نیکی به پدر و مادر

از هر دست که بدهی، از همان دست هم می‌گیری

/post-471

از پله‌ها بالا می‌آمدم که صدای خفیف هق‌هق مردانه‌ای را شنیدم. از هر پله‌ای که بالا می‌آمدم صدا را بلندتر می‌شنیدم. پدرم بود، مادر هم آرامش می‌کرد، می‌گفت آقا! خدا بزرگ است، خدا نمی‌گذارد ما پیش بچه‌ها کوچک بشویم، فوقش به بچه‌ها عیدی نمی‌دهیم، قرآن خدا که غلط نمی‌شود.