به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خیر ایران، دکتر رضا ماحوزی؛ عضو هیئت علمی مؤسسه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی و نویسنده کتابهای «حامیان علم و فناوری در جهان و ایران»، «مؤسسات خیریه در علم و فناوری» و «ابعاد فرهنگی و اجتماعی بینالمللیسازی دانشگاهها» است.
ماحوزی در مقاله جدید خود با عنوان «تحلیلی فلسفی و اجتماعی از نقش خیریههای آموزش عالی برای تحقق استقلال آکادمی و مسئولیت اجتماعی دانشگاه»، ضمن نقد عدم استقلال دانشگاه و ناتوانی آن در انجام مسئولیت اجتماعی خود، از خیریههای آموزش عالی به عنوان راهی برای برونرفت نهاد دانشگاه در ایران و دستیابی به استقلال یاد کرده است که زمینهساز انجام مسئولیت اجتماعی این نهاد نیز محسوب میشود. به منظور بررسی ابعاد بیشتر این دیدگاه بر آن شدیم تا با ماحوزی به گفتوگو بپردازیم و موضوعاتی نظیر چیستی خیریههای آموزش عالی و کارکردهای آن را مورد بررسی قرار دهیم. در ادامه مشروح این گفتوگو را میخوانید؛
- ضمن سپاس از حضرتعالی بابت فرصتی که در اختیار خیر ایران قرار دادید، لطفاً در ابتدا با توجه به ایده محوری خودتان توضیح بدهید که اساساً خیریههای آموزش عالی چهنوع خیریههایی هستند، چگونه و توسط چه کسانی تأسیس میشوند و معمولاً چه اهدافی را دنبال میکنند؟
از لطف شما و زحمتی که کشیدهاید ممنونم. برای اینکه توجه خواننده را به اتفاقی که در آموزش عالی ایران افتاده است جلب کنم، ابتدا طرح بحث میکنم. در این 100 سالی که ما از دارالمعلمین و دانشسرا تا حال حاضر صاحب آموزش عالی شدهایم، این نهاد که باید منطقِ عملکردیِ خاص خودش را داشته باشد، براساس منطق عملکردی نهادهای قدرت بیرونی عمل کرده است. بنابراین هیچوقت خودش نبوده است و براساس منطق خودش عمل نکرده است و به همینخاطر هم هست که دانشگاه در ایران علیرغم تأسیس ساختمان و وضع قواعد و مقررات ویژه دانشگاه، آنچنان که باید نتوانسته است نقش یک دانشگاه را بازی کند. صحبتی که دربارۀ خیریههای آموزش عالی با توجه به نقدی که در این زمینه مطرح کردهام دارم این است که آیا از ظرفیت خیریههای آموزش عالی میتوان استفاده کرد تا دانشگاه از این وضعیت بغرنج بیرون بیاید و نقش خودش به مثابه دانشگاه را بازی کند؟
برای این موضوع باید اول میان دانشگاه و خیریه به مثابه یک امر اجتماعی تفکیک قائل شویم؛ یعنی اگر خیریهها هویت اجتماعی داشته باشند و این هویت اجتماعی، آنها را به مثابه امری غیر از دانشگاه متمایز از دانشگاه کند، پس ما در قدم اول با دو هویت متفاوت یک نهاد به نام دانشگاه و امری اجتماعی به نام خیریه روبهرو هستیم که نشان از شکافی میان خیریهها و دانشگاه است. حال بر اساس سؤال شما، مسئله این است که آیا ما میتوانیم شکاف میان ایندو را کم کنیم و پدیده سومی به نام «خیریه آموزش عالی» داشته باشیم که از یکطرف مختصات دانشگاه را داشته باشد و از طرف دیگر هویت اجتماعی خاص خودش را به مثابه یکی از نهادهای جامعه داشته باشد؟ پس ما با سهگانۀ دانشگاه، امر اجتماعی و واسطهای میان ایندو به نام خیریههای آموزشی روبهرو هستیم.
