کد خبر:۴۲۶۸
گفت‌وگوی اختصاصی خیر ایران با دکتر محمد شیخ‌الاسلامی

از یوش تا جهان؛ ندای نیما برای انسانیت

محور منظومۀ فکری نیما یوشیج «انسان» و «رنجِ او» ست. در شعر‌هایی همچون «آی آدم‌ها»، «مهتاب»، «داروگ»، «کار شب‌پا» و برخی از آثار دیگر، انسان و دغدغه‌های «زنده ماندن» به چشم می‌آید. او در شعر «کار شب‌پا» چهرۀ عریان فقر را به تصویر می‌کشد: «مانده آتش خاموش/ بچه‌ها بی‌حرکت با تنِ یخ .../ هر دو تا، دست به هم خوابیده/ برده‌شان خواب ابد لیک از هوش.»
از یوش تا جهان؛ ندای نیما برای انسانیت

 به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خیر ایران، نیما یوشیج از جمله شاعرانی است که به دغدغه‌های انسان معاصر توجه ویژه‌ای داشته است. بازتاب این نگرش را می‌توان در شعرهایی چون «کار شب‌پا»، «آی آدم‌ها» و «داروگ» به‌روشنی دید. گفت‌وگو درباره این مضامین به شناخت عمیق‌تر شعر نیما و درک لایه‌های انسانی و اجتماعی آن یاری می‌رساند.

 به‌بهانه‌ زادروز نیما یوشیج، گفت‌وگویی با یک محقق درباره جلوه‌ انسان معاصر در اشعار پدر شعر نوی فارسی ترتیب داده‌ایم. دکتر محمد شیخ‌الاسلامی؛ مدرس دانشگاه علامه طباطبائی، عضو بنیاد ملی نخبگان و از پژوهشگران برجسته‌ ادبیات معاصر است که در آثار او رد پای تأمل بر مفاهیمی چون اخلاق، هویت و ساختارهای گفتمانی در ادبیات فارسی وجود دارد. از جمله تألیفات او مجموعه‌های «حکایت‌های عبید زاکانی»، «حکایت‌های ملانصرالدین» و نیز سه‌گانه‌ «افسانه‌های خیر و شر»، «افسانه‌های فضیلت و فرومایگی» و «افسانه‌های هوشیاری و حماقت» اشاره کرد. پژوهش‌های او عمدتاً نظریه‌محور بوده و با نگاهی تحلیلی به ادبیات کلاسیک و معاصر ایران به نگارش درآمده است. در ادامه این گفت‌وگو را می‌خوانید.

- در نگاه نخست، شعر نیما به نوگرایی فرم و زبان شهرت دارد، اما در لایه‌های درونی‌تر، نوعی دغدغه‌ انسانی و اجتماعی موج می‌زند. شما از این دریچه اشعار و سایر نوشته‌های نیما یوشیج را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

 استاد مهدی زرقانی در کتاب «چشم‌ انداز شعر معاصر ایران»، مبانی بوطیقایی شعر آزاد را چنین تبیین می‌کند: ساختار دیداری، نظام موسیقایی، نظام معناپردازی، نظام تصویرگری، زبان، عامل عاطفی، فرم ذهنی و جهان‌نگری شعری. در بازگفت و روشنگری مورد آخر یادآور می‌شود که جهان‌نگری شعر مدرن مبتنی بر انسان‌گرایی است. انسان در مرکز تمام معادلات فکری ایستاده است. هرچند میزان این انسان‌گرایی نزد شاعران مختلف یکسان نیست؛ امّا در اصلِ آن نمی‌توان تردید کرد. اهمیت این مسأله در شعر معاصر تا جایی پیش می‌رود که پژوهش‌های متعددی در این زمینه نوشته می‌شود که از آن جمله می‌توان به کتاب «انسان در شعر معاصر»، به قلم محمّد مختاری اشاره کرد. در بخشی از اثر می‌خوانیم که زندگی مبارزه است و انسان را باید در مبارزه دریافت. به طریق اولی، مسایل انسانی همچون درد و رنج نیز اهمیت به‌سزایی می‌یابند. از یک منظر، یکی از کارکردهای ادبیات، بازتاب مسائل جامعه است. به‌بیانی دقیق‌تر، حداقل، بازتاب بخشی از دغدغه‌های جامعه را در ادبیات جست. باری، با مداقه در آثار نیما یوشیج (اشعار، یادداشت‌های نیما و...) درمی‌یابیم که یکی از کلیدواژه‌های مهم در منظومۀ فکری او «انسان» و «رنجِ او»ست. 

