کد خبر:۳۵۴۹
دکتر سیدیحیی یثربی در گفت‌وگوی تفصیلی با خیر ایران:

یکی از اهداف اصلی اسلام، کنارآمدنِ انسان با هم‌نوع و کمک‌کردن به یکدیگر است

دکتر سیدیحیی یثربی با بیان اینکه یکی از اهداف اصلی اسلام، کنارآمدن انسان با هم‌نوع و کمک‌کردن به یکدیگر است، گفت: برای ترویج نیکوکاری و نوع‌دوستی در جامعه ابتدا باید تربیت و آموزش را اصلاح کنیم و از کودکی بدون اجبار، نیکوکاری را به فرزندان یاد بدهیم، در ادامه الگو‌های نیکوکاری را به درستی به مردم معرفی کنیم و بالاتر از همه، جامعه را به شکل آرام و عادلانه مدیریت کنیم که انگیزه‌های اخلاقی‌زیستن و کمک به یکدیگر در آن از بین نرود.
یکی از اهداف اصلی اسلام، کنارآمدنِ انسان با هم‌نوع و کمک‌کردن به یکدیگر است

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خیر ایران، اخلاق و نیکوکاری از جمله موضوعات و مفاهیمی است که نه‌تنها می‌توان آن را از منظر عقلانی و فلسفی به بحث گذاشت بلکه از منظر دینی نیز می‌توان به آن پرداخت و ابعاد آن را تبیین کرد. اما همین‌که یک موضوع هم از جنبه عقلانی و فلسفی و هم از جنبه دینی قابلیت بحث داشته باشد، ممکن است موجب شکل‌گیری موضوعات تأمل‌برانگیزی شود؛ از جمله اینکه آیا می‌توان دیندار هم نبود، اما اهل کار خیر بود؟ بر همین اساس، بر آن شدیم تا در گفت‌و‌گو با دکتر سیدیحیی یثربی؛ استاد بازنشسته گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی و دانشمند برجستۀ فلسفۀ اسلامی، به موضوع نیکوکاری از منظر فلسفی و عقلانی و همچنین دینی بپردازیم. در ادامه مشروح این گفت‌و‌گو را می‌خوانید.

- از اینکه دعوت خیر ایران را برای انجام این گفت‌و‌گو پذیرفتید از حضرتعالی سپاسگزارم. قصد داریم دربارۀ نیکوکاری و نسبت آن با فلسفه یا به تعبیری عقلانیت گفت‌وگویی داشته باشیم و ببینیم چگونه می‌توان از منظر عقل به نیکوکاری نگریست و اگر قرار باشد چنین نگرشی به امر خیر داشته باشیم، نسبت دین با نیکوکاری چه می‌شود و همچنین چگونه باید نیکوکاری را در جامعه امروز ایران نهادینه‌سازی کرد. برای ورود به بحث بفرمایید که از حیث دینی و عقلی نیکوکاری چه جایگاهی دارد و چگونه ضرورت این کار تبیین می‌شود تا در ادامه با پرسش‌های دیگر گفت‌و‌گو را پی بگیریم.

در اینجا سخن خود را با فرمایشی از پیامبر اسلام (ص) آغاز می‌کنم؛ پیامبری که در کتاب آسمانی و تعالیم و آموز‌ه‌هایش، عقل اساسی‌ترین محور بود و هدف نهایی معرفت نیز عبارت از اخلاق بود که می‌فرمود: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ» یعنی من برای به کمال رساندن مکارم اخلاق مبعوث شده‌ام و مأموریت یافته‌ام.

مغز بشر از روزی که پیدا شده، تحول یافته است؛ به این معنا که توان اندیشیدن، خیال‌پردازی و شناخت و تفسیر پیدا کرده است. البته تفاوتی هم نمی‌کند که منشأ پیدایش انسان را متون مقدس بدانیم که در آن از آفرینش انسان توسط خدا سخن به میان آمده است یا اینکه در این زمینه به داروین و محققان این‌چنینی مراجعه کنیم؛ زیرا نتیجه یکی است و آن هم تحول اندیشه انسان در طول زمان است.