خیریههای آموزش عالی باید از یکطرف حائز ویژگیهای آموزش عالی باشند تا بتوانند با دانشگاه مرتبط شوند و از طرف دیگر واجد ویژگیهای امر اجتماعی باشند تا بتوانند با جامعه مرتبط شوند؛ یعنی اینجا ما به یک حلقه پیوند میان دانشگاه و جامعه فکر میکنیم و خیریههای تخصصی آموزش عالی که از یکطرف منطق عملکردی دانشگاه را پذیرفتهاند یعنی قبول کردهاند که دانشگاه براساس ایده تحقیق، آزادی آکادمیک و جستوجوگری فعالیت میکند و از طرف دیگر هم، پای در جامعه دارند و براساس منطق توافق و گردهمآمدن امر اجتماعی و قرارداد اجتماعی شکل گرفتهاند.
برای اینکه این دو هویت در خیریههای تخصصی آموزش عالی ایجاد شود، این خیریهها به یک نحوی در ساختار خودشان یک نقش ترکیبی دارند؛ یعنی اگر به برخی از خیریههای موجود آموزش عالی رجوع کنیم، میبینیم که در ترکیب این خیریهها، بخشی از هویتهای دانشگاهی، صنعتی و جامعه مدنی حضور دارند که در توافق باهم پذیرفتهاند که قرار است با اهداف مشخصی به دانشگاه خدمات بدهند. سایر مراکزی که به یک نحوی با دانشگاه ارتباط دارند مثل دولت، بازار، جامعه یا نهاد دین و ... که علیرغم ارتباط جدی و نزدیکی که با دانشگاه دارند، ولی در عین حال منطق عملکردی خاص خودشان را دارند که متمایز از دانشگاه است.
- به عنوان سؤال دوم و در پیوند با ایده محوری شما، بفرمایید که سابقه تأسیس خیریههای آموزش عالی در ایران و جهان چیست و آیا ما نمونههایی از خیریههایی که کاملاً مرتبط با نهاد دانشگاه هستند، در ایران داریم؟
ریشههای تاریخی از جهت ارتباط بین امر خیر و نظام دانش در سنت تاریخی ما وجود دارد که من آن را ذیل مفهوم «گردش دانش» توضیح دادهام. ایده «گردش دانش» پدیدهای آسیایی به خصوص در غرب آسیا با محوریت ایران است که در نظام دانش به جای اینکه یک نهاد مستقر وجود داشته باشد، به دلایل متعدد از جمله بینظمی بارش و لزوم جابهجایی جمعیتی، ساختار ایلی جمعیت در فلات ایران، مسئله ناامنیهای مکرر و دائمی و همچنین دستبهدستشدن ایالات مختلف توسط اقوام مهاجم و ناپایداریهای سیاسی، شبکه دانش دائماً از ایالت و شهری به ایالت و شهر دیگری منتقل و جابهجا میشده است.
اینطور هم نبوده است که ما فقط با جابهجایی یک فرد سروکار داشته باشیم، بلکه در این جابهجایی، کل یا قسمت اعظم این شبکه دانش شامل کاتبان، کتابخانهها، استادان و دانشجویان، از سمرقند به ری، از ری به غزنه، اصفهان و حتی به هندوستان جابهجا میشده و دائماً این شبکه میچرخیده است. به همین خاطر هم هست که من نام این ایده را «دانش در گردش» گذاشتهام که در مقابل ایده «دانش در دانشگاه» است که در اروپا ما شاهد دانشگاههای 800-700 ساله هستیم اما در ایران ما سابقه چنین نهادهای مستقری را نداریم یا اگر داریم ممکن است چند مورد استثنا و انگشتشمارِ گاهوبیگاه بوده باشد که چندسده فعالیت داشته و سپس متوقف شده و بعد در یک سدهای پس از آن دوباره آمده است. استمراری مانند دانشگاه پاریس، بولونیا، آکسفورد یا کمبریج را در ایران شاهد نیستیم که آنهم به دلیل همین مواردی است که خدمت شما عرض کردم.
