25 ارديبهشت 1403
جلوه‌های نیکوکاری در شعر حکیم ابوالقاسم فردوسی
یکی از شاعرانی که در اشعار خود به مضامین نیکوکارانه توجه داشته، فردوسی است؛ به‌نحوی‌که در بزنگاه داستان‌هایش، دقیق و به‌موقع از زبان خویش و شخصیت‌هایش، مخاطب را به یکی از مصادیق نیکوکاری دعوت می‌کند و بیان می‌دارد که نشان آدمی، جز نیکوکاری نیست و چیزی از آدمی باقی نخواهد ماند، مگر نیکوکاری.

 به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خیر ایران، 25 اردیبهشت‌ماه، روز پاسداشت زبان فارسی و گرامیداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی؛ شاعر و حماسه‌سرای بزرگ ایرانی است. به همین مناسبت، حجت‌الاسلام والمسلمین محمدمهدی خانمحمدی؛ شاعر و پژوهشگر ادب فارسی، در یادداشتی به معرفی و تحلیل جلوه‌هایی از نیکوکاری در اشعار فردوسی پرداخته است. در ادامه متن این یادداشت را می‌خوانید؛

در سپهر ادبیات فارسی شاعران بسیاری مانند ستارگان می‌درخشند و در این میان، فردوسی خورشید بی‌نظیر این آسمان است. این سه واژه «حکیم ابوالقاسم فردوسی» را آنقدر شنیده‌ایم که به سادگی از کنار آن عبور می‌کنیم، بی‌آنکه به عمق معنای این ترکیب توجه کرده باشیم. اگر از مردم بپرسیم که اسم فردوسی چیست؟ شاید قریب به اتفاق بگویند ابوالقاسم، در صورتی که کنیه فردوسی، ابوالقاسم است و اسم آن، همواره بین سه اسم حسن، منصور و احمد مورد اختلاف بوده است و این مسئله خود از شأن و رتبه او حکایت می‌کند؛ چرا‌که زمانی از کنیه استفاده می‌کنیم که بخواهیم برای احترام اسم شخص را به کار نبریم و فردوسی چه در زمان حیات و چه پس از آن، چنان رتبه و شأنی داشته است که همه به‌جای اسم، کنیه او را به کار برده‌اند، تا حدی که کنیه او به جای اسم نشسته است و این مسئله درباره تخلص (نام هنری) او نیز جاری است و شهرت اشعار او به حدی است که همه او را به تخلصش فردوسی می‌شناسند نه به نام پدرش، به همین جهت در نام پدر او نیز اختلاف است: حسن، احمد، اسحاق. 

 اما در میان این سه واژه، حکیم جایگاه ویژه‌ای دارد؛ چراکه در نگاه بدوی و ظاهری، فردوسی یکسری داستان‌های افسانه‌ای و حماسی را بیان کرده است. چرا باید به چنین شخصی حکیم گفت؟ اما در بطن هرکدام از این داستان‌ها، او جهان‌بینی خاص خود را بیان کرده است. جهان‌بینی‌ای که از مذهب و ملت او ریشه گرفته و با علوم مختلفی که آموخته پیوند برقرار کرده و به کمال خویش رسیده است.

 این حکمت تنها در ابیات ابتدایی شاهنامه ظهور نکرده است، بلکه جان بیت‌بیت آن است و می‌توان گفت که شاهنامه معقولی است که با هنر فردوسی مقبول افتاده است. فردوسی هم در کلیت نظام داستانی خویش و هم در خرده‌روایت‌هایش متعهد به جهان‌بینی و حکمت خویش است. به عنوان مثال، در داستان پیداشدن آتش بیان می‌کند که یک روز هوشنگ به کوه رفته بود و مار یا اژدهایی تیره‌رنگ مقابل او ظاهر شد، او هم سنگی را به طرف آن سنگ پرتاب کرد. مار جهید و سنگ به سنگ دیگری برخورد کرد و از برخورد دو سنگ جرقه‌ای حاصل آمد و آتشی شعله‌ور شد. در اینجا هوشنگ شروع به راز و نیاز با خداوند می‌کند:

  • نشد مار کشته ولیکن ز راز
  • از این طبع سنگ آتش آمد فراز
  • جهاندار پیش جهان‌آفرین
  • نیایش همی کرد و خواند آفرین
  • بگفتا فروغی است این ایزدی
  • پرستید باید اگر بخردی

 فردوسی در خلال داستانش به بیان حکمت می‌پردازد و آتش را نوری از انوار الهی می‌داند. این معنا که هم در حکمت نوخسروانی است و هم در حکمت اشراق بیان شده است را فردوسی به زیبایی در خلال داستان خویش و از زبان یکی از شخصیت‌هایش بیان می‌کند و مخاطب بدون اینکه دلیل بخواهد آن را می‌پذیرد و برایش مقبول است. به همین جهت بسیاری از مسائل مهم کلام، فلسفه و اخلاق را می‌توان در شاهنامه یافت.

