کد خبر:۴۰۰۲

انعکاس زندگی ناشنوایان در سینمای ایران

دنیای ناشنوایی، از جهت سکوت و شهودش دنیای شاعرانه و هنرمندانه‌ای است و از این‌رو فیلم‌های بسیاری در سینمای جهان و ایران با محوریت این مسئله ساخته شده‌اند. در یادداشت حاضر به بررسی سه فیلم دربارۀ ناشنوایان پرداخته‌ایم؛ یک فیلم داستانی بلند از رضا میرکریمی با نام «نگهبان شب»، یک فیلم کوتاه داستانی به‌نام «همسرایان» از عباس کیارستمی و فیلم کوتاه مستند «به من اشاره کن» از فرح زارع.
انعکاس زندگی ناشنوایان در سینمای ایران

 به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خیر ایران، گوش دروازه مهمی برای پیوند با دنیای بیرون است. زندگی بدون توانایی شنیدن با خود نوعی تنهایی و انزوا به همراه دارد؛ این نخستین دریافت ما از جهان ناشنوایی و کم‌شنوایی و داوری‌های بعدی است. یک پرسش مهم این است که چنین زیستی از نقطه‌نظر ناشنوایان و نزدیکانشان چگونه است؟

 «ادیسون»، «بتهوون» و «هلن کلر» سه چهره معروف و جهانی از این نوع زیستن‌اند. نقل است که هلن کلر گفته است: «اگر این فرصت به من داده می‌شد که یکی از دو حس خود را بازیابم، ترجیح می‌دادم نابینا بمانم، ولی بشنوم.»

 دنیای ناشنوایی برای سکوت و شهودش دنیای شاعرانه و هنرمندانه‌ای است و از این‌رو فیلم‌های بسیاری در سینمای جهان و ایران با محوریت این مساله ساخته شده‌اند. در یادداشت حاضر، به بررسی سه فیلم ایرانی پرداخته‌ایم؛ یک فیلم داستانی بلند از رضا میرکریمی با نام «نگهبان شب»، یک فیلم کوتاه داستانی به‌نام «همسرایان» از عباس کیارستمی و فیلم کوتاه مستند «به من اشاره کن» از فرح زارع.

«همسرایان»؛ پیرمردی که فقط صدای همدلی را می‌شنید

 کیارستمی شاعر است و این شاعرانگی به دنیای فیلم‌های او راه پیدا کرده است. در همسرایان همه چیز آرام و شاعرانه پیش می‌رود. هر جا که حرف بیهوده یا شکایت از زمین و آسمان بر زبان بنی‌بشری جاری‌وساری می‌شود، صدای تعمیر و ساخت‌وساز بی‌قاعده در وقت استراحت بیاید، آلودگی صوتی در بازاری چون بازار مسگرها بلند شود و ... . پدربزرگ بی‌خیالِ سمعک می‌شود و به‌خود پناه می‌برد.

 با تماشای سبک زندگی‌ پیرمرد در شهر بارانی رشت درمی‌یابیم که آردش را بیخته و الکش را آویخته. او به‌رغم کم‌شنوایی ناخواسته تصمیم می‌گیرد گونه‌ای ناشنوایی خودخواسته را هم در زندگی‌اش راه بدهد تا دیگر هر صدایی را نشنود و در آن روزه شنیدن زندگی آسوده‌تر و آرام‌تری را از سر بگذراند. او می‌داند بیشتر شنیدنی‌ها در درون آدم‌ها ریشه دارند و آن بیرون خبری نیست. اگر لازم باشد صدایی شنیده شود، صدای درون آن را خواهد شناخت یا آوای بیرون راه خود را خواهد یافت.

 در همسرایان همه چیز آرام است. زندگی نه مثل صدای کالسکه و اسبی به‌هم‌متصل تندوتیز است و نه چون دود سیگار کند و یکنواخت. هر جا که زندگی از مدار تعادل خارج شود، صدای درون (شهود) و صدای بیرون (همدلی و همسرایی) به هم تلاقی می‌کنند.

 هرچند عده‌ای بر این باورند که همسرایی نوه مرد و دوستان کوچکش برای باز کردن در خانه به‌روی کودک، دعوت به گشودگی نسل قدیم دربرابر نسل جدید است، به‌هر‌روی پیرمرد سمعک را به گوش می‌زند و این صدا را می‌شنود. گشودگی و شنیدن و شنیده‌شدن با هم درمی‌آمیزند.

 آنچه در این اثر بسیار کوتاه از پس سال‌های طولانی نیز به‌یاد خواهد ماند، زیست غنی درونی مرد است. پرنده‌ها او را محرم خود می‌بینند، آینه و چراِغ‌ها هم. مرد با آن کلاه مشکی با دسته‌ای سبزی در بغل به خانه برمی‌گردد و با طبیعت، حیوانات و روشنی در آشتی است، تا این‌که سرانجام گوشش را به صدای انسان (کودکان) هم شنوا می‌کند و آن صدایی است که به‌جای گلایه از عالم و آدم، آشتی و گشایش می‌جوید. فقط در این صورت است که سمعک کارکرد پیدا می‌کند.

