر عینی است، براساس همان محاسبه لذت و درد برای اکثریت، فاقد هر نوع توجیه قاطع و ارتباط با مسئله عدالت است.

 یکی از نظرات سینگر این است که خیرخواهی الزامی است و همه باید در خدمت خیرخواهی به دیگران عمل کنیم. مرادش از خیرخواهی همان صدقه است، اما آیا این می‌تواند کسی را قانع کند؟ بسیاری از فلاسفه معتقدند که این حرف قابل قبول نیست و نمی‌توانید یک جمله بگویید که خیرخواهی الزامی است و همه باید برای کمک به تهی‌دستان تلاش کنیم. البته اگر موضوع قتل عام مردم غزه باشد، کمکی انجام نمی‌دهند و یک اعتراض لفظی دارند، اما اگر خیرخواه هستند باید اعتراض کنند.

 اما فرض کنیم این خیرخواهی الزامی را که باید صدقه بدهیم، در چارچوب سکولار و خدا‌زدایی‌شده بحث کنیم که براساس عقل سعی می‌کند یک راه‌حلی برای امور انسانی پیدا کند. اما واقعاً آقای سینگر برای این قالب چه توجیهی دارد؟ در یک مصاحبه از ایشان می‌پرسند راسل درباره همه امور خیر و شر از نقطه‌نظر کهکشان، هیچ ارزشی قائل نیست. سینگر در پاسخ به راسل می‌گوید: نه، این دیدگاه نیهیلیستی را قبول ندارم و حتی اگر عظمت کهکشان به ما بی‌تفاوت باشد، باز هم ما یک حس اخلاقی داریم که به آن وفادار هستیم و به آن عمل می‌کنیم.

 به نظر من اینها فقط حرف‌های قشنگی است اما فاقد هرگونه بنیاد است. اگر کهکشان به ما بی‌اعتماد و بی‌اعتنا است و اگر همه هستی به ما بی‌تفاوت است و اگر کره زمین یک ارزن در اعماق این کهکشان گم شده است که ما زیرمجموعه مرگ هستیم، این حرف‌های زیبا و قشنگ که ما احساس خیرخواهی داریم، بدون هیچ‌گونه ریشه‌ای قابل قبول نیست؛ زیرا به همان اندازه دست به نسل‌کشی و جنگ‌های وحشتناک زده‌ایم و هزاران نفر را در ژاپن با بمب‌های اتمی از بین برده‌ایم؛ بنابراین این حرف‌ها قشنگ است اما ریشه ندارد.

 بر این اساس، به طور کلی بحث‌های نیکوکارانه‌ای که در فلسفه غرب طرح می‌کنند، فاقد هرگونه انسجام منطقی و وجودی است؛ زیرا ارتباط من با کهکشان قطع است و من زیرمجموعۀ مرگ هستم و جهان به من بی‌اعتنا است و بعد من اینجا نشسته‌ام و درباره خیرخواهی الزامی صحبت می‌کنم. می‌گویند اینطور خوب است؛ چون خرد این را می‌گوید و معلوم نیست چطور خرد می‌تواند چنین حکمی را بدهد. کانت وقتی به امر خیرخواهی توجه می‌کند کاملاً این دیدگاه عقلی را درباره امر خیر زیرسؤال می‌برد و از نقطه‌نظر کانت، امر خیر براساس وظیفه و نه براساس تمایل می‌تواند معنا یابد.

 بنابراین هر نوع حس خیرخواهانه یا تمایل به اینکه به دلیل نتایج معینی که افزایش لذت برای اکثریت است دست به خیرخواهی بزنیم، از دیدگاه کانت بی‌معناست. از دیدگاه کانتی هر نوع امر اخلاقی که بخواهد نتیجه‌گرا باشد یا بر انگیزش‌ها یا نیازهای خیرخواهی صرف تکیه کند و نه بر وظیفه، فاقد عنصر اخلاقی است؛ هرچند کانت از نقطه‌نظر دیگری که امر مطلق است می‌گوید اگر خیرخواهی را بر این اساس ببینیم و اگر آن را جهانی کنیم، باید همه دست به امر اخلاقی بزنند و اگر کسی بگوید نمی‌خواهم خیرخواه باشم، براساس امر مطلق اگر این نخواستن را جهانی کند، وارد تعارض منطقی می‌شود؛ زیرا خود نهاد خیرخواهی و نهاد تخطی از خیرخواهی همه مخدوش می‌شود و از هم می‌پاشد.

 این‌ها بحث‌هایی است که کانت درباره امر مطلق اخلاقی مطرح می‌کند که براساس وظیفه است و نه براساس نیاز حس خیرخواهی. البته معتقد است که این بحث، عقلانی محض است اما آیا این برای کسی قابل قبول است؟ امر اخلاقی مطلق آقای کانت که در هر لحظه طوری عمل کن که عمل طوری جهان‌شمول بشود، آیا برای ما قابل قبول است و خرد ما به این امر مطلق تن می‌دهد؟ آیا اصل تعارض و تناقض به ما انگیزه می‌دهد که این امر خیرخواهی را به عنوان یک وظیفه برای خودمان قائل شویم؟ همه این نظریه‌ها فاقد بنیاد و ریشه و در تعارض با معنای زندگی و وجود ما در جهان و رابطه ما با خود و معنای زندگی است.


پایان بخش اول

گفت‌وگو از مرتضی اوحدی


لطفا به این مطلب امتیاز دهید
Copied!

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...