نکته دیگر اینکه انسان در طول زندگی خود، همواره دشمنانی داشته است که از جمله آنها حیوانات بوده‌اند. از طرفی بلایای طبیعی نیز زندگی انسان را تهدید می‌کرده است، اما با وجود اینها، بزرگترین تهدید برای انسان خود انسان بوده است و بیشترین آسیب به انسان توسط خود انسان وارد شده است. انسان در طول تاریخ بلایی بر سر هم‌نوع خود آورده است که هیچ درنده، بلای طبیعی یا بیماری‌ای این کار را نکرده است. اما امروزه به دلیل رشد عقلانیت و توسعه‌هایی که در زمینه آموزش و تربیت ایجاد شده است، از درگیری انسان با انسان به میزان قابل توجهی کاسته شده است.

بر این اساس، باید انسان را به‌نحوی تربیت کرد که نه‌تنها بتواند با هم‌نوعانش زندگی کند و کنار بیاید، بلکه به یاری آنها نیز بشتابد و از انسان‌های نیازمند، دست‌گیری کند که این کار به معنای اخلاقی زیستن است. عقلانیت و اخلاق که اینگونه باید در زندگی انسان تجلی یابند، محور‌های اصلی دین اسلام و از معجزات این دین محسوب می‌شوند، اما متأسفانه بسیاری از مبلغان اسلامی به دلیل نداشتن ذهن تحلیل‌گر و عمیق، به این جنبه‌های اعجاز اسلام بی‌توجه‌اند و تصور می‌کنند اگر کاری خلاف عادات طبیعی صورت بگیرد معجزه است.

اما اینگونه نیست؛ زیرا وقتی قرار شد اسلام به مثابۀ یک دین آسمانی، دین جاودان هم باشد، باید برای مردم هر عصری به تناسب وضع و شعور آنها معجزه داشته باشد. عصر امروز، عصر جادوگری نیست که به عصای موسی (ع) نیاز باشد، از طرفی عصر عیسی (ع) هم نیست که مردگان، زنده یا بیماران، شفا یابند، بلکه عصری است که بشر به درست‌اندیشی و زندگی صلح‌آمیز نیاز دارد. بر این اساس، اعجاز اسلام در عصر حاضر حاکم کردن چنین زیستی است و در این زمینه حرف‌های فراوانی هم برای گفتن دارد. پس باید از نگاه اسلامی بررسی کرد و دید که تا چه میزان حقوق بشر رعایت می‌شود.

البته همواره افرادی بوده‌اند که به این ساحت از اعجاز که عقلانیت و اخلاق را شامل شود و زندگی مسالمت‌آمیز برای انسان‌ها به ارمغان آورد، بی‌توجه بوده‌اند. نمونه‌اش مشرکینی هستند که از رسول خدا (ص) برای معجزه، چنین درخواست‌هایی داشتند. در قرآن آمده است: «أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَى فِی السَّمَاءِ وَلَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَیْنَا کِتَابًا نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلَّا بَشَرًا رَسُولًا؛ یا براى تو خانه‌اى از طلا [کارى]باشد یا به آسمان بالا روى و به بالا رفتن تو [هم]اطمینان نخواهیم داشت تا بر ما کتابى نازل کنى که آن را بخوانیم. بگو پاک است پروردگار من، آیا [من]جز بشرى فرستاده هستم؟» (اسراء/ ۹۳)

بنابراین الان در عصر توجه به اخلاق زندگی می‌کنیم و باید الگو‌هایی مانند امام علی (ع) را به مردم معرفی کنیم و اینگونه از اسلام حرف بزنیم. علی (ع) کسی بود که تا مطمئن نشد قاتلش غذا خورده است، غذا نخورد. علی (ع) همان کسی بود که سه‌شب نان بچه‌هایش را به مسکین و یتیم و اسیر داد و جالب اینکه اسیر، کافری است که در جنگ او را گرفته‌اند و امام (ع) به او هم توجه می‌کند؛ بنابراین باید از این الگو‌ها سخن گفت.

پیامبر (ص) نیز کسی بود که در مقابل توهین کافران و مشرکان، برای آنها طلب رحمت می‌کرد. البته خداوند پیامبر (ص) را از این کار بازداشت و فرمود: اگر برای آنها ۷۰ بار هم استغفار کنی، آمرزیده نمی‌شوند: «اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ»  (توبه/ ۸۰) جالب این است که پیامبر (ص) باز هم دست از طلب رحمت برای توهین‌کنندگان برنداشتند و فرمودند: به دو دلیل همچنان برایشان استغفار می‌کنم؛ اول اینکه بیان آیه طوری نیست که خدا این کار را بر من حرام کرده باشد و دوم اینکه خداوند می‌فرماید: اگر ۷۰ بار هم استغفار کنی آنها آمرزیده نمی‌شوند، اما من سعی می‌کنم بیش از این برای آنها آمرزش بخواهم تا بلکه خداوند آنها را بیامرزد. دنیای امروز، مشتری این پیامبر (ص) است که البته مصادیق خیرخواهی در سراسر زندگی‌اش بسیار فراوان است.