 اگر بخواهیم به اصلی‌ترین رکن جهان‌بینی و حکمت فردوسی اشاره کنیم باید از خِرَد سخن بگوییم؛ چراکه تمام شاهنامه خویش را بر این رکن پایه‌گذاری کرده است و خرد پیامبری است که در دوگانه نیک و بد هدایت انسان را به عهده می‌گیرد. تذکر به این دوگانه نیک و بد همواره از ابتدا تا آخر شاهنامه مانند نخ تسبیحی ادامه دارد و نمی‌گذارد که مخاطب این دو را فراموش کند و خود در مقدمه بیان می‌کند که ما سه نیرو به نام چشم و گوش و زبان داریم و خوبی و بدی به وسیله این سه به ما می‌رسد و جان این سه، خرد است تا ما به نیکی برسیم:

  • نخست آفرینش خرد را شناس
  • نگهبان جان است آن سه پاس
  • سه پاس تو چشم است و گوش و زبان
  • کز این سه رسد نیک و بد بی‌گمان

 خرد مانند تنه درخت شاهنامه است که شاخه‌های زیادی به آن متصل است. این شاخه‌ها صفات نیک آدمی است. اگر بخواهیم اندیشه فردوسی را به شکل دیگر تشبیه کنیم می‌توانیم خرد را فرمانده لشکری ببینیم که دارای سربازانی است و این صفات کمالی، سربازان این لشکر هستند، چنانچه در روایت جنود عقل و جهل نیز این تشبیه به کار رفته است. (نیاز به تحقیق است که با توجه به استفاده فردوسی از روایات و نزدیک‌بودن ایشان به عصر کلینی، بعید نیست که او تحت تأثیر کتاب شریف اصول کافی باشد؛ چراکه شباهت بسیاری میان خرد فردوسی و باب عقل اصول کافی است.) 

 اگر بخواهیم برای این لشکر نامی را انتخاب کنیم، باید اسم آن را لشکر نیکوکاری بگذاریم. فردوسی در بزنگاه داستان‌هایش دقیق و به موقع از زبان خویش و شخصیت‌هایش، مخاطب خویش را به یکی از مصادیق نیکوکاری دعوت می‌کند و بیان می‌کند که جز نیکوکاری نشان آدمی نیست و چیزی از آدمی باقی نخواهد ماند جز همین نیکوکاری:

  • جهان یادگارست و ما رفتنی
  • به گیتی نماند به جز مردمی

 و هرکسی که این صفات را نداشته باشد از نگاه او دیو است:

  • هر آن کو گذشت از ره مردمی
  •  ز دیوان شمر، مشمر از آدمی

 در ادامه به یکی از این صفات در شاهنامه اشاره می‌کنیم و آن غم‌خواری است. از نگاه فردوسی شادبودن یک مسئله جمعی است و باید همه تلاش کنند تا دل‌ها شاد و خرم باشد:

  • بکوشید تا رنج‌ها کم کنیم
  • دل همگنان شاد و خرم کنیم

 در داستان سیاوش بیان می‌کند که تحمل رنج برای شادمانی دیگران مایه شادکامی است:

  • تو را زین جهان شادمانی بس است
  • کجا رنج تو بهر دیگر کس است

 و در ادامه بیان می‌دارد که تنها راه رستگاری این است که انسان دیگری را آزار ندهد:

  • ز روز گذر کردن اندیشه کن
  • پرستیدن دادگر پیشه کن
  • بترس از خدا و میازار کس
  • ره رستگاری همین است و بس

 فردوسی در ادامه همدردی و غم‌خواری بیان می‌کند که توانگرشدن ما در گرو کمک‌کردن و شادکردن تهی‌دستان است:

  • توانگر شوی گر تو درویش را
  • کنی شادمان مردم خویش را

 فردوسی به اقشار مختلف توجه داشته است و در خلال نامه بهرام به آن‌ها اشاره می‌کند و دستور بخشش به آن‌ها می‌دهد. کمتر شاعری را می‌توانیم بیابیم که به این‌صورت به تمام اقشار نیازمند توجه کرده باشد:

  1. توجه به آبرومندی که احتیاج خویش را بروز نمی‌دهد: کسی را که پوشیده دارد نیاز، که از بد همی دیر یابد جواز
  2. توجه به کسی که به خاطر کهولت سن از کار افتاده شده است: همان نیز پیری که بیکار گشت، به چشم گرانمایگان خوار گشت
  3. توجه به ورشکسته خوش‌نام: کسی را نام است و دینار نیست، به بازارگانی کسش کار نیست
  4. توجه به کودکان یتیم: دگر کودکانی که بینی یتیم، پدرمُرده و مانده بی‌ زر و سیم
  5. توجه به زنان سرپرست خانوار:  زنانی که بی‌شوی و بی‌پوشش‌اند، که کاری ندانند و بی‌کوشش‌اند
  6. توجه به کسانی که دچار افسردگی شده‌اند: بر ایشان ببخش این همه خواسته، بر افروز جان و روان کاسته

 این مثال‌ها از باب مشت نمونه از خروار است که در ضمن عنوان کلی نوع‌دوستی و غم‌خواری می‌توان از آن‌ها یاد کرد. مصادیق متعدد دیگری در باب نیکوکاری وجود دارد که در این مقال نمی‌گنجد، اما توجه به این نکته در پایان ضروری است که تمام این مصادیق، شاخ و برگ درخت خرد هستند. در اندیشه فرودسی ریشه هر خیر و خوبی عقل و خرد آدمی است. فردوسی براساس روایت «اول ما خلق الله العقل» اولین و بالاترین آفریده خداوند را عقل می‌داند و بالتبع تمام صفات خیر و خوب در ادامه آن است. از این‌رو پادشاه در شاهنامه کسی است که دارای فره و نور ایزدی است و عقل او در مراتب عالیه، اداره ملک وجودش را در دست دارد و می‌تواند این امور خیر را در جامعه جاری کند. 


لطفا به این مطلب امتیاز دهید
Copied!

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...