01 اسفند 1402
ماجرای حج مقبول «عبدالجبار» و اجری که به او دادند
عبدالجبار مستوفی با هزار دینار طلا رهسپار حج بود که در کوفه، با زنی به غایت نیازمند مواجه شد. عبدالجبار دینارها را به زن بی‌نوا داد و آن سال در کوفه ماند و به سقایی مشغول شد.  

آورده‌اند که روزی یکی از بزرگان به سفر حج می‌رفت. نامش عبدالجبار مستوفی بود و هزاردینار طلا در کمر داشت. چون به کوفه رسید، قافله دو سه روزی از حرکت بازایستاد. عبدالجبار برای تفرج و سیاحت، گرد محله‌های کوفه برآمد.

 از قضا به خرابه‌ای رسید … زنی را دید که در خرابه می‌گردد و چیزی می‌جوید. در گوشه‌ خرابه مرغک مرداری افتاده بود، آن را به زیر لباس کشید و رفت.

 عبدالجبار با خود گفت: بی‌گمان این زن نیازمند است و نیاز خود را پنهان می‌دارد. در پی زن رفت تا از حالش آگاه گردد.

 چون زن به خانه رسید، کودکان دور او را گرفتند که ای مادر! برای ما چه آورده‌ای که از گرسنگی هلاک شدیم!

 مادر گفت: عزیزان من! غم مخورید که برایتان مرغکی آورده‌ام و هم‌اکنون آن را بریان می‌کنم.

 عبدالجبار که این را شنید، گریست و از همسایگان احوال وی را باز پرسید.

 گفتند: سیده‌ای است زن عبدالله‌ بن‌ زیاد علوی، که شوهرش را حجاج ملعون کشته است. او کودکان یتیم دارد و بزرگواری خاندان رسالت نمی‌گذارد که از کسی چیزی طلب کند.

 عبدالجبار با خود گفت: اگر حج می‌خواهی، این‌جاست.

 بی‌درنگ آن هزار دینار را از میان (کمر) باز کرد و به زن داد و آن سال در کوفه ماند و به سقایی مشغول شد.

 هنگامی که حاجیان از مکه بازگشتند، وی به پیشواز آن‌ها رفت. مردی در پیش قافله بر شتری نشسته بود و می‌آمد.

 چون چشمش بر عبدالجبار افتاد، خود را از شتر به زیر انداخت و گفت: ای جوان‌مرد! از آن روزی که در سرزمین عرفات، 10 هزار دینار به من وام داده‌ای، تو را می‌جویم. اکنون بیا و 10 هزار دینارت را بستان!

 عبدالجبار، دینارها را گرفت و حیران ماند و خواست که از آن شخص حقیقت حال را بپرسد که وی به میان جمعیت رفت و از نظرش ناپدید شد.

 در این هنگام آوازی شنید که ای عبدالجبار! هزار دینارت را 10 هزار دادیم و فرشته‌ای به صورت تو آفریدیم که برایت حج گزارد و تا زنده باشی، هر سال حجی در پرونده عملت می‌نویسیم تا بدانی که اجر هیچ نیکوکاری بر درگاه ما تباه نمی‌گردد. انا لا نضیع اجر من احسن عملا.

یادداشت از دکتر عاطفه جعفریان

منابع:

 پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه

کتاب داستان‌ها و حکایت‌‌های حج

لطفا به این مطلب امتیاز دهید
Copied!

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...