به عنوان یک نمونه دیگر، می‌توان به این رخداد اشاره کرد که پس از فتح مکه، پیامبر (ص) در مسجد نشسته بودند. در همان حال زنی که کارش خواندن، رقصیدن و حتی ارتباط نامشروع بود وارد مسجد شد. رسول خدا (ص) از او پرسید آیا آمده‌ای تا مسلمان شوی؟ گفت: نه، مسلمان نمی‌شوم، بلکه آمده‌ام تا بگویم شوهرم از دنیا رفته است و بچه‌هایم گرسنه مانده‌اند و می‌خواهم که به من کمک کنید. حضرت (ص) هم تلاش خودش را کرد تا برای او کمک جمع شود. اما نکته جالب این است که این زن قرار بود به جاسوسی بپردازد. اما پیامبر (ص) از طریق جبرئیل به این موضوع پی برد و نگذاشت که زن اطلاعاتی را به مشرکین برساند. برخی از پیامبر (ص) خواستند تا با او برخورد کند، اما ایشان بیان کردند که این زن دچار اشتباه شده است و از اشتباه او چشم‌پوشی کردند. این نگاه بزرگوارانه اسلام است که به ما یاد می‌دهد انسان‌ها به فکر یکدیگر باشند و گرفتار این دنیا و عمر ناپایدار نشوند.

اما با نگاه فلسفی نیز می‌توان از اخلاق دفاع کرد؛ زیرا اساس فلسفه، عقلانیت است و یکی از مسئولیت‌های فلسفه عبارت از مدیریت جامعه و سیاست است؛ بنابراین از منظر فلسفی نیز اخلاق ارزشمند است. به همین دلیل باید برای پدیدآمدن اخلاق در جامعه تلاش کرد؛ کاری که ما نمی‌کنیم و بلکه برعکس آن را انجام می‌دهیم. این موضوع باید در آموزش و پروش و دانشگاه ما دنبال شود و روی تنظیم رفتار دانش‌آموزان و معلمان و همچنین عقلانیت و اخلاق دانشجویان کار کنیم، اما الان اینگونه نیست.

یکی از نشانه‌هایی که غفلت ما از عقلانیت و اخلاق را مشخص می‌کند، نحوه مواجهه با مجرم است که فقط به فکر مجازات او هستیم و فکر نمی‌کنیم که چرا او مرتکب جرم شده است. نکته دیگر نیز عدم معرفی الگو‌های اخلاقی به مردم است که در این زمینه نیز کوتاهی کرده‌ایم. یکی از نهاد‌های مهم در این زمینه صداوسیما است که فعالیت آن هم مؤثر نبوده است. شرایط به‌نحوی است که تا چند دقیقه حرف درست پخش می‌شود، همه نگران می‌شوند و گاهی نیز برنامه قطع می‌شود. اما نباید با این رویه‌ها ۸۰ میلیون انسان را به دین بدبین کرد.

مردم جامعه نیز باید به فکر گرفتاران باشند و برای این کار می‌توانند از برخی عبادات مستحبی که آن را پیشتر به‌جا آورده‌اند صرف‌نظر کنند و به مشکلات دیگران برسند. مثلاً وقتی یک نفر یکبار به حج مشرف شده است، خوب است به جای تشرف مجدد، به فکر گرفتاری مسلمانان باشد؛ چه‌اینکه در احادیث ما نیز وارد شده است که اگر کسی مشکل مسلمانی را حل کند، گویی ۷۰ بار به زیارت کعبه رفته است. اما متأسفانه ما مسلمانانی داریم که ۷۰ بار به حج رفته‌اند، اما مشکل یک مسلمان را حل نکرده‌اند.

