راهکارهای کتاب «ویولونزن روی پل» برای زندگیِ دوبارۀ مبتلایان به اعتیاد

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خیر ایران، پنجم تیرماه (۲۶ ژوئن)، مقارن با روز جهانی مبارزه با مواد مخدر است. کشور ما از نظر موقعیت جغرافیایی و از نظر تعداد مبتلایان به اعتیاد در وضعیت آسیبپذیر و نگرانکنندهای قرار دارد. آمارهای رسمی و غیررسمی، از زیست میلیونها معتاد در پهنه کشورمان حکایت دارد؛ آمارهای رسمی، حدود چهار میلیون نفر معتاد را تایید میکنند و آمارهای غیر رسمی، اعدادی بالاتر را مدعی هستند. در این نوشتار به دامن ادبیات و زندگینوشتِ نویسندۀ نامآشنای کشورمان؛ خسرو باباخانی پناه آوردهایم تا ببینیم چاره این نویسنده برای ایستادن دربرابر این عادتِ ازپادرآور چیست؟
سال ۱۴۰۰، انتشارات جامجم کتاب جستاری را روانه بازار کرد با نام «ویولونزن روی پل». نام اثر و ذکر خوبیاش در محافل رسمی و غیررسمی دهانبهدهان چرخید و با اقبال اقشار مختلف مردم روبهرو شد؛ تاجایی که خوانندگان اثر به مبلغان بزرگ این کتاب تبدیل شدند و نشستهای خودجوش و پویشهای خوانش «ویولونزن روی پل» را در نقاط مختلف ایران و در بستر برخط برگزار کردند. ماجرای نگارش اثر از این قرار بود که ناشر در سفر انتقال ضریح حرم امام حسین (ع) از ایران به عراق و نامههایی که مردم برای آن امام فرستاده بودند، متوجه مشکل دست اول متوسلان به امام حسین شده بود: «اعتیاد.» مردم از دام اعتیاد عزیزانشان به امام کربلا پناه برده بودند. با این مقدمه، قصه نوشتن کتاب هم شکل گرفت.
ویولونزن روی پل که نامی رمزآلود، اما گوشآشنا میان هرویینیها دارد، با خودافشایی یک نویسنده درباره اعتیاد سیوچندسالهاش به قرص و مواد مخدر و داستان خودکشیاش در شب احیا، آن هم در شرایطی که خانه خالی از همه اعضای خانوادهاش بوده و احتمال برگشتش به زندگی تقریبا صفر درصد، آغاز میشود. این اثر، مخاطب را شانهبهشانه یک زندگی معمولی در کنار مرد معتاد خانه میکشاند؛ آدمهای خانوادهای که پر از امید بودند، اما مدام بد میآوردند و هر چه تقلا میکردند، از تاریکی راه به روشنایی نمیبردند تا اینکه پس از سیوچندسال باریکه نور راه به خانه دلشان کج میکند.
مقدمه
نوشتن از زیست روزمره خودمان و انتشارش در کتاب بهقدر کافی کار دشواری است، چه برسد به اعتراف به اعتیاد و فاشکردن اثر بدش بر خصوصیترین اتفاقات زندگی و مصائب خرد و کلان دیگرش. باباخانی در مقدمه کتاب آورده است: گفتند: «آبرویت، اعتبارت، خانوادهات چه می شود؟!» گفتند: «آبروی هر انسانی مثل آب میماند گرفته بر کف دودست، کافی است لای دو انگشتت باز شود، آبرو میریزد و آنگاه جمع کردنش ناممکن.» گفتند: «با این خاطراتی که نوشتی، لای هر دَه انگشتت را باز کردهای!» چند نفر گفتند؟ بیست نفر. گفتم: «من دربرابر مردم سرزمینم نه آبرویی دارم، نه اعتباری.» گفتم: «من بیش از سی سال در ظلمت زیستهام، اما راهی به نور نمییافتم. تا آنکه خداوند ولیّ من شد و من را از ظلمت به سوی نور هدایت کرد.» گفتم: «من این خاطرات را نوشتم تا راه را به چند میلیون مصرفکننده مواد مخدر نشان دهم. ممکن است بگویند شاید یک نفر راه بیابد. من میگویم در این صورت هم اجرم را گرفتهام. در مقابل رنج بیانتهای مصرفکنندهها و خانوادههایشان آبرو و اعتبار خانواده من چه اعتباری دارد؟ هیچ.»