 

دکتر محمد شیخ الاسلامی: انسان و رنج او از درونمایه‌های شعر نیما یوشیج است

 

- بسیاری شعر معروف «آی آدم‌ها» را بیانیه‌ وجدان انسانی در ادبیات معاصر می‌دانند. این خطاب جمعی و هشداردهنده را چگونه می‌توان تفسیر کرد؟ آیا می‌شود گفت نیما در این شعر بیش از یک شاعر، نقش یک پیام‌آور را بر عهده دارد؟ اگر پاسخ شما مثبت است فکر می کنید پیام او چیست؟

 به‌گمانم، جلال آل‌احمد در شمارۀ دوم از مجلۀ آرش (۱۳۴۰) مطلبی با عنوان «پیرمرد چشم ما بود» دارد. در بخشی از این مطلب آمده است که  شبی که نوبت شعر خواندن او بود، یادم است، برق خاموش شد و روی میز خطابه شمعی نهادند و او در محیطی عهد بوقی «آی آدم‌ها»یش را خواند. بر پایۀ این نگاه، نیما یوشیج در چنین وضعیتی، تلاش خود را می‌کند تا شعر «آی آدم‌ها»یش را بخواند و به گوش مخاطبِ خود برساند. به‌بیانی دقیق‌تر و از یک منظر، این کنش، برآمده از دو کلیدواژۀ مهم است: شجاعت و هوشمندی. او این جسارت را به خرج می‌دهد تا از دغدغۀ مهم و خارخار ذهنی خود، در فرمی قابل تأمل، سخن بگوید و حرف خود را به سمع‌ونظر شنونده و خواننده برساند. شعری که از سه بند و سی‌وچهار سطر تشکیل شده است.

 بند نخست، با تصویر ساحل‌نشینانی شاد و خندان آغاز می‌شود و در نگاهی کلان، تصویرِ انسانی دردمند است که در دریایی تند و تیره، در حال غرق شدن است. در بند دوم، تصویر ساحل‌نشینان بی‌درد و ویژگی‌های ایشان و در بند سوم، دور شدن شخص مغروق و در پایان، سپردن ندای هشداردهنده و آگاهی‌بخشِ «آی آدم‌ها» به باد. در نگاهی دقیق‌تر، می‌بینیم که آغاز اثر با «آی آدم‌ها» و پایان شعر نیز با «آی آدم‌ها»ست. گویی شعر، همچون گردابی گردنده و دایره‌وار، خوانندۀ خود را همچون آن مغروق، در خود می‌بلعد و ما دائماً در این گرداب سرسام‌آور درحال دست‌و‌پا زدنیم. گاه سری از آب بیرون می‌آوریم و ساحل‌نشینان بی‌درد را می‌بینیم و گاه خود را در جایگاه و مقام شخصی قرار می‌دهیم که در حال غرق‌شدن است.

