مبانی فلسفی سلامت روان چیست؟

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی خیر ایران، روز سهشنبه ۲۳ مهرماه ۱۴۰۴، ساختمان مرکزی انتشارات ققنوس پذیرای مصطفی ملکیان، پژوهشگر فلسفه بود که به مناسبت هفته جهانی سلامت روان و به دعوت انجمن حمایت از بیماران اسکیزوفرنیا (احبا) درباره «مبانی فلسفی سلامت روانی» به ایراد سخنرانی پرداخت.
در ابتدای جلسه طیبه دهباشیزاده، عضو اصلی هیئت مدیره و مدیرعامل انجمن ضمن عرض خیر مقدم به شرکتکنندگان، مناسبت این برنامه را تقارن با هفته جهانی سلامت روان عنوان کرد و افزود: در ایران شاهد شرایط بحرانی ازجمله آلودگی هوا، کمبود آب، گرانی و مشکلات معیشتی هستیم. مشکلات جنگ دوازده روزه هم به آن اضافه شده است و در نتیجه کمتر میبینیم که حال مردم خوب باشد. ما باید یاد بگیریم درباره حال خوبی که نداریم، با هم حرف بزنیم.
دهباشی با اشاره به گزارش اداره سلامت روان وزارت بهداشت درباره نیاز ۲۵ درصد جمعیت کشور به خدمات جدّی روانشناسی، از اینخدمات به عنوان کالای لوکس یاد کرد و گفت: عدم مراجعه به مراکز روانشناسی فقط به علت نگرانی از انگ نیست و حالا مردم توانایی اینکار را ندارند.
وی ارائه خدمات روانشناسی را ازجمله خدمات دولت توصیف کرد و ادامه داد: وظیفه دولتها است که خدمات سلامت روان را در دسترس، ارزان و همگانی کنند و اگر چنین نیست، وظیفه ما این است که مطالبهگری داشته باشیم.
مدیرعامل انجمن احبا در ادامه با اشاره به وضعیت خاص بیماران اسکیزوفرنیا و نگرانی مداوم خانوادهها درباره فرزندان بیمار خود به نقش و کارکرد انجمنها و جامعه مدنی پرداخت و گفت: جامعه مدنی برای مردم ایجاد امید کردهاند. انجمنهای مختلفی بار بهجامانده دولت را به دوش گرفتهاند و تلاش میکنند به خانوادههای نگران بابت مشکلات فرزندانشان کمک کنند.
دهباشی خدمت به بیماران دچار اختلال روانی را سببساز حال خوب برای کنشگران مدنی برشمرد و افزود: اگر میخواهید حال خوب داشته باشید خدمت به همنوع را در سرلوحه کارهای خود قرار دهید.
در ادامه، مصطفی ملکیان سخنران اصلی این برنامه، سخنان خود را با اظهار امیدواری نسبت به سودمندی طرح بحث درباره مبانی فلسفی سلامت روانی آغاز کرد و گفت: وقتی مفهوم سلامت روانی را به کار میگیریم یکسلسله پیشفرضها و مبانی فلسفی را در نظر گرفتهایم که از میان آنها به پنجمورد اشاره خواهم کرد.
نکته نخست ملکیان، گفتوگو درباره واژه سلامت بود. ملکیان در اینباره گفت: وقتی از تعبیر «سلامت» برای روان استفاده میکنیم درواقع از همان الگویی که برای تن و جسم درنظر گرفتهایم، بهره میگیریم چون مفهوم سلامت از طب و پزشکی به ما رسیده است و به اینترتیب ما انگاره بدن را درباره روح، روان، جان و نفس که علیالقاعده جسمانی و مادی نیست، به کار میگیریم. به گفته وی در همینراستا مدتها برای کسانی که دچار اختلالات روانی هستند، از تعبیر «بیمار» استفاده میکردیم که عمدتاً برای جسم و بدن صادق است. پس از آن به علت ایجاد تردید در درستی اینتعبیر به جای آن از واژه «اختلال» استفاده شد که اکنون هم در ایران متداول است.
دومین نکته مهم از نظر این سخنران، طرح بحث درباره «روان» بود. به گفته وی وقتی از عبارت «سلامت روانی» استفاده میکنیم، انگار به این باور رسیدهایم که چیزی به نام روان یا به قول فیلسوفان جوهری غیر از جوهر جسم هم داریم. وی در ادامه به طرح پرسش در اینزمینه پرداخت و گفت: آیا آنچنانکه اکثر قدما تصور میکردند و در تمام فرهنگ الهیاتی، عرفانی و علمی با آن مواجه هستیم جسم و روح با هم اتحاد یافتهاند یا اینکه ما در درونمان یکجسم و یکروح نداریم بلکه ما موجودی هستیم که هم ویژگیهای جسمانی و هم ویژگیهای روانی، ذهنی و روحی داریم.