چرا خواندن «ویولونزن روی پل» ضروری است؟
بسیاری از ما از دور به اعتیاد و فردی که به مواد مخدر اعتیاد دارد، نگاه میکنیم. اگر میان در و همسایه، آشنایان و خویشان کسی را بشناسیم که با این بلای بهاصطلاح خانمانسوز دستوپنجه نرم میکند، یا او را بهکل گرفتار و بیچارهای میبینیم که راهی برای مداوایش نیست یا به چارههایی چنگ میاندازیم که جز آزار بدنی و روانی فرد مصرفکننده دستاورد دیگری ندارد. چارههایی که بعضا پرهزینهاند و فرجامی جز انزوا و القای احساس بیکفایتی در فرد معتاد و ناامیدی در خانوادهاش ندارند.
ویولونزن روی پل با نمایش تمام یا بیشتر راههای شناختهشده ترک در قالب قصههای واقعی و آنچه بر سر نویسنده و خانوادهاش آمده، به ما نشان میدهد که هر یک چه مزایا و معایبی دارند. حال عمومی فرد در حال ترک با هر کدامشان چطور است و چرا بیشتر راههای رهایی از اعتیاد به بنبست میخورند؟ از مزایای کتاب اینکه نویسنده رهاشده از اعتیاد با توجه به تجربههای چنددهسالهاش برای پاک شدن، از نابهسامانی و ناتوانی سازوکار دولتی در مبارزه با اعتیاد، پرده برداشته است. او این را در قالب قصههای خواندنی و به بیانی طنز نوشته است تا مخاطب با اثری علمی و خشک مواجه نباشد.
معرفی یک سازمان مردمنهاد در زمینه ترک اعتیاد به نام «کنگره شصت»
نویسنده ویولونزن روی پل که بین مددجویان کنگره شصت به عموخسرو شهره است، کنگره شصت را بهشیوهای روایت و تبلیغ میکند که هر خواننده بهعنوان راه غایی ترک اعتیاد به آن سازمان رهنمون میشود. کنگره شصت جایی است که آغوشش به روی نماینده مجلس، جوانک کارتنخواب، مغز دانشگاه صنعتی شریف و هر کس دیگری که با غول اعتیاد همخانه باشد، باز است. در کنگره همه با نام کوچک شناخته میشوند و شغل و پیشینهشان اهمیتی ندارد. کنگره خوب میداند که اعتیاد بیش و پیش از آنکه جسمی باشد، روانی است و به عزت نفس آدمها پیوند خورده است، پس با روان آدمها و پیوندهای عاطفیشان کار دارد. این است که در کنگره، پای مادر و همسر باز میشود و همه سفر ترک اعتیاد را با هم و در کنار هم میگذرانند.
کنگره شصت با متد علمی، پزشکی و روانشناسانه درمان را آغاز میکند و تا به درجه کمشدن وابستگی معتاد به مواد مخدر مطمئن نشود، از دز شربت اعتیاد رهجو کم نمیکند، کنگره کمپ ترک اعتیاد نیست، با زور و ترک تحمیلی میانهای ندارد و پذیرای افرادی است که با میل خود میخواهند از دام اعتیاد خلاصی پیدا کنند. رهجوها خودشان مرشدشان را از میان گزینههای موجود انتخاب میکنند و مهم است که با این رهبر و همسفر پاکیشان انس و الفت داشته باشند. آنها با مرشدها و رهجوهای دیگر ورزش میکنند، سفر میروند، غذا میخورند و در جلسات آگاهی و روانشناسی شرکت میکنند. واقعیت این است که بدون اصلاح سبک زندگی و باور فرد معتاد و خانوادهاش، ترککردن کار محالی است و هدایت این اصلاح اختیاری و خودجوش، ماموریت کنگره شصت است.