در این شبکۀ «دانش در گردش» شاهد شبکه قدرتمندی از خیریهها هستیم که توسط خانوادههای بزرگ ایرانی و حکامی که قدرت میگرفتند به وجود میآمد و مناطقی را زیردست قرار میدادند که با واسطه ابزارهای اجتماعی و اقتصادی مانند وقف، درآمد خمس و ... حتی شبکه کاری که در جوامع وجود داشت، در راه دانش آن را خرج میکردند و امکان زندگی، اشتغال و حتی تشکیل خانواده را برای طلاب فراهم میکردند و اجازه میدادند آن سیستم اجتماعی، طلاب سرزمینهای مختلف را پذیرا شود.
آن شبکه دانش با مسئله دانشگاهها در امروز علیرغم تشابه در ظاهر، در باطن با هم تفاوت دارند. در خیریههای آموزش عالی که امروزه به خصوص در صدوخردهای سال اخیر در اروپا و آمریکا خیلی رایج است و الان تبدیل به یک امر جهانی شده است، ما با اصل تفکیک سروکار داریم؛ یعنی ممکن بود در نهاد قدیم وقف، مقصد خود را مثلاً اشاعه تفکر یا هنر خاص، تربیت دبیران، کاتبان یا عالمان یک جریان دینی خاصی مثل زردشت، فقه شافعی یا شیعه اسماعیلی قرار دهد اما در اینجا خیریههای آموزش عالی در دوره معاصر مبتنی بر اصل تفکیک عمل میکنند؛ یعنی فرض بر این است که از ابتدا میپذیرند که تفاوتی میان جامعه، دولت و دانشگاه وجود دارد و حتی بیشتر از آن قائل به تفکیک قلمروها و اکوسیستمهای هریک از این نهادها هستند که منجر به منطق عملکردی متفاوتی میشوند.
با پذیرفتن این تفکیک، یکی از کارهایی که خیریههای آموزش عالی انجام میدهند، برقراری پیوند میان این جزایر جدای از هم است؛ یعنی خیریههای آموزش عالی پس از قبول تفکیک میان حوزهها، حالا به فکر پیوند میان آنها هستند. آنها ارتباط را میان این جزایر برقرار میکنند و این اقلیمها و اکوسیستمهای جدای از هم را با لحاظکردن اصل تمایز به هم متصل میکنند.
سابقه 100 سال اخیر ایران نشان میدهد که وقتی دولت، دانشگاهی تأسیس میکند، از آن، چیزی را که مورد نیاز خود است، طلب میکند. بنابراین خیلی از چیزهایی که ممکن است در فهرست اولویت دولت نباشد، دولت برای آن ارجی قائل نمیشود. ممکن است دانشگاه در نتیجه گفتوگو با دولت، برخی از حوزهها را وارد قلمرو فعالیت خود بکند و دولت هم اجازه دهد که این اتفاق بیفتد، اما چون دولت خودش به این حوزهها چندان التفات و نیازی ندارد، آنها برای دولت تبدیل به دانش و فعالیتهای درجه دوم و سوم میشوند.
دولت پاداش اصلی را به حوزههایی میدهد که به آنها نیاز دارد و دولت را بینیاز میکند. منظورم این است که چون دولت دانشگاه را متعلق به خود و جزء داراییهای خود میداند، بنابراین به خودش این اجازه را میدهد که هرطور بخواهد مقررات دانشگاه را وضع کند و حتی اگر ببیند که دانشگاه در مواردی اطاعت نمیکند یا نافرمانی میکند، به خودش این اجازه را میدهد که حتی دانشگاه را تنبیه هم بکند.