به گفته اینپژوهشگر ما تا ایناواخر گمان میکردیم که با سهنوع موجود در جهان هستی روبرو هستیم. دسته اول مانند همه جمادات، نباتات و بخش عظیمی از جاندارانی چون باکتریها، ویروسها و میکروبها که جسم دارند اما آگاهی ندارند. دسته دوم موجوداتی چون خدا و روح که آگاهی دارند اما فاقد جسماند و دسته سوم منحصراً مربوط به انسان که هم مانند جمادات و نباتات دارای جسم است و هم به مانند خداوند از روح بهرهمند شده است. ملکیان در ادامه باز هم به طرح پرسش پرداخت و افزود: آیا اینکه ما جسم و آگاهی را با هم داریم، به اینمعنا است که جسم موجودی مستقل است و روح موجود مستقل دیگری استکه به عللی به یکدیگر متحد شدهاند؟ ملکیان اینانگاره را نظر غالب فیلسوفان تا دوره اسپینوزا معرفی کرد و توضیح داد که از پس از این فیلسوف این تلقی جدید مطرح شد که ما به صورت همزمان ویژگیهای اجسام مانند طول، عرض، ضخامت، زمانمندی، اشغال مکان و علیت تجربی را داریم و در مقابل از ویژگیهای آگاهی شامل باورها، احساسات، عواطف یعنی دو ساحت برخورداریم.
ملکیان از علم روانشناسی امروزی با عنوان «روانشناسی تجربی و آزمایشگاهی» یاد کرد و گفت: روانشناسی امروزی وجود روان را تأئید میکند اما آنقدر که درخصوص جسم مداقه میکند، به اینبخش نمیپردازد و به همینسبب است که عمده کتابهای روانشناسی بیش از آنکه به روان بپردازند به رفتارشناسی توجه دارند.
به گفته این پژوهشگر برخلاف بعد جسمانی، جغرافیای روان مشخص نیست که باعث شده است امکان پیشگیری از اختلالات روانی را از دست بدهیم.
ملکیان در بخش دیگری از سخنانش از سه صفت «سلامت»، «نیرومندی» و «زیبایی» برای جسم آرمانی یاد کرد و در رابطه با روان گفت: درحالیکه جسم کامل باید دارنده هر سهویژگی باشد، وقتی به سراغ روان میآئیم، تنها به سلامت اکتفا میکنیم و این درحالی است که سلامت شرط لازم است اما کافی نیست و باید به دنبال قرینههای دیگر سلامت در روان بگردیم.
وی با اشاره به دیدگاههای مارتین سلیگمن (Martin Seligman) و روانشناسی مثبتاندیش ابداعی وی، ویژگیهای معرفی شده برای روان توسط وی را کافی ندانست و ادامه داد: این ویژگیها محل شک و شبهه است و قابل دفاع فلسفی و روانشناختی جدّی نیستند. آنچه سلیگمن گفته تنها یکچیز به سلامت افزوده و نیاز به عناصر دیگری هم هست. بنابراین روانشناسی او دچار نقص است.
چهارمیننکته مهم از نظر اینفیلسوف پرسش از اینمسأله بود که چرا وقتی از سلامت روان صحبت میکنیم به سراغ رفتار، احساسات، عواطف و هیجانات میرویم؟ به گفته ملکیان اگر قرار است رفتار خاصی داشته باشیم که نشانه سلامت باشد، باید باورها و خواستههای خاصی هم داشته باشیم که معمولاً از آنها در کتابهای روانشناسی سخن گفته نمیشود. ملکیان ضمن اشاره به پنجساحت عقیدتی، معرفتی، ارادی، گفتار، کردار به ایننکته اشاره کرد که در کتابهای روانشناسی درباب ساحت احساس، عواطف، گفتار و کردار (به صورت رفتار) سخن گفته شده است اما به دو ساحت باقیمانده بیاعتنایی شده است و این درحالی است که باید دگرگونیهایی در آرزوها، ارزشها، هنجارها، اهداف و خواستههای ما رخ دهد تا به سلامت روان دست یابیم.
بخش دیگر سخنان این فیلسوف اخلاق به پرسش از چگونگی فهم اختلال در سلامت روان اختصاص داشت. ملکیان در مقدمه اینبخش از معیار توصیفی و ارزشی تعیین بهنجاری و نابهنجاری پرسش کرد و گفت: اگر معیار توصیفی باشد اکثریت به هرشکل رفتار کنند، همان بهنجار است و رفتار اقلیت نابهنجار و این درحالی است که هیچ دلیلی وجود ندارد که رفتار اکثریت درست باشد. بنابراین ما نمیتوانیم از اقلیت بخواهیم احساسات و عواطف خود را به اکثریت مانند کنند و چنانچه نکنند به آنها انگ بیماری یا اختلال بزنیم.
ملکیان در ادامه با آوردن مثالهای متعددی از شماری از اختلافبرانگیزترین مفاهیم و گفتوگو با حضار به این نتیجه رسید که صدور احکام متفاوت به اینمعنا است که سلامت روانی قاعده مسجلی ندارد و موارد قابل توافق، نادر و امور محل اختلاف بسیار است و برایناساس از شنوندگان درخواست کرد به ادنیرفتاری به دیگران انگ اختلال روانی نزنند و رفتار آنها را نشانه بیماری روانی به شمار نیاورند.