 گویی، این خودِ ما هستیم که درحال‌غرق‌شدنیم. همین فرم دایره‌ای بیش از پیش کنجکاوی خواننده را برمی‌انگیزد تا تأملی بر واژه‌ها، ترکیبات و اصطلاحات شعر داشته باشد. محض نمونه در سطری از بند اول می‌خوانیم که «روی این دریای تند و تیره و سنگین -که می‌دانید» و فعل «می‌دانید»، هوشمندانه انتخاب شده است. نیما می‌توانست بگوید: روی این دریای تند و تیره و سنگین -که می‌بینید. اما او «می‌دانید» را برمی‌گزیند تا عمق فاجعه را به ما نشان بدهد و گزندگی مسأله و بغرنج بودن اوضاع دوچندان به چشم بیاید. نیز انتخاب «آدم» به جای «انسان» برآمده از یک بینش خاص است. به دیگر سخن، این‌که ما در بحث از کهن‌الگوها، کهن‌الگوی «آدم» را داریم. این‌گونه از خطاب قرار دادن مرزها را درهم‌می‌نوردد و به تعبیری محدود به یک ناحیۀ جغرافیایی مشخص و معین نیست، بلکه فرامرزی است. دیگر، شخص در حال غرق، فقط یک شخص خاص نیست؛ بلکه پا را فراتر می‌نهد. البته، در این زمینه پژوهش‌های بسیار خوبی انجام شده است که خواندن‌شان پرتوی جدید بر جهان شعر نیما می‌افکند.

 نیز، مقاله‌ای با عنوان بررسی مقایسه‌ای مرگ در شعر نیما یوشیج و استیوی اسمیت: «آی آدمها» و «دست تکان نمی‌داد، داشت غرق می‌شد» بسیار خواندنی‌ است و جهان‌شمول بودن این مسأله بیش از پیش برجسته می‌شود. درمی‌یابیم که دغدغۀ شاعر، دغدغۀ انسان امروز در سطح کلان است. باری، در بند نخست و با پیش‌روی سطرها، نگاه انتقادی شاعر غلیظ‌تر می‌شود: آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن. توجه به واژه‌هایی همچون مست و خیال، دیگربار، میزان گزندگی را افزایش می‌دهد و حماقت و حقارت ساحل‌نشینان شاد و خندان را بیشتر به رخ می‌کشد. در بند دوم از همان ساحل‌نشینانی یاد می‌کند که نان به سفره دارند و جامه بر تن. به شکل ضمنی می‌توان چنین دریافت که بیرون از جمع ساحل‌نشینان، آدم‌هایی هستند که در نیازها و حوائج اولیۀ خود مثل خوراک و پوشاک هم درمانده‌اند؛ مسأله‌ای که انسانِ امروز با آن درگیر است. با وجود این، آدمی که در حال غرق شدن است، افرادِ در ساحل را می‌پاید و امید کمک دارد.

 در واپسین لحظات نیز، او امیدوار است. کافی‌ست یکی از ساحل‌نشینان برای فرد در حال غرق شدن، فقط، دستی تکان می‌داد تا با تکیه بر همین امید و نشانه، برای لحظه‌ای بیش، او برای زنده‌ ماندن بجنگد و بماند؛ اما افسوس. با دور شدن مغروق، فقط سایه‌ها و سیاهی‌ها را می‌بیند و خبری از کمک‌رسانی نیست. در بند سوم، گویی وظیفۀ پیغامبریِ ندای «آی آدم‌ها» برعهدۀ باد گرفته است. بادی که فرازمان و فرامکان است و می‌تواند به هر کجا که می‌خواهد برود و این وظیفه را بر عهده دارد. با توجه به فرم دایره‌ای شعر، از نقطۀ آغاز تا انجام، لحظه به لحظه حرکت، کنش و پویایی دیده می‌شود و غرقِ آن آدم برابر است با بیداریِ آدمی. نکته‌ای که برای شاعر مهم است. او تلاش می‌کند از سویی هم ساحل‌نشینان را از خواب غفلت‌شان بیدار کند و هم از سویی دیگر به گوش همگان برساند که به قول شاملو: قصه نیستم که بگویی/ نغمه نیستم که بخوانی/ صدا نیستم که بشنوی/ یا چیزی چنان که ببینی/ یا چیزی چنان که بدانی.../ من دردِ مشترکم/ مرا فریاد کن. این درد مشترک را فریاد می‌زند و به دنبال بیداری است. اگرچه ما امروز نیما را (همچون شخص مغروق در شعر) در میانِ خود نداریم؛ اما شعرِ او همچون باد، فرازمان و فرامکان، نقش پیام‌آوری را به زیباترین شکل ممکن ایفا می‌کند.

