به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خیر ایران، بزرگداشت عطار نیشابوری، تنها تجلیل از یک شاعر و عارف بزرگ نیست؛ بلکه فرصتی برای بازخوانی اندیشههای ژرفی است که قرنهاست در تاروپود فرهنگ و اخلاق ایرانی جاری است.
عطار، راهبرِ جانها
عطار نیشابوری از ستونهای استوار عرفان ایرانی است؛ چهرهای که نه تنها در روزگار خود، بلکه در جان و جهان بسیاری از اندیشمندان و عارفان پس از خویش رسوخ کرده است. عظمت او را نه تنها در آثار پُررمز و پُرمعنا، بلکه در تأثیری که بر جانهای بزرگ نهاده، باید سنجید. مولانا، آن خورشید بیغروبِ عرفان، با کمال تواضع در برابر عطار میگوید: «عطار روح بود و سنایی دو چشم او / ما از پی عطار آمدیم و از پس سنایی». این سخن، تنها ستایش نیست؛ گواهی است بر آنکه راه پرنور عرفان، با گامهای استوار عطار هموار شده است.
او با حکایتهایش، با زبان رازآلود و عاشقانهاش و با نگاهی سرشار از شفقت و آگاهی در جانها آتشی روشن کرد که تا امروز خاموش نشده اسا. عطار عارفِ عاشقپیشهای است که در میان واژگانش، نهتنها حکمت و معرفت، که آینهای از روح بلند و انساندوستش پنهان است. او عالِم بود، اما دانش را با دل طی کرده بود و همین، صدای سخنش را در دلها ماندگار ساخت.
«عطار» چگونه «عطار» شد؟
با تأمل در اشارات شاعر، روشن میشود که دگرگونی حال و تحول روحی عطار در ایامی رخ داده که او به طبابت و داروسازی اشتغال داشته است. در همان دوران نیز برخی از آثار خود را پدید آورده بود. آنچه بیتردید میتوان گفت آن است که عطار در میانه عمر، دستخوش تحولی ژرف و روحانی شد و دل از ظواهر دنیا برکند و به سلوک عرفانی روی آورد. درباره کیفیت این تحول، حکایاتی نقل شده است که هرچند از حیث تاریخی چندان استوار نیستند، اما حاکی از حالوهوای معنوی آن دوراناند. معروفترین این روایات آن است که روزی درویشی به دکان عطار آمد و با تکرار عبارت «چیزی برای خدا بدهید» از او طلب کمک کرد، اما عطار اعتنایی نکرد.
درویش روی به عطار کرد و گفت: «ای خواجه، تو چگونه میخواهی از این دنیا بروی؟» عطار پاسخ داد: «همانگونه که تو میروی.» درویش گفت: «آیا تو میتوانی چون من بمیری؟» و عطار با غرور گفت: «آری.» درویش آنگاه کاسه چوبین خود را زیر سر نهاد و با ذکر نام «الله» جان به جانآفرین تسلیم کرد. این واقعه چنان تأثیر عمیقی بر دل عطار گذاشت که بیدرنگ دکان را ترک گفت، از کسب دنیا دست شست و راهی طریقت عرفان شد. او به خدمت عارف بزرگ رفت، توبه کرد و سالیانی چند به ریاضت و سلوک و مجاهدت نفس پرداخت. این واقعه، سرآغاز تولدی دیگر در جان او بود که سرانجامش، خلق آثاری سترگ در عرفان اسلامی شد.
سلوکِ خدمت از نگاه عطار
مفاهیمی چون نیکوکاری، خدمت به خلق و زیستن از سر مهر و شفقت، در کانون جهانبینی عطار جای دارد و در آثار او، از جمله «منطقالطیر»، «تذکرةالاولیاء» و «مصیبتنامه»، بارها با نثری آراسته یا نظمی پررمز، تکرار و تبیین شده است.
از دیدگاه عطار، خدمت به بندگان خدا، همان تقرب به حضرت حق است. او همچون بسیاری از عارفان، بندگان را آینه جمال الهی میداند و باور دارد که «خلق، عیال خدایند.» بنابراین، هر دستی که به یاری خلق گشوده شود، در حقیقت به سوی خدا دراز شده است. او نیکی را نه از سر وظیفه، بلکه بهعنوان سلوکی عاشقانه میستاید؛ سلوکی که از دلِ مهربان و جانِ بیادعا میجوشد و در پی پاداش یا سپاس نیست.
در اندیشه او، آنکس که خالصانه به خلق خدمت میکند، از مرتبه اهل عبادت فراتر رفته است. عبادتِ بیدلسوزی، در نگاه عطار، تنها پوستهای بیمغز و بیمعناست، اما نیکی به مردم اصل و مغز دین و عرفان و انسانیت است.
