به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خیر ایران، 28 اردیبهشت روز برزگداشت خیام؛ شاعر ایرانی قرن پنجم است که رباعیاتش شهرت بالایی دارد. به همین مناسبت، حجتالاسلام والمسلمین محمدمهدی خانمحمدی؛ شاعر و پژوهشگر ادب فارسی، در یادداشتی به نیکوکاری در اندیشه و اشعار خیام پرداخته و نشان داده است که دلیل تأکید خیام بر نیکوکاری چه چیزی بوده است. در ادامه متن این یادداشت را میخوانید؛
عصر سامانیان عصر تلاش و کوشش فرهنگی ایرانیان بود تا بتوانند به استقلال فرهنگی خویش برسند. دورهای که در آن جریانات علمی شکل گرفتهاند تا بتوانند علما و حکمای سرآمدی در رشتههای مختلف از آنِ ایران کنند و رهبری فکری و اندیشهای را به دست بگیرند. این دوره تا حدود یک قرن با پادشاهی شاهان ایرانینژاد در مسیر درخشندگی علمی، ادبی، فرهنگی و فلسفی تداوم داشت اما پس از آن با ظهور دوره سلجوقی، برگ جدیدی از تاریخ ورق میخورد که در آن آزاداندیشی جای خویش را به تعصبات قومی، قبیلهای و دینی میدهد.
روزگاری که انسان با رنجهای عظیمی دستبهگریبان شده است و هرروز او بهسختی شب میشود. دورهای که نادانی، جهالت و خرافات همهجا شیوع پیدا کرده بود و مردم درگیر جنگهای طولانی، جور، تعدی و بیماریهای واگیردار بودند و آرامش بهکلی از جامعه رخت بربسته بود. چنانچه سخن جدید بهمیان میآمد متهم به کفر میشد و بسیاری از عالمان مرتد خوانده شدند. به همین جهت کمتر متفکری میتوانست افکار خود را آزادانه بیان کند.
در چنین بستری شاعری ظهور میکند که به تمام علوم زمان خویش مانند ریاضیات، فقه، حدیث، تفسیر، نجوم، فلسفه، موسیقی و تاریخ تسلط دارد. او این درد جامعه را درک میکند و همواره در این فضای تاریک بهدنبال روزنهای است که بتواند از آن دریچه نور را به چشمان مردم روزگار خویش بتاباند. چنین شاعری در اشعار خویش فلسفهای را مطرح میکند که بتواند به چند هدف همزمان برسد:
- مبارزه با تعصبات فقهی مذهبی و سیاسی
- آرامشبخشی و امیدبخشی به جامعه رنج کشیده
- بیان معارف و جهانبینی خویش
از اینروست که شاید محوریترین اصل جهانبینی خیام زندگیکردن در لحظه است. چنانچه امیرالمؤمنین (ع) میفرمایند: «مَا فَاتَ مَضَى وَ مَا سَيَأْتِيكَ فَأَيْنَ قُمْ فَاغْتَنِمِ اَلْفُرْصَةَ بَيْنَ اَلْعَدَمَيْنِ؛ آنچه گذشت از دست رفت و آنچه میآید کجاست؟ برخیز و از زمان حال (که فرصتی بین این دو عدم است) استفاده کن.» خیام نیز در این زمینه میگوید:
- روزی که گذشت هیچ از او یاد مکن
- فردا که نیامدهست فریاد مکن
- بر نامده و گذشته بنیاد مکن
- حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
این نگاه خیام در این بستر تاریخی همان شیوهای است که او را به اهداف خویش میرساند؛ چراکه در خلال آن به متعصبان مذهبی اینگونه طعنۀ میزند:
- گر مِی نخوری طعنه مزن مستان را
- بنیاد مکن تو حیله و دستان را
- تو غره بدان مشو که مِی مینَخوری
- صد لقمه خوری که مِی غلام است آن را
از سوی دیگر به مردم امید و آرامش را هدیه میکند که غم گذشته و آینده را نخورند و از لحظات حال استفاده کنند و معارفی مانند مرگاندیشی، عدم دلبستگی به دنیا، تنندادن به خفت و خواری و ... را در قالبی کوتاه به نام رباعی به مخاطب میچشاند.
خیام در تلاش است تا بگوید که چگونه انسان از لحظات خویش استفاده کند و لذت ببرد، به همین جهت مقالات گستردهای در زمینه مقایسه اندیشه خیام با بودا یا عرفانهای شرقی نوشتهاند و همچنین خیام را دارای اندیشه ابیغوری یا اپیکوری میدانند. اما به این مسئله کمتر پرداختهاند که یکی از راهکارهای خیام برای شادبودن و در لحظه زندگیکردن، «نیکوکاری» است.
خیام با اشاره به اینکه انسان اختیار دارد، او را در دوگانه نیکی و بدی مختار میداند و میگوید که اگر خوب یا بد شدی آن را به گردن روزگار نیفکن:
- نیکی و بدی که در نهاد بشر است
- شادی و غمی که در قضا و قدر است
- با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
- چرخ از تو هزار بار بیچارهتر است
او همواره توجه به مرگ دارد و میگوید حالا که ما راه فراری برای مرگ نداریم بیایم و از زندگی و فرصت محدود خود لذت ببریم. به همین جهت توجه میدهد که باید انسان از مال خود انفاق کند و به دوستان ببخشد؛ چراکه اگر این کار را نکند او میمیرد و زر و سیم آن میماند و به دشمنانش میرسد:
- هم دانه امید به خرمن ماند
- هم باغ و سرای، بی تو و من ماند
- سیم و زر خویش از درمی تا به جوی
- با دوست بخور گرنه به دشمن ماند
همچنین خیام با اشاره به مرگ، به پادشاهان و وزیران انذار میدهد که عاقبت شما نیز مرگ است پس ظلم نکنید:
- خاکی که به زیر پای هر نادانی است
- کف صنمی و چهره جانانی است
- هر خشت که بر کنگره ایوانی است
- انگشت وزیر یا سر سلطانی است
همچنین توجه میدهد که باید انسان به طبیعت نیز احترام بگذارد و این طبیعت نیز ازما است و نباید انسان گمان کند که طبیعت خوار و حقیر است:
- هر سبزه که بر کنار جویی رسته است
- گویی ز لب فرشتهخویی رسته است
- پا بر سر سبزه تا به خواری ننهی
- کآن سبزه ز خاک لالهرویی رسته است
خیام به خیلی از مسائل ریز توجه دارد؛ از جمله اینکه ما نیز به روزگار دیگران دچار خواهیم شد. پس باید رعایت دیگران را بکنیم:
- بر سنگ زدم دوش سبوی کاشی
- سر مست بدم که کردم این عیاشی
- با من به زبان حال میگفت سبو
- من چون تو بُدم تو نیز چون من باشی
در نهایت اینکه در نگاه کلیِ خیام مرگ جایگاه ویژهای دارد و باید از زمان حال استفاده کرد به همین دو مناسب، نیکوکاری راهی است که ما میتوانیم از طریق آن برای خود و دیگران حال خوبی را رقم بزنیم.
دیدگاه خود را بنویسید