کد خبر:۳۶۳۲
سیدمهدی شجاعی در گفت‌و‌گو با خیر ایران:

اگر حتی فقط از سخاوتمندی امام حسین (ع) بگوییم همه انسان‌ها عاشق ایشان می‌شوند / عاشورا یعنی تشخیص حق و باطل که امروز هم ادامه دارد

سیدمهدی شجاعی با اشاره به اهمیت توجه به وجوه سخاوت و انسان‌دوستی در سیره امام حسین (ع) و نهضت عاشورا بیان کرد: اگر حتی فقط بخشش و سخاوت امام حسین (ع) برای مردم دنیای معاصر تبیین شود، کسی نیست که عاشق ایشان نشود. سخاوت یکی از خصوصیاتی است که امروزه نیازمند آن هستیم اما متأسفانه در بحث فضائل اهل بیت (ع) مغفول باقی مانده است.
اگر حتی فقط از سخاوتمندی امام حسین (ع) بگوییم همه انسان‌ها عاشق ایشان می‌شوند / عاشورا یعنی تشخیص حق و باطل که امروز هم ادامه دارد

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خیر ایران، استاد سیدمهدی شجاعی از جمله نویسندگان پُرکار ایرانی است که در موضوعات مختلفی به تألیف کتاب پرداخته است. یکی از زمینه‌هایی که شجاعی برای داستان‌نویسی انتخاب کرده، زندگی ائمه (ع) است. در همین راستا می‌توان به کتاب‌هایی نظیر کتاب «کشتی پهلوگرفته» و «پدر، عشق و پسر» اشاره کرد که در کتاب نخست، در هر فصل، یکی از وابستگان حضرت زهرا (س) در رثای این شخصیت بزرگ سخن گفته‌اند و در کتاب دوم نیز، روایت زندگی حضرت علی‌اکبر (ع) از زبان عقاب، اسب ایشان بازتاب یافته است.

 افزون بر این‌ها، شجاعی به صورت خاص دربارۀ امام حسین (ع) و نهضت عاشورا نیز به داستان‌نویسی پرداخته است که در این زمینه می‌توان به کتاب «برنده کیست در این مسابقه؟» اشاره کرد که چهار سال قبل منتشر شده است و در این اثر، روایتی کم‌تر شنیده‌شده از مواجهه پیامبر (ص)، امام علی (ع) و حضرت زهرا (س) با حسنین (ع) در کودکی را روایت می‌کند. بر این اساس و با توجه به تألیفات مختلف این نویسنده در زمینه زندگی ائمه، تصمیم گرفتیم تا با ایشان به گفت‌وگو بنشینیم و متناسب با اهداف پایگاه خبری خیر ایران، دربارۀ وجه سخاوت و انسان‌دوستی در امام حسین (ع) و نیز جایگاه عاشورا در ادبیات آیینی نظرات وی را جویا شویم. آنچه در ادامه می‌خوانید، مشروح این گفت‌وگوی تفصیلی است؛

- به نظر شما جایگاه عاشورا و شخصیت امام حسین (ع) در ادبیات آیینی معاصر فارسی ما چگونه است و شما نقاط قوت و ضعف آثار معاصر در این زمینه را چطور ارزیابی می‌کنید؟

 در ابتدا مقدمه‌ای را مطرح می‌کنم. بحث عاشورا ادبیات و معرفتی مثل منشور هزار وجه یا مثل دایرةالمعارفی است که تمامی ندارد، یعنی تا ابد حرف برای گفتن دارد و هیچ‌وقت کهنه نمی‌شود و عاشورا از وجوه و منظرهای مختلفی دیدنی است. مثلاً در وجه عرفانی، خودش ده‌ها باب دارد و وجه سیاسی، اجتماعی و انسانی آن، هنوز خیلی باز نشده است. دوستان ما در فضای ادبی در این سال‌ها کار کرده‌اند و انصافاً کارهای خوب و قابل توجهی هم در زمینه شعر، نمایشنامه، رمان و داستان انجام شده است. در طول تاریخ هم همیشه برترین آثار به ادبیات آیینی و عاشورایی مربوط می‌شده است. منتها عرض من این است که اگر بخواهیم نسبت آن افق ایده‌‌آلمان را با کاری که می‌کنیم و جایی که الان هستیم در نظر بگیریم، هنوز فاصله، خیلی زیاد است.

درباره نقاط ضعف و قوت هم باید بگویم که بحث عاشورا به دلیل حقیقت خالص و محض و زلال بودن و دست‌نیافتنی بودنش، به نحوی است که بدلی هم زیاد از آن درست می‌شود و تحریفات هم زیاد دارد. اصولاً اینطور است که هر چیزی هر چقدر گران‌بهاتر، بدلی‌اش هم بیشتر و اساساً اسلام هم بلافاصله بعد از ظهورش یک بدل برایش درست شد و در تمام سال‌های پس از ظهور اسلام، ما اسلام بدلی داشتیم و اسلام اصلی و علوی در محاق بوده است. البته برای ادیان گذشته هم همینطور بود. قرآن به صوورت مفصل درباره احبار و ... توضیح می‌دهد. بنابراین به طور کلی، برای ادیان الهی، نسخه‌های بدلی زیادی درست شده است.