گذشتن از دارایی برای کمک به هم‌نوع دو چیز می‌خواهد؛ یکی عقل و شعور و دیگری تربیت و رفتار درست. اهمیت موضوع نیز به حدی است که به تعبیر سعدی: «تو کز محنت دیگران بی‌غمی، نشاید که نامت نهند آدمی»؛ بنابراین ورود به کار‌های خیریه و نیکوکاری عقلانی است و اسلام هم از ما می‌خواهد تا عاقل باشیم. البته که در اسلام نیز برای اخلاقی زیستن سفارش‌های فراوانی وجود دارد. اما باید بدانیم که در دنیا براساس عقل، کار خیر می‌کنند و شاید هم دیندار نباشند، اما عقلانیت آنها را به این سمت سوق می‌دهد.

نکته دیگر در راستای این بحث اینکه امروزه عقل بشر به‌نحوی رشد کرده است که انسان‌های عاقل نمی‌توانند نسبت به زندگی یکدیگر و رنج‌هایی که وجود دارد بی‌تفاوت باشند؛ بنابراین برای اینکه نشان دهیم از شعور و رشد فکری برخوردار هستیم باید از رنج دیگران بکاهیم و به فریادشان برسیم و عقل اینگونه حکم می‌کند. مسئله دستگیری از دیگران و تبیین عقلانی آن به‌نحوی است که پیشوایان دینی ما گاهی اوقات این کار را بر برخی عبادات مقدم دانسته‌اند. مثلاً گفته‌اند اگر قرار است به حج عمره مشرف شوید، پیش از آن بررسی کنید و ببینید در شهر و دیار شما نیازمندی وجود دارد یا خیر. اگر کسی مشکل یک نیازمند را حل نکند و بخواهد عمل مستحبی دیگری را انجام دهد، کار او پسندیده تلقی نمی‌شود.

اگر جامعه رشد عقلی داشته باشد، دین هم نداشته باشد باز هم کار خیر انجام می‌دهد. برای نمونه در کشور‌های غربی افرادی هستند که به خداوند اعتقاد ندارند و در راستای عقیده خودشان مقاله هم می‌نویسند، اما اموالشان را به نیازمندان اهدا می‌کنند. پس عقلانیت به خودیِ خود می‌تواند عاملی برای انجام فعل اخلاقی باشد.

- گرچه در توضیحات شما نسبت بین دینداری و نیکوکاری تبیین شد، اما توضیح دهید که آیا اگر نیکوکاری با پیش‌فرض دینی انجام نشود، آیا مؤثر نخواهد بود؟

ببینید، اینکه دینداری الزاماً موجب نیکوکاری شود خیلی روشن نیست و اینکه دیندار الزاماً کار بدی نکند هم خیلی روشن نیست. چه‌بسا مورخان علت بیشتر درگیری‌ها و جنگ‌ها را نیز به دینداران نسبت داده‌اند و دلیل این نزاع‌ها را تعصبات مذهبی دانسته‌اند؛ بنابراین چنانکه در ابتدای عرایضم اشاره کردم، عمده‌ترین موضوع در نیکوکاری سطح شعور و عقلانیت انسان‌ها است و اساس نیکوکاری را باید همین موضوع در نظر گرفت.  نمی‌توان گفت، چون یک فردِ نیکوکار، مؤمن هم هست دیگر اهل مقام‌پرستی و ... نمی‌شود. چه‌اینکه امام حسین (ع) را نیز بی‌دین‌ها نکشتند بلکه ایشان را دینداران کشتند. همچنین افرادی که از امام (ع) دعوت کردند تا به کوفه بیاید، بعد که دیدند نمی‌توانند به نان و نوایی برسند، امام (ع) را یاری نکردند. شمر هم که تا این حد برای ما منفور است، کسی است که در رکاب امام علی (ع) در جنگ صفین شمشیر زده بود و جراحت هم دیده بود. حتی او به مناجات‌ها و شب‌زنده‌داری‌هایش معروف بود، اما به دلیل فقدان عقلانیت، فریب جاه و مقام را خورد.

بر این اساس جامعه امروز ما نیز به آگاهی و اطلاع‌رسانی در همین زمینه نیازمند است. گرچه امکانات این کار را در اختیار داریم، اما بلد نیستیم از امکانات برای ارتباط گرفتن درست با مردم استفاده کنیم. اساس استفاده‌های درست نیز به عقلانیت برمی‌گردد و در دیانت نیز، عبادتی مقبول‌تر است که با عقلانیت همراه باشد و اینگونه اسلام به ستایش از عقل و عقلانیت پرداخته است؛ بنابراین دینداری اساس نیکوکاری نیست، بلکه هم دیندار و هم بی‌دین می‌توانند نیکوکار باشند و مشکل ما نیز در جهان اسلام دینداری نیست بلکه ناآگاهی است.