تاریخ 100 سال اخیر آموزش عالی ایران مصداق بارز این مواردی است که خدمت شما عرض کردم. این در الگویی است که دانشگاه ممکن است برای دولت باشد. همین اتفاق میتواند زمانی رخ دهد که دانشگاه متعلق به بخش اقتصاد باشد. دانشگاههایی که توسط بنگاههای اقتصادی و تجاری اداره میشوند، قاعدتاً در آن دانشگاهها علوم خاصی رشد میکنند. حتی اگر به علوم دیگر هم بها داده شود، آن بها دادن هم به این دلیل است که دانشگاه بتواند آن سرویس خاص را که مورد نظر اقتصاد و تجارت است را با قوّت بیشتر و خطای کمتری انجام دهد. بنابر این اصل، آن سرویسی است که دانشگاه به حوزه اقتصاد و تجارت میدهد. در این الگو هم باز دانشگاه براساس منطق عملکردی حوزه اقتصاد و تجارت و نه براساس منطق عملکردی خاص خودش عمل میکند.
خیریههای آموزش عالی با بهرسمیتشناختن این اصل بنیادین مبنی بر اینکه دانشگاه باید دانشگاه باشد ولی در عین حال رابطهای با قلمروهای بیرونی داشته باشد، عمل میکنند. «رونالد بارنت» در کتاب «دانشگاه بومشناختی» به خانواده، فرهنگ، آموزش، اقتصاد، دولت و محیط زیست به عنوان قلمروهایی نگاه میکند و از آنها یاد میکند که بیرون از دانشگاه هستند و دانشگاه باید با آنها در ارتباط باشد ولی در عین حال دانشگاه باید همواره سعی کند که ناخواسته و ناآگاهانه تحت سلطه یکی از این قلمروها درنیاید که اگر دربیاید آن قلمرو از قدرت نظامِ دانش برای کُندکردنِ حیطه عملکردی و قدرت سایر اکوسیستمهای دیگر استفاده میکند. کار دانشگاه باید تنظیم مناسبات میان این قلمروهای چندگانه باشد.
کاری که خیریههای آموزش عالی میکنند این است که به دانشگاه امکان این کنشورزی را میدهند که بین این قلمروهای بیرونیِ دارای قدرت، تعادل پایداری برقرار کند؛ یعنی اصل استقلال دانشگاه و منطق عملکردی خاص دانشگاه را به رسمیت میشناسد و به دانشگاه کمک میکند تا توان بیشتری به دست بیاورد تا بتواند به وظیفه خود در نقد ساختارهای قدرت بیرونی در ارائه الگوهای جدید برای پایداری و تنظیم تعادل میان این قلمروها قدرتمندانه عمل کند، بدون آنکه خود این خیریهها تبدیل به یک عامل زحمت دیگری برای دانشگاه شوند و بخواهند در کار دانشگاه دخالت کنند یا بگویند چون من برای شما پشتوانه مالی و اعتبار اجتماعی فراهم میکنم، پس شما باید یکجاهایی چیزی را که من میخواهم انجام دهید.
اگر این خطا صورت بگیرد، خیریههای تخصصی آموزش عالی، ناخواسته تبدیل به امر اجتماعی میشوند؛ چون امر اجتماعی برای خودش قدرتی دارد و اگر فرصت پیدا کند، آن هم مایل است که منطق خود را بر منطق دانشگاه تحمیل کند. این خیریههای تخصصی آموزش عالیِ میانۀ دانشگاه و جامعه همچون حلقه پیوندی عمل میکنند که دانشگاه را به جامعه مرتبط میکنند. بنابراین عامل انتقال نظام دانش به جامعه میشوند و در عین حال خواستههای جامعه را شناسایی و صورتبندی میکنند و به دانشگاه میدهند؛ چون خیریههای تخصصی زبان مترجم میان دانشگاه و جامعهاند، بدون آنکه پای خود را از گلیمشان فراتر بگذارند و بخواهند به دانشگاه چیزی را تحمیل کنند که جریان و فرایند آزادی آکادمیک دانشگاه را مختل کند.
این عملکرد واسطهای است که خیریههای تخصصی آموزش عالی باید به آن آگاه باشند و همواره مراقب باشند که از حیطه عملکردی خودشان فراتر نروند. این موضوع مستلزم آموزشهای خاص برای افرادی است که میخواهند وارد این نوع از خیریهها شوند تا متوجه باشند علیرغم اینکه همه کنشگران دانشگاهی خودشان هم آدمهایی هستند که در اجتماع زندگی میکنند، بنابراین خواسته یا ناخواسته علایق سیاسی - اجتماعی خود را وارد دانشگاه میکنند، اما دانشگاه باید همواره این را به خود تذکر دهد که من غیر از دولت، جامعه و نظام اقتصادی و تجاری هستم.