در میان رخدادهای مختلف، کربلا و عاشورا یک قلّه‌ای ‌در کل تاریخ است و برای این واقعه به دلیل ماهیت بسیار ارجمندش، می‌بینید که چقدر پیرایه بسته شده و چقدر حاشیه و تحریف در مورد آن صورت گرفته است. چون اصولاً همیشه برای طلا، جنس بدلی می‌زنند و برای حلبی کسی این کار را نمی‌کند چون باید جنس، ارزشمند باشد که بدلی آن ساخته شود. عاشورا، کربلا و امام حسین (ع) از این جنس است و به همین جهت هم واقعاً انحراف، تحریف و خرافات خیلی زیاد درباره‌اش ساخته شده و خیلی از وجوه ارزشمند آن تا همین امروز هم گفته نشده است. اجمالاً عرض من این است که کارهایی صورت گرفته؛ اما با فضای ایده‌‌آلمان بسیار فاصله دارد.

- شما در آثارتان به کدام یک از ویژگی‌های شخصیتی امام حسین (ع) یا نهضت عاشورا بیشتر توجه کرده‌اید؟

 کتاب‌هایی که من اخیراً مشغول به کار روی آن‌ها هستم، رمانی درباره حضرت سجاد (ع) با عنوان کلی «حماسه سجادیه» است که در این کتاب از بنیان و بِیس، حرکت حضرت سجاد (ع) را بررسی کرده‌ام. به این دلیل که در تاریخ بعد از وقایع عاشورا، تقریباً می‌شود گفت که برخلاف ظاهری که گفته می‌شود که خون بر شمشیر پیروز است و ...، ما می‌بینیم که ظاهر قصه اینطور است که بچه‌های پیغمبر (ص) کشته شده‌اند، زن و بچه‌های آن‌ها اسیر شده‌اند و دشمن هم بر قله فتح و پیروزی نشسته است. اما این پیروزی که ما از آن اسم می‌بریم کجای داستان عاشورا است؟ این نکته مهمی است که آن را بنیاد کار خودم در این سلسله کتاب‌ها قرار داده‌ام و سعی کرده‌ام از بنیان، اسلام اصیل و بدلی را که امام حسین (ع) مقابل آن ایستاده است، تبیین کنم.

 امام حسین (ع)  تعبیری دارد که می‌فرماید: «إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّی» یعنی من به دلیل انحرافی که در امت جدم ایجاد شده است برخاسته‌ام تا آن را اصلاح کنم. آن انحراف، همین اسلامی است که اسم اموی‌ دارد اما براساس تحقیقات من از زمان خود پیغمبر (ص) شروع می‌شود و در زمان حیات پیغمبر (ص) کسانی که به دنبال قدرت و سلطه بودند، دور هم جمع می‌شوند و برنامه‌ریزی می‌کنند که بعد از ارتحال پیغمبر (ص)، قدرت را در دست بگیرند. توافق‌نامه‌ای نوشته می‌شود که پیغمبر (ص) در روز عید غدیر به این توافق‌نامه با عنوان «صحیفه ملعونه» اشاره می‌کند. آن‌ها این قرارداد را می‌نویسند و در کنار کعبه زیر خاک می‌کنند که بعد از ارتحال پیغمبر (ص) نگذارند کار به دست بنی‌هاشم بیفتد و خودشان قدرت را در دست بگیرند.

 این اسلامِ بدلی در تمام آن سال‌ها حاکم بود. کاری که امام حسین (ع) کرد این بود که در مقابل این اسلام ایستاد و پس از ایشان، حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع) نقش اصلی را در تبیین حرکت امام حسین (ع) داشتند و اگر این دو نفر نمی‌بودند، هیچ پیروزی‌ای به واقع محقق نمی‌شد. چون صورت‌مسئله پاک شده بود. به همین جهت بعضی از اندیشمندان عرب به حضرت سجاد (ع) لقب «مؤسس الاسلام الجدید» می‌دهند که به این معنی است که ایشان دوباره از اول پایه‌های اسلام را چیدند. چون آن چیزی که آن‌ها داشتند، اسلام نبود و به واقع فقط رنگ و لعابی از اسلام داشت، ولی همان جاهلیت بود.