در اینجا بد نیست یک گلایه هم بکنم و آن اینکه ما یک صدا‌وسیما با امکانات بسیار فراوان داریم و از طرفی نهاد‌هایی مانند وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یا سازمان تبلیغات اسلامی را داریم که مأموریتشان، راهنمایی کردن مردم است. از طرفی حوزه‌های علمیه را نیز داریم که در سال‌های پس از انقلاب چندبرابر شده‌اند؛ بنابراین از حیث امکانات و منابع انسانی مشکلی نداریم، اما با این حال نتیجه دلخواه را نیز نگرفته‌ایم. اما آیا انقدر عقل و آگاهی داریم که بفهمیم درست عمل نکرده‌ایم و نتوانسته‌ایم به اندازه داشته‌هایمان، برداشت کنیم؟ دنیا را فلاسفه متحول کرده‌اند، ولی ما به غیر از بزرگداشت گرفتن و تعریف و تمجید کردن چه کار کرده‌ایم؟

در حالی شرایط ما اینگونه شده است که مسلمین در تاریخ اثرگذار بوده‌اند. برای نمونه می‌توان از ابن‌رشد یاد کرد که براساس عقلانیت اسلام، در دنیا چراغی را روشن کرد، اما ما آن را خاموش کردیم و کتاب‌هایش را سوزاندیم و بردن نامش را ممنوع کردیم. برای نمونه ملاصدرا در ۹ جلد اسفار از بایزید که ربطی هم به فلسفه ندارد سخن گفته است، اما یک کلمه به ابن‌رشد نپرداخته است. در مقابل، اما غربی‌ها از آن چراغ استفاده کردند. برتراند راسل در کتاب تاریخ فلسفه، جلد دوم، فصل دهم اشاره کرده است که ابن‌رشد در شرقِ مسلمان نقطه پایان، ولی در غرب مسیحی نقطه آغاز بود؛ بنابراین ما با ابن‌رشد فلسفه را ختم کردیم، اما غرب با ترجمه آثار او، حرکت عقلانی‌اش را آغاز کرد.

- جایگاه اخلاق و به صورت خاص نیکوکاری در فلسفه و آرای فلسفی چگونه است؟

در دوران باستان از اخلاق گفت‌و‌گو می‌شد، همانطور که در مورد سیاست و دیگر مسائل نظراتی ارائه می‌شد، اما در فلسفه که در جهان اسلام تنظیم شد، بحث چندانی در مورد اخلاق به چشم نمی‌خورد. گرچه که تمام بدنه فلسفه اسلامی، برای یونان است ولی ما در مورد اخلاق، بحث فلسفی به‌دردبخوری نداریم. مباحث فارابی و ابن‌سینا در این زمینه همراه با تجزیه و تحلیل نیست و در اسفار هم نمی‌توان این مباحث را مشاهده کرد. اما غربی‌های دوران پس از رنسانس به اخلاق توجه کرده‌اند.  

- علت این تفاوت چیست؟

علت این است که در جامعه دینی، اخلاق را دین تعیین می‌کند و نیازی به مباحث فلسفی آن حس نمی‌شود. مثلاً دین به ما می‌گوید اگر نماز بخوانید خوب است و نخوانید بد است. بر این اساس فلاسفه ما در این زمینه بحث نکرده‌اند و حتی علامه طباطبایی که برخی آثار غربی‌ها را دیده بود هم بحثی تحلیلی دربارۀ اخلاق ندارد. اما در مقابل، فلاسفه غربی آمدند و همراه با تجزیه و تحلیل از اخلاق سخن گفتند و بسیاری از موارد اخلاق دینی را به وسیله اخلاقی که خود به وسیله فلسفه و عقل تعیین کرده بودند، تغییر دادند. برای نمونه گفتند هرکسی دارای آزادی عمل است. بنابرین غرب آزادی را اساس قرار داده و به دین تبصره زده است و آن را کم یا زیاد می‌کند. برای نمونه می‌گویند از انجیل چیز‌هایی را قبول می‌کنیم که با اخلاق مخالف نباشد.

