05 بهمن 1402
کجا گم شود خِیر با نیک‌مرد؟
سعدی در باب دوم بوستان، حکایت شیرینی از نیکوکاری یک مرد به یک سگ را بیان می‌دارد که به موجب آن، خداوند گناهان آن مرد را بخشیده است.

 هستی با مهربانی شکل گرفته و مهرورزی یکی از ارکان مهم خلقت است. اولین عنصری که بشر از خالق خود می‌­بیند، می­‌فهمد و دریافت می‌کند مهربانی است. 

خداوند بی­‌دریغ می­‌بخشد. نگاه مهربان او بر تمام ذرات عالم پاشیده می­‌شود. مهم نیست که زیر خاک باشد یا روی آسمان، کرم خاکی و عقاب هرکدام به طریقی لطف و مهر خالقشان را دریافت می­‌کنند. 

 ما چرا شبیه خالقمان نباشیم؟ مگر نه این است که عاشق شبیه معشوق می­‌شود؟ مگر جز این است که دلیل پایداری هستی، مهر ایزد است؟ کدام موجود می­‌تواند بدون مهربانی زندگی کند که انسان بتواند؟ چرا محبتمان را دریغ کنیم وقتی که ساعت شنی زندگی، روز‌به‌روز شن­‌های بیشتری را از عمرمان کم می‌‌کند؟ 

 «مهرورزی» یکی از واژه­‌هایی‌ است که از نگاه بیشتر ادیبان جا نمانده است و هرکس به‌ زعم خود می­‌تواند این مفهوم را بسط دهد و معنا کند. در همین راستا، به یکی از اشعار زیبای سعدی اشاره می­‌کنیم؛ شاعری که به مضامین اخلاقی زیادی پرداخته است:

  • یکی در بیابان سگی تشنه یافت/ برون از رمق در حیاتش نیافت
  • کله دلو کرد آن پسندیده کیش/ چو حبل اندر آن بست دستار خویش
  • به خدمت میان بست و بازو گشاد/ سگ ناتوان را دمی آب داد
  • خبر داد پیغمبر از حال مرد/ که داور گناهان از او عفو کرد
  • الا گر جفاکاری اندیشه کن/ وفا پیش گیر و کرم پیشه کن
  • کسی با سگی نیکویی گم نکرد/ کجا گم شود خیر با نیک‌مرد؟
  • کرم کن چنان که‌ت برآید ز دست/ جهان‌بان در خیر بر کس نبست
  • به قنطار زر بخش کردن ز گنج/ نباشد چو قیراطی از دست‌رنج
  • برد هرکسی بار در خورد زور/ گران است پای ملخ پیش مور (1)

 در این شعر زیبا، شیخ اجل سعدی شیرازی تصویر شخصی را ترسیم کرده است که در بیابان با سگی مواجه می­‌شود که از شدت تشنگی زبانش به خاک داغ چسبیده و بی‌رمق به گوشه­‌ای افتاده است و نفس‌نفس‌زنان جرعه آبی می­‌طلبد. آن شخص نیک‌­مرام با دیدن آن سگ، به سمتش روانه می­‌شود. کلاهش را درمی‌آورد و دستار سرش را مانند ریسمانی به دور کلاه می­‌پیچد، کلاه را شبیه سطلی درست می‌کند و آن را به چاهی که در آن نزدیکی بود می­‌اندازد. آن نیکوکار، آستین همت بالا زد و مقدار آبی برای آن سگ فراهم کرد تا حیات در آن موجود از بین نرود.

 وحی الهی بر پیامبر آن زمان فرود آمد و پیغام داد که: «پروردگار گناهان شخصی را به‌واسطه‌­ خدمتی که به سگی کرده بخشیده است.»

 حال ای انسان! اگر جفاکاری، فکری به حالِ حالِ دلت کن. مهربانی و سخاوتمندی راهی­ ‌است برای خوش‌ گشتنِ احوال ناخوش‌ات. مهرورزی به سگی بی­‌رمق و بیمار از نگاه خالق دور نمی­‌ماند، آیا خدمت به خلقی که ارزشمندترین اثر آفرینش است از نگاه پروردگار دور می­‌ماند؟ به هر طریقی که می­‌توانی و شایسته آنی مهر بورز؛ چراکه این دنیا پر از توان و ایده است برای مهربانی‌کردن. زمانی که از خودت و وجودت ببخشی این باارزش­‌ترین شکل بخشش است. 

 تو هم به اندازه­ توانت، به قدر ظرف وجودی­‌ات ببخش؛ چراکه پاداش نیکوکاران در درگاه حق ضایع نمی­‌گردد.

یادداشت از دکتر عاطفه جعفریان

پی‌نوشت:

1. بوستان سعدی، بخش حکایات، باب دوم در احسان


لطفا به این مطلب امتیاز دهید
Copied!

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...