 عرض من این است که باید به این وجوه توجه شود و تلاش من در اینجا در مجلدات کتاب جدیدم این است که مبانی‌ اسلام علوی که امام حسین (ع) دنبال تبیین آن‌ها بود و امام سجاد (ع) و ائمه بعدی در امتداد آن حرکت کردند، چه بود و اسلام اموی چه مختصاتی داشت که امام حسین (ع) به مبارزه با آن برخاست. من حدود ۳۰ خصوصیت از این دو اسلام را در قیاس با همدیگر درآورده‌ام تا معیار اسلام علوی را در دست داشته باشیم و بتوانیم آن را بشناسیم که مسئله مهمی است. امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودند: «آدم‌ها را با حقیقت محک بزنید نه حقیقت را با آدم‌ها». یعنی ما وقتی معیار، شاخص و شاقول دستمان باشد، می‌فهمیم که یک حکومت، چه‌مقدار از عملکردش منطبق بر اسلام علوی یا اموی است که ملاک تشخیص و تمیز ما می‌شود و به این جهت من معتقدم که عاشورا برای امروز ما هم پیام دارد و یک مقوله تاریخی که تمام شده و رفته باشد، نیست. همین امروز ما با عاشورا کار داریم و عاشورا هم با ما کار دارد چون دائم بشر در معرض انتخاب حق و باطل است که تشخیص آن خیلی مهم است. مصیبتی که ما در طول تاریخ در زمان امیرالمؤمنین علی (ع) در جنگ‌های جمل، صفین و نهروان و بعد از آن داشتیم، درباره قدرت تشخیص مردم بوده است.

من مقداری از وجوه عاطفی عاشورا و کربلا را در بعضی از کتاب‌هایم آورده‌ام اما در عین حال سعی کردم که به مبانی معرفتی آن توجه کنم. من کتابی به اسم «مردان و رجزهایشان» دارم که شرح حال اصحاب امام حسین (ع) را در آن نوشته و به رجزهای آن‌ها توجه کرده‌ام تا جنس ادب جاری در میان این اصحاب را بشناسیم و متوجه شویم تحت تأثیر چه شرایطی حُر متحول می‌شود. در حالی که حرّ و عمر سعد قبل از عاشورا از نظر شخصیتی، رده نظامی و ... مانند هم هستند، ولی حُر ادبی دارد که باعث نجات وی می‌شود. من به دنبال رموز معرفتی عاشورا هستم و این چیزی است که برای امروز می‌تواند پیام داشته باشد و می‌توانیم از آن استفاده کنیم، چون صرف گریه بر مصیبتی که در تاریخ واقع شده است، مسئله‌ای از ما حل نمی‌کند. البته گریه تزکیه می‌آورد و باعث تداوم قصه می‌شود، ولی این گریه، بهانه‌ای است برای اینکه ما را به حقیقت برساند و اگر نسبت به آن حقیقت، معرفت وجود نداشته باشد، هیچ ارزشی ندارد.

- کدام بخش از تجربه زیسته خودتان یا کارها و آثار پیشینیان در انتخاب این وجه از واقعه عاشورا نزد شما مهم و تأثیرگذار بوده است؟

 بله، هر خشتی که در فضای ادبیات و معرفتی گذاشته می‌شود، بر روی خشت‌های قبلی است. ما مرهون گذشتگانی هستیم که در این فضا قلم و قدم زده و کار کرده‌اند. از جمله بنیان‌گذاران ادبیات آیینی در دوره معاصر، دکتر علی شریعتی و پرویز خرسند هستند که انصافاً حق بزرگی بر گردن این فضا دارند. این دو نفر به شدت در گشایش باب ادب یا ادبیات در عرصه عاشورا و محرم تعیین‌کننده بودند و نقش جدی داشتند. البته شعرای بسیاری در طول تاریخ از محتشم تا بسیاری از شعرای دیگر، شعر عاشورایی دارند. حتی جالب است که بسیاری از شاعرانی که اسمی در ادبیات عاشورایی ندارند و شهرتشان در این زمینه نیست، حتماً شعر عاشورایی دارند و در این‌ باره کار کرده‌اند، چون عاشورا حادثه‌ای است که نمی‌شود از کنارش بی‌تفاوت گذشت. به این جهت هر کدام‌ از این افراد، حتماً غزل، قصیده یا مرثیه‌ای در ارتباط با محرم و عاشورا دارند.

 در عین حال این را هم عرض کنم که از نظر منابع تاریخی، شیعه در طول این سال‌ها بسیار مظلوم و مهجور بوده است، چون تمام تلاش حکومت‌های این دوران از بنی‌امیه و بنی‌مروان تا بنی‌عباس این بوده است که اصل معارف به بوته فراموشی سپرده بشود. آن‌ها کتابخانه‌هایی را سوزاندند که ۶۰۰ هزار نسخه کتاب در آن بود. بسیاری از منابعی که ما الان می‌بینیم که مثلاً فلان محقق ۴۰۰ سال پیش از آن اسم می‌برد، خودش برجای نمانده اما نقل قول‌ها و خلاصه‌ای که از منبع گزارش شده است، وجود دارد، ولی اصل منبع باقی نمانده است. در یکی از این فتوحاتی که در صدر اسلام واقع شد، عمروعاص برای خلیفه دوم می‌نویسد که با کتابخانه‌ای با این تعداد کتاب مواجه هستیم. با آن چه کنیم؟ خلیفه دستور می‌هد که تا مدتی، حمام‌ها را با این کتاب‌ها گرم کنند و به این صورت کتاب‌ها سوخته می‌شد. کتاب را در پستوها پنهان می‌کردند، روی آن دیوار می‌کشیدند و حتی آن را در جاهایی که دسترسی به آن نباشد، می‌گذاشتند تا نسل‌های بعدی بتوانند از آن استفاده کنند.