 

صحبت «همسرایان» به «نگهبان شب»: «به من اشاره کن»؛ بررسی سه فیلم درباره زندگی ناشنوایان

 

نگهبان شب؛ وقتی دختری کم‌شنوا در سرزمین قلب مردی ساده و دهاتی ساکن می‌شود

 نگهبان شب مثل آثار دیگر رضا میرکریمی نمایش خلوص زندگی روستایی و ساده دربرابر زیست زندگی شهری و مدرن است؛ یعنی نمایش چیره‌شدن باور روستایی بر ساختارهای پیچیده زندگی مدرن و سخت‌گیری‌هایش. او در این فیلم باورهایی چون معیار هم‌سنگی در ازدواج، تفاوت‌های فرهنگی و انفعال خانواده دختر در جفت‌یابی فرزندشان را به‌سخره می‌گیرد و این همه را با سادگی (و نه ساده‌لوحی) عوض می‌کند. 

 نصیبه _با بازی درخشان لاله‌ مرزبان_ دختری کم‌شنواست که کمک‌کار اقتصاد خانواده پدری‌ است. هنوز با کم‌شنوایی‌اش که مادرزادی نبوده، کنار نیامده و در سوگ این پیشامد، گوش‌هایش را برای انداختن گوشواره سوراخ نکرده است، اما ناگهان با پسری مواجه می‌شود که کم‌شنیدن دخترک به‌چشمش نمی‌آید و به‌جایش صدای خوبی‌ها را در این دختر می‌شنود. 

 فیلم گاه شاعرانه می‌شود و این شاعرانگی را در قصه‌هایی بازنمایی می‌کند، مثلا احترام نکردن به درخت فراموشی می‌آورد یا آشتی نبودن با عزیزانمان در وقت مرگ یک عمر حال بد ارزانی می‌کند و این قصه‌ها در داستان تکرار می‌شوند. نگهبان شب با صحنه پرواز رسول با چتر (شوهر نصیبه و نگهبان شب) که همچون فرستاده‌ای در وسط زندگی شهری و زندگی کم‌صدای نصیبه ظاهر می‌شود، به‌پایان می‌رسد؛ پروازی که برای همدلی با پدر نصیبه در پذیرش سوگ پسر چتربازش است.

 نگهبان شب به زبانی استعاری تماشای روشنایی‌های وجودی و توانایی آدم‌ها به‌خاطر لایه‌های مهربانی و خلوص نیتشان است؛ جایی که توانایی‌های آشکار و نهفته دختری کم‌شنوا از کم‌شنیدنش بیشتر شنیده می‌شود. مدارا، تساهل، آهسته و رودررو سخن گفتن اصالت پیدا می‌کند تا فقط حرف زدن آن هم بدون زبان بدن و ادای درست کلمات. کم‌شنوایی کارآیی مثبت و عاشقانه پیدا می‌کند و ریتم زندگی را کند و دلنشین می‌کند.

 

صحبت «همسرایان» به «نگهبان شب»: «به من اشاره کن»؛ بررسی سه فیلم درباره زندگی ناشنوایان

 

به من اشاره کن؛ حکایت ناشنوایانی که حرف‌وحدیث‌ها را نمی‌شنوند

  در این مستند اجتماعی زن‌ومردی به‌هم دل می‌دهند و به‌رغم مشکلات شنوایی و اظهارنظرهای متفاوت جامعه با هم ازدواج می‌کنند، اما نتیجه این پیوند فرزندی سالم است. فرزندی که ناچار است دو زبان را بیاموزد؛ زبان اشاره و زبان گفتاری.

 آنچه در طول این مستند دریافت می‌شود، کم‌شنیده‌شدنِ ناشنوایان از سوی جامعه است. گاهی دیگران ناشنوایی را انکار می‌کنند و از آن‌ها می‌خواهند دست از زبان اشاره (این راه مهم ارتباطی ناشنوایان) بردارند و مثل کسانی که دو گوش سالم دارند، زندگی کنند، اما ناشنوایان خوب می‌دانند که چنین چیزی ممکن نیست و به هر دو شیوه ارتباطی نیازمند‌ هستند و نوزادشان هم از این قاعده مستثنا نیست. به‌بیانی دیگر آن‌ها برای تعامل با جامعه نرمش به‌خرج می‌دهند و گاه لب‌خوانی می‌کنند، اما بعضا اطرافیان نزدیک از آشنایی با زبان اشاره و بهره‌بردن از آن برای تعامل با عزیزانشان دریغ می‌کنند.

صحبت «همسرایان» به «نگهبان شب»: «به من اشاره کن»؛ بررسی سه فیلم درباره زندگی ناشنوایان

 

 ناشنوایان از مهم‌ترین راه ارتباطی با دنیای بیرون محروم‌اند؛ شنیدن. ولی چه‌کسی گفته است که همه‌چیز را باید شنید؟ آن‌ها گاهی با توانایی و جهان غنی درونی‌شان شنیدنی‌تر از آدم‌هایی‌اند که می‌شنوند. آرامشی که از نشفتن آلودگی‌های صوتی و کلامی نصیبشان می‌شود، به آن‌ها جسارت کارهای بزرگ می‌دهد، کمااین‌که ادیسون نیز اذعان کرده بود اگر حرف‌وحدیث‌ها را می‌شنید، از آن‌ها متاثر می‌شد و موفقیت‌های بزرگی کسب نمی‌‌کرد.

 

یادداشت از مهدیه رشیدی

 


ارسال دیدگاه
captcha