 

دکتر محمد شیخ الاسلامی: انسان و رنج او از درونمایه‌های شعر نیما یوشیج است

 

 -در شعر «کار شب‌پا»، نیما تصویری از انسان خسته اما بیدار ارائه می‌دهد؛ انسانی که در دل تاریکی پاسدار شالیزار است. درخصوص پیوند این تصویر نمادین با مفهوم فقر و مسئولیت اجتماعی افراد در برابر بی‌عدالتی بگویید.

 زمانی‌که این شعر را می‌خوانیم، احساس قرابت و همذات‌پنداری قابل توجهی در وجودمان شکل می‌گیرد. با خود می‌گوییم چقدر این شعر به امروز ما نزدیک است. از آن دست شعر‌هایی است که -حداقل تا به امروز- فرازمانی حرکت می‌کند. پا‌به‌پای مسائل و رخدادهای جامعه‌اش پیش آمده است. امروز هم در جامعه، با آدم‌های با شرافتی رو‌به‌رو می‌شویم که هفده‌هجده ساعت در طول روز کار می‌کنند تا بتوانند، فقط همان روزشان بگذرانند و بخشی از نیازهای اولیۀ‌شان را تأمین کنند. این شعر نیما مرا به یاد یکی از شعرهای هوشنگ ابتهاج انداخت که در بخشی از آن می‌گوید: شاد و شکفته در شب جشن تولدت/ تو بیست شمع خواهی افروخت تابناک/ امشب هزار دختر همسال تو ولی/ خوابیده‌اند گرسنه و لخت روی خاک/ زیباست رقص و ناز سرانگشت‌های تو/ بر پرده‌های ساز/ اما هزار دختر بافنده این زمان/ با چرک و خون زخم سرانگشت‌های‌شان/ جان می‌کنند در قفس تنگ کارگاه/ از بهر دستمزد حقیری که بیش از آن/ پرتاب می‌کنی تو به دامان یک گدا/ وین فرش هفت‌رنگ که پامال رقص توست/ از خون و زندگانی انسان گرفته رنگ/ در تاروپود هر خط و خالش: هزار رنج/ در آب و رنگ هر گل و برگش: هزار ننگ/ اینجا به خاک خفته هزار آرزوی پاک/ اینجا به باد رفته هزار آتش جوان/ دست هزار کودک شیرین بی‌گناه/ چشم هزار دختر بیمار ناتوان.../ دیرست گالیا!

 می‌بینیم که انسان دردمند و خاصه در این گفت‌وگو، شاعرِ دردمند نمی‌تواند در مواجهه با پدیده‌ای همچون فقر بی‌توجه از کنارش عبور کند. همان‌طور که اشارتی رفت، شاعرِ دردمند خود را از بطن و متن همین مردم می‌بیند. برآمده از آن می‌بیند. او هم رنج کشیده است. هر صبح و شام خود را با مردم رنج‌کشیده گذرانده است و این‌بار، تجربۀ زیستۀ خود را از دریچه‌ای جدید با مخاطبانش همرسان می‌کند. نمی‌تواند ساکت بنشیند و فقط نظاره کند. دربارۀ کارِ شب‌پا، همان‌طور که اشاره کردید شب‌پا، نگهبان شب است. آدمی که شب‌ها بر سر زمین‌ها نگاهبانی می‌دهد تا آسیبی به محصولات نرسد. او بیدار است و البته دل نگران و متعهد به مسؤولیتی که بر عهده گرفته است  با تمام توان پاسداری می‌کند با این‌که با خود زمزمه می‌کند که «تازه مرده است زنم/ گرسنه مانده دوتایی بچه‌هام،/ نیست در کپۀ ما مشت برنج،/ بکنم با چه زبانشان آرام؟» و حال آن‌که «او که تا صبح به چشمِ بیدار/ بینج باید پاید تا حاصل آن/ بخورد در دل راحت دگری.» شکاف و فاصله را می‌توان دید و رنجی که شب‌پا تحمّل می‌کند. افزون بر این، به ویژه در یک دهۀ اخیر و در حوزۀ سینما، رگه‌های این دیدگاه را می‌توان در آثار افرادی چون وحید جلیلوند، سعید روستایی، هومن سیدی، رضا درمیشیان، محمد کارت و... دید.