 ما از نظر منابع، بسیار دچار مشکل هستیم و به خصوص در مورد حضرت سجاد (ع) من خیلی با دشواری‌های سنگینی مواجه بودم. چون منابع تاریخی شیعه خیلی کم است و بر همین اساس، ناگزیر شدم از سمت منابع اهل سنت به سراغ حضرت سجاد (ع) بروم و از منظر اهل سنت وارد بشوم و از منظر خلفا یعنی عبدالملک بن مروان که در دوران اصلی زندگی امام سجاد (ع) است، آن دوران را بررسی کنم. بنابراین کتاب‌هایی که راجع به عبدالملک، مروان، معاویه، یزید و بعد از او، عبدالعزیز نوشته شده است را من پیدا کردم تا در آینه آن‌ها یا به بهانه آن‌ها مطلبی درباره امام سجاد (ع) پیدا کنم. بنای این حاکمان بر نابود کردن نام ائمه (ع) بوده است. آن‌ها کاری کرده بودند که تصور مردم این بود که ابوطالب مشرک از دنیا رفت که تبلیغات اموی و معاویه است. با تبلیغات معاویه تا آنجایی‌که توانستند حضرت علی (ع) را خراب کردند، به نحوی‌ که سالیان سال، مردم در قنوت نمازشان امیرالمؤمنین علی (ع) را لعنت می‌کردند. ببینید چه فرهنگی باید به مردم القا شده باشد و چه تحریفی باید واقع شده باشد که مردم مقدس‌ترین و محبوب‌ترین انسان نزد پیغمبر (ص) را لعنت کنند.

 حرکتی در جهت معدوم‌کردن منابع شیعه و از آن‌طرف تولید منابع تحریف‌شده یعنی من‌درآوردی صورت گرفته است. مثلاً ابوهریره فقط چهار هزار حدیث جعلی وارد کرده که بسیاری از آن‌ها روی احادیث اهل تشیع تأثیر گذاشته است و ما رد پای آن را می‌توانیم ببینیم. اینکه شما بتوانی سِره را از ناسِره تشخیص بدهی و بعد از گذشت این همه سال که غبار ایام هم بر روی آن نشسته است بتوانی حقیقت را پیدا کنی و به مردم عرضه کنی، این آن چیزی بوده که من دنبالش بودم. دنبال این معنا بودم که بتوانم آن حقایق ناب را به دست بیاورم و به مردم عرضه کنم، چون وقتی شما به این حقیقت برسید، خودبه‌خود دوست ندارید تنهاخوری کنید و دوست دارید آن را در اختیار بقیه هم قرار دهید. یعنی کشف حقیقت خودش انگیزه‌ای به شما می‌دهد برای اینکه دیگران را هم در نوشیدن این حقیقت سهیم کنید.

- فکر می‌کنید مخاطب شما به خصوص نسل جوان امروز جامعه ایرانی چقدر نسبت به شنیدن و خواندن کتاب‌هایی که محتوای دیندارانه دارند، اشتیاق دارد؟

سؤال بسیار جدی‌ای است. من اخیراً هم عرض کرده‌ام که واقعاً میزان اقبال و استقبال مردم از بعضی کتاب‌ها که ۳۰ سال پیش درآمده، بسیار بیشتر از نسل امروز است. این یک حقیقتی است. عوامل مختلفی روی این داستان تأثیر داشته که عمده‌ترین آن‌ها هم در این سال‌ها عملکرد ما به عنوان نماد مذهب بوده است و این یکی از همان چیزهایی است که من دوست دارم نسل جوان ما بفهمد که اسلام اصیل چه بوده و ما داریم چه می‌گوییم و این فاصله چیست. چرا یک نفر از اسلام منزجر می‌شود؟ برای اینکه عملکرد افراد را به عنوان نماد مسلمانی می‌بیند.

یک مقدار به گذشته برگردیم، قبایل وحشی‌ در میان عرب‌ها را در نظر بگیرید که به هیچ قانونی تن در نمی‌دهند و زیر بار هیچ قاعده‌ای نمی‌روند. حالا یک پیغمبری آمده و مردم را جذب کرده است. امین بوده، دوستش دارند و نسبت به او تمکین کرده‌اند. اگر بخواهی بر این مردم حکومت کنی، باید جای این پیغمبر بنشینی، وگرنه مردم دوباره مثل قبل دنبال قبیله‌گرایی می‌روند. این‌ها دورخیزشان این بود که بعد از پیغمبر این جایگاه و اسب زین‌شده را غصب کنند. در طول تاریخ این اتفاق در حال رخ‌دادن است، یعنی اگر مبانی اسلامی و رنگ و لعاب اسلامی نباشد، مردم تن نمی‌دهند، چون اسلام یک حقیقت جذاب و مطلوبی است و من که می‌خواهم سلطه بر شما پیدا کنم، می‌آیم و از این ابزار استفاده می‌کنم، در غیر این صورت شما تن نمی‌دهید.