البته یکی دیگر از دلایلی که ما به اخلاق در ساحت فلسفی آن کمتر توجه کرده‌ایم نیز عدم تدریس خوب فلسفه در دانشگاه و حوزه است. ما اینجا حرف‌ها را تکرار می‌کنیم. برخی هم می‌گویند فقه باید با اخلاق سازگار باشد. طبیعی است که اینگونه است، اما غربی‌ها می‌گویند اگر دین با اخلاق فلسفی سازگار نباشد آن را قبول نمی‌کنیم. در ایران صرفاً یکسری متن می‌خوانیم و حفظ می‌کنیم و امتحان می‌دهیم و نتیجه‌اش این می‌شود که نه استاد و نه دانشجو نمی‌فهمند که اصالت وجود یا ماهیتِ اعتباری چیست. گاهی اوقات مشکل در صنعت برق کشور وجود دارد که وقتی برق قطع می‌شود همه آن را می‌فهمند، اما مشکلات دانشگاهی و پژوهشگاهی به سادگی دیده نمی‌شوند و اگر هم گفته شود، از این مباحث استقبال نمی‌کنند؛ بنابراین به تجزیه و تحلیل نیاز داریم و باید به مردم هم نشان بدهیم که اگر فلان کار مانند حجاب داشتن خوب است، با عقلانیت، این موضوع تبیین شود، ولی ما در حد چند کلمه می‌گوییم و رد می‌شویم. یا مثلاً خیلی راحت برای دزد، حد جاری می‌کنیم، اما باید علت انجام جرم از حیث عقلی تجزیه و تحلیل شود. باید تجزیه و تحلیل کنیم و مردم با عقل خود بفهمند که حجاب خوب است، اما ما دو کلمه می‌گوییم و بعداً خیلی راحت برای دزد، حد جاری می‌کنیم، اما او آمده و تجزیه کرده که چرا دزدی می‌کند و کار فلسفه نیز این است.

- مراتب و مراحل اخلاقی زیستن و اهتمام به امور نیکوکارانه را چطور تحلیل می‌کنید؟

نخستین مرتبه‌اش به تربیت برمی‌گردد؛ به این معنا که باید افراد را طوری تربیت کنیم که انجام کار خیر برایشان آسان و لذت‌بخش باشد. همچنین تربیت باید به‌نحوی باشد که افراد بدون اجبار و فشار کار نیک انجام دهند. زمان این آموزش‌ها نیز به دوران کودکی بازمی‌گردد که باید حساب‌شده باشد و از نه سر اجبار. در این زمینه می‌توانم از دوران کودکی خودم مثالی بزنم. پدر من در جوانی و سن ۳۲ سالگی از دنیا رفت و تنها فرزند او نیز من بودم. پدرم که کارگر بود من را به مکتب گذاشته بود تا درس بخوانم و دعانویسی یاد بگیریم؛ زیرا ما سید بودیم و این کار توسط سادات مرسوم بود. همزمان با درس، قرآن را نیز می‌خواندم و بعد از اتمام درس، می‌توانستم قرآن را به صورت درست بخوانم.

در آن زمان در شب‌های جمعه جلسات قرآن‌خوانی برای اموات برگزار می‌شد و از من هم می‌خواستند تا بروم و قرآن بخوانم. من هم شرکت می‌کردم، اما مشکل این بود که این جلسات طولانی بود و از من می‌خواستند تا چندین سوره قرائت کنم. از طرفی بچه‌های همسن من نیز مشغول بازی می‌شدند، اما من نمی‌توانستم آنها را همراهی کنم. همین موضوع موجب شده بود تا شب‌های جمعه برای من دلهره‌آورد باشد؛ چراکه برای بچه‌های دیگر، شب‌های جمعه، شبِ بازی بود و برای من شب گرفتاری. خدا همه آنها را بیامرزد، اما چیزی که بر من تحمیل کردند به قدری اثرگذار بود که هنوز هم تلاوت قرآن برای من گویی با زحمت همراه است، هرچند که قرآن را ترجمه و تفسیر هم کرده‌ام؛ بنابراین تربیت مهم‌ترین موضوع است و نباید چیزی را به بچه تحمیل کرد که از ظرفیتش بیشتر است.