- همانطور که فرمودید ما در تاریخمان چه در دوران سنتی و چه مدرن، شماری خیریه آموزشی داشته و داریم؛ خیریههایی که هدفشان کمک به گسترش آموزش در میان طبقات فرودست از طرق مختلف مانند تأمین مالی کودکان فقیر، تهیه تجهیزات، ساخت مدارس، استخدام نیروی انسانی و ... است که نمونههای آن الان هم خیلی زیاد است. خیریههای آموزش عالی که موضوع بحث شماست، با چه روشهایی میتوانند از این موارد مرسوم فراتر روند و به این هدف غایی استقلال دانشگاه برسند؟ چون آنچنانکه من از صحبتهای شما متوجه شدم، منظور شما این است که در جغرافیایی که ما در آن زندگی میکنیم که شرایط سیاسی خاصی دارد، این حکمراناناند که انتخاب میکنند کدام رشته ارزشمند است و باید روی آن سرمایهگذاری شود که در این وضعیت ممکن است برخی رشتهها مورد بیمهری قرار گیرند یا اساساً کنار گذاشته شوند. بنابراین خیریههای آموزش عالی این شرایط را جبران و در بخش خصوصی کمک میکنند که متخصصان در این رشتهها هم آموزش ببینند هم آموزش بدهند. خیریههای آموزش عالی با چه روشی میخواهند از محدوده خیریههای آموزشی موجود فراتر روند و وجه تمایزشان با خیریههای آموزشی که تا به حال ما میشناسیم، چیست؟
شما روی نکته مهمی دست گذاشتید. جامعه ما به دلیل استفاده از واژه عمومی آموزش، اصلاً به تفاوت میان مدرسه و دانشگاه التفاتی ندارد و بنابراین وقتی از خیریه آموزشی صحبت میکند، تفاوتی میان خیریههای مربوط به مدارس و دانشگاه قائل نمیشود. یک قدم باید برگردیم و ببینیم که تفاوت میان آموزش عمومی و عالی در چیست؟ آموزش عمومی که شامل آموزش قبل از دانشگاه است، معمولاً توسط دولتها و متناسب با نیازهای آنها تعریف میشود و سمتوسو و جهت کار آن، نوع مقاطع و فعالیتهایی که باید گامبهگام در آن مورد نظر باشد، مشخص میشود.
در داخل کشور ما هم وزارتخانهای به نام آموزشوپرورش وجود دارد که همبستههایی در سایر جاها مانند صداوسیما، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و [شورای] فرهنگ عمومی کشور نیز دارد. خیریهها هم در این قسمت کمکهایی میکنند؛ مثلاً ممکن است از ساختن بنا تا تجهیز دانشآموزان به ابزارهای مورد نیاز برای آموزش یا حمایتهای بهداشتی و ... از دانشآموزان را انجام دهند. علیرغم این گستره که خیلی رایج است و در کشور ما خیلی قدرتمند است، وقتی به دانشگاه میرسیم دیگر نباید همان تحلیلی را که درباره آموزشوپرورش و خیریههای این حوزه داریم درباره دانشگاه داشته باشیم.
اگر آموزش عالی را به دو بخش کالج و دانشگاه تقسیم کنیم، در کالجهای تخصصی، دانشجوهایی را تربیت میکنیم که به مهارت حرفهای مشخصی مسلط میشوند. در کالج خیلی در بند این نیستیم که بخواهیم به تحقیق در راستای توسعه علم کمک کنیم یا در جستوجوی حقیقت باشیم. هدف اول و اصلی در کالجها، تقویت نیروی متخصص برای رفع نیازهای مشخصی است. اما وقتی درباره دانشگاه صحبت میکنیم، متشکل از دانشکدههای متعددی است که آنها ارتباطهایی با هم دارند تا هویتی بسازند که آن هویت در یک دانشکده خاص پیدا نمیشود، بلکه برآمده از ارتباطهای علمی بین بخشهای متعدد در نهاد دانشگاه و بیرون است که یک نظم هویتی را میسازند که ما آن را به نام دانشگاه میشناسیم.