 اگر جوان‌های ما تمیز بدهند و تشخیص پیدا کنند که ماهیت دین چیست، همه آن‌ها مجذوب این حقیقت خواهند شد. ما می‌بینیم که جوان‌ها به دنبال خیلی از حقایق دست چندم و سطوح نازل‌تر از آن را می‌روند که نشان می‌دهد آنچه مشکل داشته معرفی و عملکرد ما بوده است که جوان‌ها را از اسلام منزجر کرده و دین‌گریزی به وجود آورده است. در این مملکت یک عمری است که امام حسین (ع) و امیرالمومنین (ع) در میان همه اقشار حرمت داشته است. به نظر من بیش از آنچه که دشمن بخواهد در این دین‌گریزی مؤثر باشد خودمان مؤثر بوده‌ایم یعنی انحرافات، سوءاستفاده‌ها، سوءمدیریت‌ها و بعد دنیاگرایی‌‌ها، قدرت‌طلبی و سلطه‌گری مجموعاً سبب می‌شود که یک چهره به تعبیر امیرالمومنین علی (ع) پوستین وارونه بشود، یعنی حقیقت اسلام قلب می‌شود. امام حسین (ع) با این انگیزه می‌فرماید که: «ألاتَرَوْنَ إلی الحَقِّ لا یُعْمَلُ به و إلی الباطِلِ لا یُتَناهی عنه لِیَرْغَبَ المُؤمِنُ فی لِقاءِ رَبِّهِ حَقَّاً حَقّاً» یعنی نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل اجتناب نمی‌شود. در چنین شرایطی انسان مؤمن با رغبت به سمت حقیقت یعنی شهادت رو می‌آورد.

 امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود که اگر امر به معروف و نهی از منکر را ترک کنید، بدترین شما بر شما حاکم خواهند شد. امر به معروف و نهی از منکر هم از حقایق تحریف شده است. ما در حکومت اسلامی و در اسلام علوی چیزی به عنوان امر به معروف حکومتی نداریم. اولین‌بار امر به معروف و نهی از منکر حکومتی را معاویه بنیان گذاشت و در هیچ کجا شما در مبانی اسلامی نمی‌بینید که امر به معروف از جانب حکومت واقع شده باشد. امر به معروف وظیفه‌ای بر عهده مردم نسبت به حکومت برای جلوگیری از ظلم، بدعت و انحراف است تا حکومت سلامت بماند. حالا شما این موضوع را برعکس کنید و امر به معروف را به دست قدرت بدهید. این تحریفات تا این حد است، یعنی چیزهایی که برای ما امروز مسلم و محرز است که حکومت باید امر به معروف و نهی از منکر کند، می‌بینیم که اصلاً بنیان اسلامی ندارد و از این موارد الی ماشاء‌الله هست که نشان می‌دهد با اسلام تحریف‌شده‌ای مواجهیم که همچنان ابزار دست قدرت می‌شود.

 این جوان حق دارد که این دین را نپذیرد و من در اینجا با آن‌ها همدلم و واقعاً می‌گویم اگر این دین به من هم عرضه بشود، من هم نمی‌پذیرم ولی باورم این است که به دلیل فطری‌ بودن انسان‌ها، اگر دین حقیقی به آن‌ها عرضه شود، همه عاشق آن می‌شوند و اگر وجوهی از دین که در حقیقت وجود داشته است، برای مردم تبیین و متجلی شود، شما می‌بینید که همه مردم با عشق به سمت آن می‌آیند. اصلاً شرایط ظهور که گفته شده است چیست؟ داستان این است که مردم از ظلم به ستوه می‌آیند و دنبال حقیقت عدالت می‌گردند و وقتی حقیقت عدالت رخ نشان می‌دهد همه به سمتش می‌روند که این برخلاف تعابیری است که می‌گوید امام زمان (عج) می‌آید، شمشیر می‌زند و در خیابان‌ها جوی خون راه می‌افتد. واقعاً براساس فطرت و غریزه انسان‌ها به فطرت الهی‌شان به سمت امام زمان (عج) می‌آیند و آن کسانی مقابل حضرت (عج) می‌ایستند که مثل زمان خود پیغمبر (ص) می‌خواهند که قدرت‌طلبی و سلطه‌جویی داشته باشند و مردم را تحت سیطره خودشان بگیرند و از اینکه مردم از تحت سیطره آن‌ها در بیایند، مسئله دارند و مقابل حقیقت می‌ایستند، ولی میلیاردها مردمی که به سمت امام زمان (عج) می‌روند، چون منتظر منجی هستند این یک حقیقت جذاب است. منتها وقتی که دچار قلب و تحریف می‌شود، طبیعی است که انزجار پدید می‌آورد. ما باید در وهله اول این را برای جوان‌هایمان اثبات و تبیین کنیم که حقیقت اسلام یک چیز و عملکرد ما یک چیز دیگر است. 