 گویی، نه فقط شاعر، بلکه هنرمند دغدغه‌مند و دردمند نمی‌تواند پدیدۀ فقر، فساد، اختلاف طبقاتی، خرافه‌پرستی و... را ببیند و دست به کنش نزند! در شعر کار شب‌پا، عمق فاجعه لحظۀ مواجهه شب‌پا با بچه‌هایش است: «مانده آتش خاموش/ بچه‌ها بی‌حرکت با تنِ یخ،/ هر دو تا، دست به هم خوابیده/ برده‌شان خواب ابد لیک از هوش.» برای ما این تصویر آشناست. در جامعه می‌بینیم و گاه برمی‌خوریم با آدم‌های استخوان‌نجیبی که به‌قول معروف صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشته‌اند. نیما خرد شدن استخوان چنین انسانی را در لابه‌لای چرخ‌دندۀ نابرابری و بی‌عدالتی می‌بیند و در قالبی متفاوت، به طرح دیدگاه خود می‌پردازد.

 

دکتر محمد شیخ الاسلامی: انسان و رنج او از درونمایه‌های شعر نیما یوشیج است

 

 -در شعرهای نیما، «دیگری» همیشه حضوری پررنگ دارد. این دیگری گاهی در قالب فریاد کمک، گاهی در همدلی شاعر با رنج جمعی به چشم می‌خورد. گویی، نگاه نیما چگونه از رمانتیسم فردی فراتر می‌رود و به وجدان اجتماعی تبدیل می‌شود. آیا شما با این تحلیل موافق‌اید؟ به بیان دیگر آیا می‌توان گفت نیما با طرح مضامین انسان‌دوستانه، شعر فارسی را از دایره‌ احساسات شخصی بیرون آورد و به بیان جمعی و اخلاقی رساند؟

 بله. در یادداشت‌های روزانۀ نیما و در برخی از اشعارش این مسأله نمود جدی دارد. نیما، در نگاه نخست، «دیگری» را به رسمیت می‌شناسد و در گام بعدی تلاش می‌کند زوایا و خفایای آن را به دقت ببیند و تحلیلی از آن ارائه دهد. شایان توجه است که در زمان مشروطه، از یک نظرگاه، زبان شعر به زبان مردم نزدیک می‌شود. برای این‌که  شعر بتواند اثربخشی خود را نشان بدهد و می‌دهد. این‌که «مردم» را به رسمیت بشناسد، «درد مردم» را به رسمیت بشناسد، «خواست مردم» را به رسمیت بشناسد. در ادامۀ همین جریان، زمانی‌که به نیما می‌رسیم این مسأله در قالبی متفاوت و خاص مطرح می‌شود. پیش‌تر در شعر «آی آدم‌ها» و «کار شب‌پا» نمونۀ این مهم را دیدیم و دغدغۀ جدی و اساسی شاعر برای به رسمیت شناختن «دیگری». نیز باید افزود که در ادامۀ جریان‌شناسی شعر معاصر، نیما به کمک نبوغ و جسارت خود و با تغییرات قابل درنگ، به ارتقا و تکمیل طرح برخی از شاعران پیش از خود پرداخت. کمااین‌که پس از نیما نیز این مسیر ادامه یافت. اما در شناسایی این جریان، نمی‌توان جایگاه، نقش و تأثیرگذاری نیما یوشیج را نادید گرفت.