اگر در کالجها هدف اول، تربیت نیروی متخصص است، در دانشگاه غیر از تربیت نیروی متخصص اهداف دیگری هم داریم. منطق کاری دانشگاه صرفاً این نیست که دانشِ به روزی توسط استادان خوب در یک شرایط استانداردی به دانشجویان آموزش داده شود و وقتی مطمئن شدیم فرد خوب آموزش دیده است، او را فارغالتحصیل کنیم. ما در دانشگاه به مسئله حقیقت، عمیق شدن و نقادی خردورزانه نظر و توجه داریم. این کار ممکن است نظام علمی موجود را هم حتی مورد نقد خودش قرار دهد.
ما در کالج، نقد نظام علمی موجود را هدف خود قرار نمیدهیم اما در دانشگاه نقد نظامهای علمی غیر از نقد نظامهای بیرونی مثل نهادهای قدرت سیاسی، اقتصادی، دینی و ... و خود نقد نظام علم هم مورد نظر است. برای این کار دانشگاه نیازمند یک فضای آزادانه و مستقلی است که در آن اجازه این را دارد که تندترین و رادیکالترین نقدها را به نظریههای مسلط شامل نظریههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و علمی انجام دهد.
اگر کارکرد دانشگاه این باشد، آیا عملکرد خیریه آموزش عالی مثل عملکرد مدرسهسازی و کمکی است که به یک کالج میشود تا مثلاً یک تعداد دانشجو را بورس کند تا آنها به دانشگاه دیگری بروند و سطح عالیتری از دانش را به دست بیاورند یا خیر، دانشگاه به چیزهایی بیش از این موارد نظر دارد؟ به همین خاطر است که خیریه آموزش عالی وقتی میخواهد با دانشگاه مرتبط شود باید در ابتدا این مورد را پذیرفته باشد که در دانشگاه، سرسپردگی به امر قدرت چه قدرت سیاسی، فرهنگی، اجتماعی یا حتی نهاد دین یا نظریهها و گفتمانهای علمی، جایگاهی ندارد.
به همین دلیل خیریه آموزش عالی نمیتواند بگوید من به صرف اینکه برآمده از فلان حوزه هستم، در صورتی به شما کمک میکنم که شما این نظریه را در دانشگاه ترویج کنید یا روی آن بحث کنید یا فلان نظریه را بالا ببرید و نظریه دیگری را پایین بیاورید و باعث دستکاری در فرایند آزادانه علمی شود. اگر چنین باشد –آنچنانکه پیشتر اشاره کردم- خیریه آموزش عالی پای خود را فراتر از نقش خود گذاشته و نقش یک امر اجتماعی را بازی میکند که میخواهد منطق خود را به دانشگاه تحمیل کند؛ درحالیکه دانشگاه کارکرد بسیار متفاوتی دارد.
در الگوی مدرسهسازی، خیرین نهایتاً تدارکاتچی هستند نه سیاستگذار. سیاستگذار وزارت آموزشوپرورش است که از خیرین کمک میگیرد ولی آن خیّر نمیتواند در امر سیاستگذاری امر آموزش دخالتی داشته باشد. نگاه دولت ما به خیریههای آموزش عالی هم در حد همین نگاهی است که به خیریههای مدرسهساز دارد؛ یعنی از آنها انتظار دارد بعد از دادن کمک، کنار بروند. از این به بعد دولت است که همچنان براساس فرمها و قالبهای خاص خودش کار سیاستگذاری آموزش عالی را جلو میبرد.