دوم اینکه وجوهی را که برای جوان امروز قابل درک است، برای وی تبیین کنیم. به عنوان مثال وجوه معرفتی حرکت امام حسین (ع) خیلی لایه‌های عجیبی دارد که حتی عرفای بزرگ را حیران کرده است، ولی وجوه انسانی عمومی هم در آن حضرت (ع) هست که ما باید این‌ها را برای جوان‌ها تبیین کنیم. یکی از آن وجوهی که من ندیده‌ام و کمتر کسی به آن توجه کرده است، احترامی است که اهل بیت (ع) برای عشق زمینی قائل بوده‌اند که خیلی چیز عجیبی است. در تاریخ یک شخصیتی به نام قیس از قبیله عامریان داریم که نظامی در داستان لیلی و مجنون، خیلی خوب به آن پرداخته است. قیس جوانی از این قبیله است که عاشق دختری می‌شود و دلیل اینکه این دختر را به او نمی‌دهند، وجود عشق است چون خود عشق در آن قبیله خلاف است. اگر قیس همراه پدر و مادر می‌رفت چون خانواده محترمی داشت، لیلی را به او می‌دادند اما چون عاشق شده است، مخالفت می‌کنند.

 نظامی خیلی خوب این را تبیین کرده است که وقتی پدر و مادر قیس برای خواستگاری می‌روند، خانواده دختر پاسخ می‌دهند که او آدم معقولی نیست تا دخترمان را به وی بدهیم. ما چند قیس در تاریخ داریم. یک قیس دیگری به اسم قیس لُبنی یا لَبنا هم هست که معاصر امام حسین (ع) است و وی هم عاشق دختری است که به او نمی‌دهند. او به سراغ امام حسین (ع) می‌آید و امام حسین (ع) را واسطه می‌کند تا با خانواده دختر صحبت کند. اینطور نوشته‌اند که امام (ع) از یک جایی به بعد در راه رفتن به سمت قبیله دختر، کفش‌هایشان را درمی‌آورند و پابرهنه می‌شوند تا تقاضایشان زمین نخورد. توجه می‌کنید که برای یک عشق زمینی اینطور حرمت قائلند و از وجود و آبرویشان مایه می‌گذارند. جالب است که آن طرف می‌گوید یابن رسول‌الله امر شما مطاع است ولی خواهش من از شما این است که پدر پسر برای خواستگاری بیاید که متعهد بشود و چون پدر پسر هم راضی نبود، امام (ع) دو جا رو می‌اندازند برای اینکه این عشق و این پیوند حاصل بشود. این وجه از امام حسین (ع) را کجا دیده‌ایم؟ یا در کتاب «کرشمه خسروانی» می‌توانیم ببینیم که امام حسین (ع) برای حفظ نوامیس انسان‌ها چکار می‌کنند.

- لطفاً درباره وجه سخاوت و انسان‌دوستی امام حسین (ع) و نهضت عاشورا هم توضیحاتی بفرمایید.

 فقط اگر بخشش و سخاوت امام حسین (ع) در دنیای معاصر تبیین شود، کسی نیست که عاشق روحیه امام حسین (ع) نشود. به عنوان مثال یک باغی امام حسین (ع) در بیرون مدینه دارند. یک روز با دوستانشان برای تفریح به آنجا می‌روند. نزدیک باغ که می‌رسند، می‌بینند غلام یا خادمی که آنجا گذاشته‌اند، نشسته. یک سگی هم در کنارش است و یک لقمه غذا خودش می‌خورد و یک لقمه هم به سگی می‌دهد. بعد که غذایش تمام می‌شود، می‌گوید الحمدلله‌رب‌العالمین. خدایا به صاحب این باغ، همانطور که به پدر و مادرش برکت دادی، برکت بده و روزیشان را افزون کن. غلام، امام حسین (ع) را ندیده بود و برای خودش دعا می‌کرد. امام حسین (ع) جلو می‌روند و می‌گویند ببخشید من بی‌اجازه وارد باغ شما شدم. دیدم که داری خدا را شکر می‌کنی و من را دعا کردی، ادب و اخلاقت برای من خیلی ارزش داشت. همان‌جا دو هزار دینار طلا به عنوان هدیه به غلام می‌دهند و بعد می‌گویند که در راه خدا آزادی. غلام می‌گوید بابت مِنَتی که بر سر من گذاشتید، ممنونم، اما از شما می‌خواهم که اجازه بدهید همچنان در خدمت شما باشم و اینجا خدمت کنم. در اینجا حضرت می‌گویند که نشنیدی من اول چه گفتم؟ گفتم که من بی‌اجازه وارد باغت شده‌ام، یعنی این باغ را قبل از این به تو بخشیده بودم. این غلام که صافی نام دارد، آنقدر مؤدب و متخلق است که می‌گوید حالا که شما باغ را به من بخشیدید من هم از شما اجازه می‌خواهم که تا ابد در اختیار شیعیان شما باشد و ملک شخصی من نباشد. بعد از آن، حضرت (ع) می‌گویند که حالا اجازه می‌دهی دوستان من که بیرون ایستاده‌اند، داخل شوند و از میوه باغ بخورند؟ ببینید سخاوت یعنی چه؟ که امام حسین (ع) به یک غلام صرفاً به خاطر ادب و اخلاق وی و اینکه قدردان است که سر سفره امام حسین (ع) نشسته است و برای امام حسین (ع) دعا می‌کند، می‌بخشد.