 -به نظر شما، در جهان پرآشوب امروز که انسان بیش از همیشه با بی‌اعتمادی و انزوا روبه‌روست، بازخوانی شعرهای انسان‌مدار نیما چه معنا و اهمیتی دارد؟

 از چند منظر می‌توان به این پرسش نگاه کرد. در دوران دانشجویی، استادانی داشتیم که آغازینۀ کلاس‌شان با شعرخوانی دانشجویان کلاس همراه بود. چه شعر کلاسیک و چه شعر معاصر. حقیقتاً وقتی وارد کلاس می‌شدیم و بخش شعرخوانی آغاز می‌شد، گویی دیوار نامرئی میان کلاس و تمام هیاهوهای بیرون شکل می‌گرفت. حتی در آن لحظات، برای چند دقیقه، ما از دغدغه‌های‌مان فاصله می‌گرفتیم و همین حال خوش، وجودمان را سرشار می‌کرد. به قول اخوان: خالی هرلحظه را سرشار باید کرد از هستی/ زنده باید زیست در آنات میرنده. یا به قول هانا صابر: هر روز/ تنها یک شعر بخوانید؛/ وقتی آشنایی دور و برتان نیست،/ وقتی همۀ اهل خانه خوابیده‌اند،/ وقتی تازه قهوه خورده‌اید/ و سرتان درد نمی‌کند،/ یا در کافه‌ای تنها نشسته‌اید، در وسط شهر،/ یا وقتی که برف نمی‌بارد/ آنگاه/ گم می‌شوید در شهری غریب،/ یا می‌میرید از اندوهِ آن شعر یا زیباییِ آن/ شعر/ جان آدم را می‌گیرد،/ هر روز/ فقط یک شعر بخوانید... . حال در نظر بگیرید انسان دغدغه‌مند به سراغ شعر برود یا شعری برای انسان دغدغه‌مند خوانده بشود. به ویژه شعری که «انسان» و «رنج انسان» محور آن است. به‌گمانم احساس قرابت می‌کند و سرشار می‌شود،؛ به تعبیری دیگر، از اعماق وجودِ مسأله‌مندش پیوندی عمیق با آن شعر برقرار می‌شود و همین مسأله می‌تواند رهایی‌بخش باشد.

  اتفاقات و رخدادهای روزمره، گاه، ما را از خودمان تهی می‌کند و ما نیاز داریم سرشار شویم و شعر یکی از منابع خودسرشارسازی‌ست. به ویژه، بازخوانی اشعار در گروه‌ها و جمع‌های کلاسی یا دوستانه که می‌تواند آبشخور بسیاری از ثمرات باشد: از جمله نفسِ خواندنِ شعر و در گامِ بعدی، گفت‌وگو دربارۀ شعر. شنیدن آرای متفاوت و حتی متضاد و ارتقای آستانۀ تاب‌آوری و از زاویه‌ای دیگر، پناه بردن به شعر که می‌توان در مجالی دیگر دربارۀ این گزاره گفت‌وگو کرد.

 

دکتر محمد شیخ الاسلامی: انسان و رنج او از درونمایه‌های شعر نیما یوشیج است

 

-در پایان نگاه غالب نیما به انسان معاصر منحصر به کدام درونمایه است؟

 اجازه بدهید این‌گونه به این مسأله نگاه بکنیم که در این مسیر، بیش از پیش بورزیم و جسارت و شجاعت اندیشیدن و تغییر را در وجود خود تقویت کنیم. به قول بوردیو «یک مبارزۀ سیاسی، اول از تغییر خود آغاز می‌شود.» اما یکی از پیش‌شرط‌های تغییر، داشتن همان شجاعت و جسارت است. کنشی که نیما به ما نشان داد. او سال‌ها به مطالعه پرداخت و در پی افکندن طرحی نو بود و در ادامه آفرینش‌هایی که راهگشا بودند. نیما، از خود آغاز کرد و در مقام انسانی دردمند، نتوانست در برابر مسائل بغرنج انسانی سکوت بکند و دایرۀ کنش خود را قدری گسترده‌تر کرد و در همان حواشی قدم می‌زد و خلق می‌کرد. رنج دیگری، رنج او بود.

 

گفت‌وگو از نیلوفر بختیاری 

پژوهشگر مقطع دکتری ادبیات فارسی

 


ارسال دیدگاه
captcha