ولی در قالب استاندارد، خیریههای آموزش عالیِ تخصصی، صدای جامعه، صنعت و فرهنگ را به گوش دانشگاه میرسانند و دانشگاه، براساس منطق درونی خودش آن صدا را صورتبندی میکند و تلاش میکند راهحلی را برای آن مسئله و نیاز پیدا کند. اینجا خیریههای آموزش عالی نقش زبان مترجم را دارند. نقش دخالتگر را ایفا نمیکنند که اگر بکنند دانشگاه را از کارکرد خود خارج و آن را دچار کژکارکردی میکند.
- در پیوند با این بخش از سخنانتان، همانطور که مستحضر هستید ما شاهد شکلگیری بنیادهای حامی در دانشگاههای مادر هستیم که معمولاً اعضای آن را بخشی از استادان بازنشسته و بخشی از صاحبان سرمایه تشکیل میدهند. همچنانکه شما توضیح دادید، تا به حال این بنیادهای حامی عملاً شبیه خیریههای آموزشی عمل کردهاند و نهایتاً بورسیهای برای دانشجویان برتر فراهم میکنند یا برخی از نقایص تجهیزاتی دانشگاهها را برطرف میکنند. آیا ما در سابقه آموزش عالی در ایران یا دوره معاصر، خیریههایی داریم که موارد مورد نظر شما را لحاظ کرده باشند یا در نمونههای موجود مانند خیریه دانشگاه کرمان، بیشتر کارویژههای خیریههای آموزشی را شاهدیم و هدفی را که حضرتعالی مطرح میکنید را تابهحال ندیدهایم که خیریهای به دنبال آن رفته باشد، یا در جهت آن حرکت کرده باشد؟
معمولاً از ظرفیت خیریههای آموزش عالی برای کوتاهکردن دست دولت در مدیریت دانشگاهها استفاده میشود تا فضایی ایجاد شود که دانشگاه، آرامآرام روی پای خود بایستد. اصلیترین مسئله دانشگاه، مالی است. تا زمانی هم که این ابزار وجود داشته باشد، دولت میتواند از آن برای مدیریت دانشگاه و سمتوسو دادن به فعالیتهای دانشگاه استفاده کند. بنیاد حامی همچنان در همین چارچوب عمل میکند، منتها میخواهد از ظرفیت خیرین برای موقعیتهایی استفاده کند که دانشگاه از جهت مالی قدرت لازم را ندارد. شرایطی که مثلاً دولت دچار بحران مالی است و نمیتواند دانشگاهها را به خوبی ساپورت مالی کند به کمک این بنیادهای مالی میتواند نقطهضعف و جای خالی را پُر کند.
ولی این در حالی است که بنیادهای حامی اجازه نمیدهند که بخشی از مدیریت دانشگاه به خیرین بیرونی واگذار شود. اگر در این چارچوب بنیادهای حامی را تحلیل کنیم، این بنیادها همچنان ابزار دولت هستند و مکانیسمی برای استقلال دانشگاه به شمار نمیآیند. مثالی هم که شما درباره مرحوم افضلیپور و همسرشان در دانشگاه کرمان زدید، در آنجا در فضای گفتمانی خاصی دولت بسیار مایل بوده است تا از نظامهای دانش برای برنامههای توسعهای و ... استفاده کند. با تغییر در برنامهها آنچیزی که مدنظر مرحوم افضلیپور و همسرشان بود، از دست رفت و دانشگاه کرمان هم به دانشگاهی شبیه باقی دانشگاهها تبدیل شد.
بنابراین در پاسخ به این پرسش که آیا با توجه به انتظاری که از خیریههای آموزش عالی داریم، آیا قبلاً سابقهای از دانشگاههای مستقل مبتنی بر بنیادهای خیریه تخصصی هم داریم، کمابیش میتوان جواب منفی داد. هرچند میتوان مثالهایی از آمل یا کاشان زد اما من تاکنون که به سابقه تاریخی آموزش عالی در ایران نگاه میکنم، میبینم ما تا به حال دانشگاه مستقل از دولت نه قبل و نه بعد از انقلاب نداشتهایم. پیشنهاد من مبتنی بر حرکت به سمت دانشگاه مستقل بود؛ دانشگاهی که از خیریههای آموزش عالی برای استقلال خود استفاده کند.
