22 اسفند 1402
وقتی یک کار خیر به کشف «پنی‌سیلین» منجر شد
اگر به بازی «دومینو» نگاهی فلسفی بی‌اندازیم، متوجه می‌شویم که این بازی در زندگیِ هر روزۀ بشریت در حال جریان است. گاهی یک کار خیر به ظاهر کوچک، اثر «دومینو وار» پیدا می‌کند و بر پهنۀ جهان تأثیر می‌گذارد.

 یکی از داستان‌هایی که در فضای مجازی منتشر شده، داستان کاشف «پنی‌سیلین» است که خاستگاه آن یک کار خیر بوده است. این داستان از سال 1999 میلادی در حال انتشار است و البته به خاطر هم‌زمانی زندگی شخصیت‌های اصلی آن، این شک را به وجود می‌آورد که ممکن است افسانه‌های محلی درست بگویند. اما با چشم‌پوشی از صحتش، به دلیل آموزنده بودنش آن را گزارش می‌کنیم؛

 «اسمش فلمینگ بود؛ یک کشاورز اسکاتلندی فقیر. یک روز که برای تهیۀ معیشت خانواده بیرون رفت، صدای بلندی شنید. فریاد کمکی بود که از سمت باتلاق می‌آمد. وسایلش را بر زمین گذاشت و به سمت باتلاق دوید. پسر بچه وحشت‌زده‌ای را دید که در لجن‌های سیاه فرو رفته بود و ملتمسانه تقاضای کمک می‌کرد. فلمینگ کشاورز، پسر بچه هراسان را از باتلاق بیرون کشید و از مرگ تدریجی و وحشتناک نجات داد.

 فردای آن روز وقتی که کشاورز طبق معمول در مزرعه‌اش مشغول کار بود، کالسکه سلطنتی مجللی کنار نرده‌های ورودی زمین کشاورزی ایستاد. دو سرباز از آن پیاده شدند و در را برای مرد بلند قدی که لباس‌های اشرافی و فاخری بر تن داشت باز کردند.

 زمانی که آن مرد از کالسکه پایین آمد خود را پدر پسری که کشاورز روز گذشته او را از مرگ نجات داده بود معرفی کرد. او گفت: می‌خواهم از شما که زندگی پسرم را نجات دادید، تشکر کنم. کشاورز با مناعت طبعی که داشت گفت که این کار را برای رضای خدا و به‌خاطر انسانیت انجام داده است و هیچ چشم‌داشتی در مقابل آن ندارد.

 در همان لحظه، دست تقدیر پسر کشاورز را از کلبه رعیتی‌شان بیرون آورد. آن مرد اشرافی پرسید: این پسر شما است؟ کشاورز با غرور جواب داد: بله. آن مرد گفت: من پیشنهادی دارم؛ شما شرایط حیات را برای پسر من محقق کردید و حالا اجازه بدهید من پسرتان را با خودم ببرم و شرایط تحصیلات مناسبی را برایش فراهم کنم؛ زیرا که او پسر شما است، اگر مویی از پدرش را در تن داشته باشد، در آینده مردی خواهد شد که به او افتخار کنید.

 کشاورز موافقت کرد و پسرش پس از چند سال از مدرسه پزشکی سنت‌ماری لندن فارغ‌ التحصیل شد و به خاطر کشف یکی از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین داروهای نجات‌بخش جهان که «پنی‌سیلین» بود به عنوان یک دانشمند مشهور شناخته شد. آن پسر کسی نبود جز «الکساندر فلمینگ».

 سال‌ها گذشت و خبر آوردند که همان پسری که روزی در باتلاق درحال غرق شدن بود؛ به بیماری سختی به‌نام ذات‌الریه دچار شده است. فکر می‌کنید چه چیزی نجاتش داد؟ پنی‌سیلین. و جالب است بدانید که آن مرد اشرافی «راندلف چرچیل» نام داشت و پسرش هم کسی نبود جز «وینستون چرچیل.»

اگر به بازی «دومینو» نگاهی فلسفی بی‌اندازیم، متوجه می‌شویم این بازی حیات بشر است که گرفتارش هستیم. فلمینگِ کشاورز، با ساده‌دلی تمام‌عیارش دست پسربچه‌ای را می‌گیرد و او را از خطر قطعی مرگ نجات می‌دهد، بی‌خبر از آنکه دست تقدیر، پسرش را به سر صدر می‌نشاند. خداوند بینا، با مشاهده اثبات انسانیت آن کشاورز، پسرش را لیاقتی مضاعف می‌دهد. فلمینگ یک نفر را از مرگ نجات می‌دهد و پسرش، یک دنیا را.

 کاش ما هم با ساده‌دلی، به صورت پنهانی و از تهِ‌ دل، دست کسی را بگیریم. شاید نفر بعدی که دنیا را نجات دهد از نسل ما باشد؛ چراکه قدرتِ اصلی در دستان او است و او تنها مشاهده‌گر حقیقی ما است.

یادداشت از دکتر عاطفه جعفریان


لطفا به این مطلب امتیاز دهید
Copied!

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...