 در کتاب «حماسه سجادیه»، جلد اول من حکایتی آورده‌ام که امیرالمؤمنین (ع) یک بیابانی را تبدیل به یک نخلستان می‌کند، یکی‌یکی بذرهای خرما را می‌کارند و یک باغ می‌شود. کسی که این روایت را تعریف می‌کند، می‌گوید باغی است که آن سرش پیدا نبود. من به حضرت (ع) گفتم که من زن و بچه دارم، بدبخت و بیچاره هستم و نانی هم نداریم. حضرت (ع) به من گفتند کل باغ متعلق به تو. فقط بگذار این زنجیره ادامه پیدا کند. تو هم به دیگران به خصوص به بچه‌های پیغمبر (ص) برسان. این آدم زمانی که امام حسین (ع) کشته شده و حضرت سجاد (ع) اسیر است، به مدینه می‌آید و با این صحنه مواجه می‌شود. ببینید چه اتفاقی برای این فرد می‌افتد. البته ائمه (ع) به دنبال تأثیر و ... نبودند.

 می‌خواهم بگویم سخاوت یکی از خصوصیاتی است که ما الان به شدت به آن در میان مردم خودمان و جهان نیاز داریم و یکی از مختصات و فضایل اخلاقی اهل بیت (ع) که راجع به آن می‌‌شود حرف زد و مغفول مانده، همین است و از این خصائل الی ماشاء‌الله وجود دارد. ما الان خیلی که مثلاً آدم خوبی باشیم و یک فرد نیازمندی به ما مراجعه کند، کمک می‌کنیم، ولی آن کمک چقدر از کل مال ما است؟ واقعاً هیچ و بخشی را می‌بخشیم که بر میزانی که داریم، تأثیری هم نمی‌گذارد. در جهان هم کسانی که به ثروت و شهرت رسیده‌اند، آخر عمر دنبال کار خیر می‌روند و تا وقتی که هستند و حیات دارند، خیلی دنبال بخشیدن نیستند. این روحیه‌ای که انسان بفهمد آنچه می‌بخشد، می‌ماند و آنچه که مصرف می‌کند، از بین می‌رود، این فرهنگ اهل بیت (ع) و قرآن است: «مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ» یعنی آنچه پیش شما است، فناشدنی است و آنچه پیش خدا است، ماندگار می‌شود.

خیلی جالب است که حضرت سجاد (ع) وقتی سائلی درِ خانه‌شان را می‌زنند، از مباشر، اوضاع و احوال مالی را می‌پرسند که چقدر پول داریم؟ می‌گوید خیلی کم است و کفگیر به ته دیگ خورده است. امام سجاد (ع) پاسخ می‌دهند پس هرچه داریم را بده. چرا؟ چون فرمول این است که هرچه که بدهی، خدا چندین‌برابر آن را به تو برمی‌گرداند. اگر انسان به این فرمول قائل باشد که چون کم داریم بنابراین همه‌اش را بده، قطعاً سخاوت و خوبی‌کردن در این جهان بر روی شخصیت انسان تأثیر مثبت می‌گذارد. خیلی‌ها که اعتقادی ندارند، دنبال این بخش هستند که «تو نیکی می‌کن و در دجله بنداز/ که ایزد در بیابانت دهد باز». این فرمول درست است، چون همه اتفاقات در این دنیا بازتاب دارد و هیچ‌چیز از بین نمی‌رود ولی اگر شما باورتان این باشد که هرچه که می‌بخشید، برای آن طرف ذخیره کرده‌اید نگاهتان کاملاً نسبت به ماجرا عوض می‌شود و احساس نمی‌کنید چیزی از شما کم شده است. حضرت سجاد (ع) وقتی چیزی به سائلی می‌بخشیدند از او تشکر می‌کردند و در پاسخ به این پرسش که چرا تشکر می‌کنی، پاسخ می‌دادند که زحمت می‌کشد و بار من را می‌کشد تا در آن طرف به من تحویل دهد. اگر کسی به این باور برسد کل مناسبات وی متفاوت خواهد شد.