- به عنوان پرسش پایانی شما فکر میکنید چه خطرات و آسیبهایی ممکن است خیریههای آموزش عالی را تهدید کند؟
این یک واقعیت غیرقابل انکار است که در کنار دهها انگیزه مثبت، به هر حال بخشی از گرایش جامعه به سمت فعالیتهای خیرخواهانه میتواند مسائل مالی و دور زدن قوانین و مقررات مالیاتی یا دستیابی به موقعیتهای سودمند باشد. اگر کنترل یا حسابرسی نباشد، ممکن است بدنامی برخی از این شرکتها، سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی را که به دانشگاهها وجود دارد خدشهدار کند. بنابراین حتماً باید سیستمهای حسابرسی وجود داشته باشد تا مراقبت کند که دانشگاه در جریان چنین مسائلی قرار نگیرد و لطمه نبیند.
مسئله دومی که خیریههای آموزش عالی باید مراقب آن باشند این است که معمولاً جامعه، همواره میان یک یا چند گفتمان مسلط به سر میبرد و در این گفتمانهای مسلط، تحولات فرهنگی و اجتماعی رخ میدهد. خیریههای آموزش عالی اگرچه زبان مترجم جامعه با دانشگاه هستند اما باید مراقب بود که مبادا این تغییر فضاهای گفتمانی روی رویکرد دانشگاه اثر نگذارد.
مثلاً کشور خود ما در پاییز و زمستان 1401 به بعد با آنچه قبل از آن بود، دو فضای فکری و اجتماعی متفاوت را تجربه کرد. خیریههای آموزش عالی در عین حال که باید زبان مترجم جامعه و دانشگاه به هم باشند اما نباید از این تغییرات گفتمانی تند و سریع به مثابه تهدید یا فشاری روی دانشگاه استفاده کنند و چنین نقشی داشته باشند. همه افرادی که در دانشگاه هستند، به نحوی افراد حاضر در اجتماع هم هستند اما دانشگاه باید همیشه به خودش این تذکر را بدهد که من غیر از نهادهای مدنی هستم، من دانشگاه هستم.
دانشگاه منطق فعالیت خاص خودش را دارد، بنابراین حتی اگر فضای گفتمانی در جامعه رادیکال یا معطوف به اهداف مشخصی باشد، دانشگاه نباید مقهور این فضای گفتمانی بیرون از خودش باشد. البته عرض کردم که این اصلاً مغایرتی ندارد که درد و صدای جامعه را بشنود و نسبت به آن واکنش نشان دهد. واکنش دانشگاه نسبت به آن هویتها و مسائل اجتماعی و صورتبندی آکادمیک آن مسائل اجتماعی است نه بازیکردن در زمین آنها. مثلاً ممکن است در امر اجتماعی فعالیت چریکی تبدیل به یک امر مقبول شود. درست است که آنجا امری مقبول است اما دانشگاه باید مراقب باشد که فریب آن را نخورد و در زمین جامعه بازی نکند.
دانشگاه باید دانشگاه باشد. خیریههای آموزش عالی هم اگرچه با جامعه ارتباط وثیقی دارند اما باید مراقبت کرد که مبادا منطق گفتمانی که در جامعه هست را این خیریهها بر دانشگاه تحمیل کنند و مثلاً دانشگاه تبدیل به میدان مبارزات چریکی شود. چنانکه باز این موضوع در انتهای دهه 50 و ابتدای دهه 60 به صورت بسیار بارز در دانشگاههای ایران رخ داد و دانشگاه تبدیل به میدان مبارزه جریانهای اجتماعی ضد و نقیض شد که هرکدام از آنها خود را حق میدانست و دیگری را سرکوب میکرد و دانشگاه هم ادامه آن میدان اجتماعی شده بود. اینها آن خطراتی است که ممکن است خیریههای آموزش عالی دانشگاهها را متضرر کنند و باید حتماً مراقبت شوند.
گفتوگو از زهرا حاتمی
دیدگاه خود را بنویسید