شعر پندآموز عطار با عنوان «در بیان صدقه دادن» با بیانی شیرین و ژرف ما را به فضیلت صدقه دادن و گشادهدستی در حق نیازمندان فرا میخواند، اما نه هر بخششی، بلکه بخششی که با اخلاص، بیمنت و در زمان حیات انجام گیرد. شاعر تأکید دارد که خیری که انسان با دست خود و در زمان توانایی ببخشد، ارزشی بهمراتب بالاتر از اموالی دارد که پس از مرگ یا با اکراه بخشیده میشود. او با تمثیلهای زیبا، مانند خرمایی که در زمان حیات میبخشیم یا بازپسگیری بخشش که به قیکردن و خوردن آن شباهت دارد، تلخی منتگذاری و ناپسندی رجوع به صدقه را روشن میکند:
گر کنی خیری به دست خویش کن
خیر خود را وقف هر درویش کن
یک درم کان را به دست خود دهند
به بود زان کز پی او صد دهند
گر ببخشی خود یکی خرمای تَر
بهتر از بَعدِ تو صَد مثقال زَر
هر چه بخشیدی مکن با او رجوع
گر ز پا افتادهای از دست رجوع
این بدان ماند که شخصی قی کند
باز میل خوردن آن کی کند؟
با پسر گر چیزکی بخشد پدر
میرسد گر باز گیرد از پسر
در ادامه عطار هشدار میدهد که نباید دل به مال و زر دنیا بست و نباید از صدقه دادن دچار غرور شد یا آن را به رخ دیگران کشید. شادیهای دنیوی ناپایدار و فریبندهاند و پسِ هر خوشی، غمی در کمین است. تنها شادی روا، آن است که از فضل الهی حاصل شود، نه از تملک دنیا. این شعر ما را به دروننگری، دل بریدن از ظاهر فریبنده دنیا و دل سپردن به آرامش و رضایت در خدمت و بخشش واقعی دعوت میکند؛ که بخشندۀ بیمنت، در حقیقت، راهی به سوی دلهای خسته و دلآرامی خود میگشاید:
ای پسر با مال و زر شادی مجوی
آنچه کس را دادهای دیگر مگوی
شادی دنیا سراسر غم بود
سور او را در عقب ماتم بود
امر «لا تفرح» ز دنیا گوش دار
جای شادی نیست دنیا هوش دار
شادمان را ندارد دوست حق
این سخن دارم ز استادان سبق
گر فرح داری ز فضل حق رواست
لیک از دنیا فرح جستن خطاست
ای پسر با محنت و غم خوی کن
روی دل را جانب دلجوی کن
عطار دست از توجه و تاکید به این مفاهیم نمیکِشد. در دنیا و اندیشه او عبارت «خدمت به خلق» همچنان جایگاهی والا دارد. او در شعری دیگر با عنوان «در بیان فواید خدمت»، با بیانی فاخر و اخلاقمدارانه، خدمت به دیگران را والاترین مقام انسانی معرفی میکند و آن را پلی برای رسیدن به کمال، عزت و آرامش در دنیا و آخرت میداند. شاعر با زبانی نمادین، خدمت را چون مرکبی معرفی میکند که سوارش را به مقصد میرساند و آن را برابر با بندگی خداوند مینشاند؛ یعنی خدمت به خلق، در حقیقت، خدمت به خالق است. او میگوید هر که دل در گرو خدمت بندد، از آفات و بلاها در امان میماند و در نظر خداوند عزیز و گرامی خواهد بود:
تا توانی ای پسر خدمت گزین
تا رود اسب مُرادت زیر زین
بندۀ چون خدمت یزدان کند
خدمت او گنبد گردان کند
بهر خدمت هر که بر بندد میان
باشد از آفات دنیا در امان
هر که پیش مقبلان خدمت کند
ایزدش با دولت و حرمت کند
طریق بندگی همان خدمت به خلق است
عطار در حکایتها و اشعارش بارها از اولیایی میگوید که خدمت بیریا به دیگران را بر نماز شب و روزه مستحب ترجیح میدهند. در ادامه، شاعر جایگاه خادمان را در آخرت بسیار رفیع میداند و حتی اگر خادمی گناهکار و خطاکار باشد، ارزش خدمتش او را از بسیاری از عابدان خشکمقدس برتر میسازد. این نکته پیام مهمی برای مخاطب دارد: که ارزش انسان نه صرفاً در عبادت فردی، بلکه در نفع رساندن به دیگران است.
خدمتگزاری نه تنها آثار دنیوی چون حرمت و آرامش دارد، بلکه ثمرهای اخروی چون بهشت، شفاعت و مقامات بالا به دنبال خواهد داشت. این شعر دعوتی است به مهرورزی، یاری و از خودگذشتگی برای دیگران؛ پندی زیبا برای انسانهایی که میخواهند جهان را جای بهتری کنند:
خادمان را هست در جنت مآب
روز محشر بیحساب و بیعذاب
خادمان باشند اخوان را شفیع
جای ایشان درجهان باشد رفیع
گرچه خادم عاصی و مفسد بود
بهتر از صد عابد ممسک بود
میدهد هر خادمی را مستعان
اجر و مزد صایمان قایمان
بهر خدمت هر که بربندد کمر
از درخت معرفت یابد ثمر
هر که خادم شد جنانش میدهند
مر ثواب غازیانش میدهند
عطار نیکوکاری را زبان عشق میداند؛ زبانی که میان همه اهل دل مشترک است. در منطقالطیر، مرغان در مسیر سیمرغ، زمانی به کمال میرسند که از خود گذشته، دلسوز دیگران، و فانی در خیر عمومی میشوند. این نیکی، ثمره عشقی است که به تمامی هستی گسترده شده است. او در اشعار خود نیکی را آیینه صفای باطن و نشانه صداقت در سلوک میداند.
نصیحت عطار به مردم روشنیبخش راه زندگی است. او زندگی را نه میدان رقابت که عرصه محبت میداند. بارها در کلامش مردم را به زهد، قناعت، راستی، انصاف، و دلرحمی دعوت میکند. در حکایاتش، در میان گفتوگوهای مرغان یا سخن اولیاء، این پیام روشن است: کسی که مرهم زخم خلق است، مقرب درگاه دوست است.
از نظر عطار، راه نجات، از مسیر دل میگذرد؛ دلی که به رنج دیگران حساس است، و به خیررسانی مشتاق.
منابع: پندنامه عطار بخش ۵۴ (در بیان فواید خدمت) و بخش ۶۸ (در بیان صدقه دادن).
یادداشت از عاطفه جعفریان
دیدگاه خود را بنویسید