متأسفانه امروز هم شرایط مانند همان زمان است و در کتاب‌های درسی این موضوعات دشوار پیدا می‌شود. نوه من چندی قبل دربارۀ علل طولی و عرضی از من سؤال می‌پرسید. اما پرداختن به این موضوعات در کتب درسی مناسب نیست و باید مطالب ساده‌سازی شود. ما مراکز پُرشمار علمی، دانشگاهی و ... ساخته‌ایم، اما نتیجه‌ای نگرفته‌ایم؛ زیرا روش استفاده کردن و کار کردن را بلد نبوده‌ایم و تفکر فلسفی کارآمدی نداشته‌ایم؛ بنابراین داشتن یک چیز مهم نیست، بلکه اولاً باید در مسیر تربیت کوشید و بعد باید به کارایی آن توجه کرد. پس اولین مرحله عبارت از تربیت درست است.

البته در این زمینه یکی از عوامل مهم عبارت از داشتن الگو و معرفی کردن آن و زندگی کردن در مسیر آن است. نمی‌شود علی (ع) را به عنوان الگو معرفی کرد و طور دیگری زندگی کرد. برای نمونه نمی‌توان در جامعه مدارس غیرانتفاعی با آن همه امکانات درست کرد، در حالی که دانش‌آموزان روستایی از کمترین امکانات نیز بهره‌ای ندارند و بعد انتظار داشت تربیت و آموزش به درستی شکل بگیرد؛ بنابراین همه چیز باید عادلانه تقسیم شود. همچنین می‌توان از میان خود مردم نیز الگو‌هایی را انتخاب و معرفی کرد. مثلاً می‌شود افرادی که مدرسه‌سازی می‌کنند را به عنوان الگو به جامعه معرفی کرد. این یعنی درس خواندن صرف به درد نمی‌خورد و بچه‌ها باید افرادی که اهل کار خیر هستند را ببیند و با آنها آشنا شوند.

اما از تربیت که بگذریم، برای اخلاقی زیستن، مرتبه بعدی عبارت از فراهم کردن زندگی آرام برای مردم است. همان بچه‌ای که درست تربیت می‌شود به یک زندگی آرام هم نیازمند است؛ چراکه اگر نان شبش را پیدا نکند به دزدی روی می‌آورد. پس متولیان امر باید به فکر دنیای مردم باشند و البته آخرتشان را نیز آباد کنند. در قرآن هم دنیا، مقدم بر آخرت شده است: «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ».  (بقره/ ۲۰۱) ما باید نشان دهیم که قصد داریم مردم را خوشبخت کنیم و به فکر زندگی آنها هستیم؛ بنابراین باید به سمت تربیت درست و فراهم کردن زندگی آرام برای مردم و این کار نیز با اجرای عادلانه قانون اساسی میسر می‌شود. یکی از موارد اجرای عدالت نیز پرهیز از تبعیض و رانت‌خواری است. قرار نیست در جامعه برخی افراد به برخی امکان‌ها چندین‌بار برسند و برخی هم هیچ نصیبی نداشته باشند و باید در این زمینه تعادلی به وجود آید.

نکته دیگر در این زمینه، افزایش دادن شعور مردم در فعالیت‌های اقتصادی است. برای نمونه عقلانیت مردم باید به قدری رشد کند که بدانند نباید پولشان را تبدیل به ارز کنند و آن را نگه دارند تا گران شود، بلکه باید از این پول در تولید و سرمایه‌گذاری استفاده کنند. در کشور ما سرمایه‌گذاری از طرف خارجی‌ها تحریم شده است، اما در داخل نیز مشکلات بزرگتر از تحریم داریم. چندی‌قبل یک خانم نماینده گفت اگر زن‌های ایرانی طلا‌های خود را روی هم بگذارند می‌توانند بانک‌های آمریکا را بخرند. بسیار خوب، همین اقدام صورت بگیرد. قرار نیست بانک‌های آمریکا خریداری شود، اما با این کار در کشورمان چند کارخانه و دستگاه تولید به راه خواهد افتاد.

- به عنوان پرسش پایانی بفرمایید که نسبت نیکوکاری با معنای زندگی یا معنویت را چطور تحلیل می‌کنید؟

نیکوکاری از اساسی‌ترین اصول معنویت یک انسان است. یک انسان به واسطه هیچ‌چیزی به اندازه نیکوکاری به معنویت دست نمی‌یابد.

 

گفت‌وگو از مرتضی اوحدی

 


ارسال دیدگاه
captcha