- در جامعه ما قرن‌هاست که مناسک عزاداری امام حسین (ع) وجود دارد. به نظر شما در این مناسک تا چه حد می‌توان مؤلفه‌های نیکوکارانه و انسان‌دوستانه را دید و برای بهبود کارکردهای آن چه پیشنهادهایی دارید؟

من قائل به این نیستم که آنچه را که داریم نفی بکنیم، ولی به هر حال هر کدام از این‌ها خاصیت‌هایی دارد. ولی اگر ما به حقیقت امام حسین (ع) و معارف ایشان دقت کنیم، هرچقدر که بیشتر معرفت حاصل بشود، رشد و تعالی بیشتری پیدا می‌کنیم و اتفاقات بزرگتری می‌افتد. داستان اربعین یکی از چیزهایی است که متأسفانه دارند به آن وجوه سیاسی می‌دهند ولی اصل آن واقعاً حرکتی است که شما می‌توانید به نوعی در آن جلوه زمانِ ظهور را ببینید، چراکه همه دنبال بخشیدن هستند و هرکس با هرچه که دارد وسط می‌آید. این مدل که تو برای خودت چیزی نخواهی و به عشق یک موجود دیگری هرچه که داری را در راه خدا بدهی، این یک نمونه و الگوی بسیار جذاب و درست از چیزی است که شما به دنبالش می‌گردید. رسیدن به این معرفت و حقیقت باعث می‌شود که در عمل این اتفاق بیفتد که کسانی در طول یک‌ سال، کار می‌کنند برای اینکه در اربعین موکب بزنند و آب و شربت دست مردم بدهند. این خیلی حقیقت بزرگی است. باید قدر آن را دانست و این وجوه از معرفت را در مردم تقویت کرد.

تا وقتی که من دچار خودخواهی‌ام و اول همه چیز را برای خودم می‌خواهم، طبیعتاً نمی‌توانم امام حسینی باشم. یعنی زمانی می‌توانم حرف از امام حسین (ع) بزنم که به راحتی از آنچه که دارم، بگذرم و در راه خدا بدهم. مبنای اینکه انسان‌های خیّر رشد و تعالی پیدا می‌کنند، بر این است که هرچقدر از این وجوه از مادیات فاصله می‌گیرند، روح لطیف‌تر می‌شود و به همین جهت امام سجاد (ع) {از خدا بابت توفیق انجام کار خیر} تشکر می‌کند، چون اولین کسی که بهره‌مند می‌شود، خود انسان است. امام حسین (ع) در شب عاشورا فرمایشی دارند که اگر کسی در اینجا هست که حقی از کسی بر گردن او است و حق‌الناس بر گردنش است، برود دنبال اینکه آن را تسویه کند. این به چه معنا است؟ می‌دانیم که شهادت در رکاب امام حسین (ع) پاک‌کننده همه چیز است ولی شرط به نوعی است که معلوم می‌شود وقتی حق مردم به گردنت باشد اصلاً نمی‌توانی زیر این خیمه بیایی. ما حق مردم بر گردنمان باشد، بعد حرف از امام حسین (ع) بزنیم و عزای امام حسین (ع) برگزار کنیم؟ واقعاً نمی‌شود. اگر بخواهیم عزاداری درست بکنیم، حداقل آن این است که رنگ و بویی از امام حسین (ع) داشته باشیم. فرمودند که سعی کنید زینت ما باشید و اسباب ننگ ما نباشید، یعنی یک انسان مسلمان باید طوری رفتار کند، راه که می‌رود، نگاهش که می‌کنند بگویند این فرد چقدر خوب است و ما می‌خواهیم شبیه وی شویم.

شیوه اهل بیت (ع) در طول تاریخ به این شکل بود که ائمه (ع) اصلاً اهل منبر رفتن، موعظه‌ کردن و این کارها نبودند. مردم زندگی آن‌ها را می‌دیدند، عاشق آن‌ها می‌شدند و بعد سعی می‌کردند که از آن‌ها تبعیت کنند و خودشان را شبیه آن‌ها کنند. شما نگاه کنید که جز زمان امیرالمؤمنین علی (ع) که در جایگاه حکومت بودند و خطبه می‌خواندند، چقدر ائمه (ع)، منبر رفته‌اند؟ بقیه ائمه (ع) به جای منبر رفتن، به سؤالات مردم پاسخ می‌دهند. هم به جهات سیاسی و هم به این دلیل که اصلاً بنای این کار را ندارند که با حرف‌زدن دعوت کنند و همانطور که خودشان فرموده‌اند: «کونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَیرِ أَلْسِنَتِکمْ» یعنی مردم را با غير زبان خود دعوت كنيد. بنابراین فقط صحبت نمی‌کردند بلکه با عمل خودشان دعوت می‌کردند. وقتی مال حرام در جامعه جاری شده است، دیگر حرف از امام حسین (ع) جایی ندارد. یکسری مبنا و اصول هست که اگر رعایت نشود همه این شاخ و برگ‌ها بی‌ریشه است و ظاهری است که از باطن تهی است.

گفت‌وگو از  زهرا حاتمی 

 


ارسال دیدگاه
captcha