حرف تازه در کتاب
ترک اعتیاد با لبنزدن به مواد مخدر (شیوه سقوط آزاد)، قرص ترک اعتیاد، بگیروببند، تهدید به اخراج از محل کار، کسر از حقوق و زندانیکردن خاطی یا مجرم قلمدادکردنش محقق نمیشود. هر کدام از شیوهها در زیست شخصی فرد و خانوادهاش اثر سخت و بعضا جبرانناپذیری برجای میگذارند. ما در قالب قصههای واقعی، اثرگذار و حسی عواقب هر کدام از چارهگریهای فوق و ناکارآمدیشان را میبینیم. وقتی روانپزشک خودش دزد مواد بیمار میشود یا پزشک وابسته به بهزیستی، بیمار را به جلسات خصوصی دعوت میکند تا پول هنگفتی به جیب بزند، ترک عادت کردن، نه فقط موجب مرضی دیگر که به دشوارترین ماموریت روی زمین تبدیل خواهد شد.
این کتاب به ما نشان میدهد که مصرفکنندگان مواد مخدر موجوداتیاند همچون ما که برای رهایی از اعتیادشان نه سرزنش و مجازات کارگر است و نه قضاوت و پسزدن. آنها علاوه بر ترمیم عزت نفسشان به حمایت و دیدهشدن نیاز مبرم دارند. این روزها که با وجود گسترش فناوری و رخنهاش به زندگیمان، دامنه اعتیاد گسترده شده و طیف بسیاری از ما کاربران اینترنت از پس وقتی که در این محیط هدر میدهیم، برنمیآییم، را بر کسی پوشیده نیست که اعتیاد به هر چیزی همچون بیماری علتی دارد که برای درمان باید به سراغ علت رفت. اعتیاد به مواد مخدر هر چند میان ما قبح دارد، اما با قبیحانگاشتنش، جامعه را پاکسازی نمیکنیم.در گام اول بیماری را باید شناسایی کرد.
ویولونزن روی پل، راوی سفری از تاریکی به روشنایی است. باباخانی در این اثر مستند از ظلماتی ملالآور در زندگی خصوصیاش پرده برمیدارد تا آنکه به تولد دوبارهاش میرسد؛ او را از جهانبینی یک معتاد با مصرف روزانه ۷ گرم تریاک و ۱۵۰ قرص تا خودکشی در شب تولدش مقارن با شب احیا، از دلهدزدیهایش، فقر رنجآوری که گریبانشان را گرفته بود تا طعمهشدنش توسط پزشکان ترک اعتیاد و رشوه گرفتن مأمور از او. اینهمه، کولهبار دردناک، همسفر روزگار جوانی و میانسالیاش بودهاند.روزهایی که حالا همه را جبران کرده است. در ویولونزن روی پل از او و نقش همسرش بانو ماهطاووس که راهنمای پاکی چهل رهجوی اعتیاد شدهاند، میخوانیم.
تکههایی از کتاب
۱. دکتر با تعجب به ابراهیم و بعد به من نگاه کرد و گفت: «هم زیر پل ویولون میزدی، هم روی پل؟»
لبخند تلخی زدم و گفتم: هرویینیها به مواد زدنشان میگویند ویولون زدن. یک جور بازی زبانی است. حتی خودشان هم دوست ندارند اسم کاری که میکنند را به زبان بیاورند.
۲. شلوارش از فرط کثیفی برق میزد عجیبتر اینکه در آن سرما دمپایی پایش بود. پاهایش به اندازه دمپایی سیاهش سیاه بود... . کتفهای استخوانیاش را گرفتم و به سمت خودم کشیدم و محکم در آغوشش کشیدم. همان لحظه جملهای گفت که تا مغز استخوانم را سوزاند: «ابراهیم یادت هست؟»
_ بله استاد. گفتم: «آقا بغلم نکنید. میشکنم، از بس بغلم نکردهاند.»
یادداشت از مهدیه رشیدی