تلاش داوطلبانۀ «حاج عباس عربی» برای صلح‌وسازش در بیش از 1200 پروندۀ قضایی
حاج عباس عربی که برخی از او به «پرچمدار  صلح و سازش» تعبیر می‌کنند، در سه دهۀ اخیر موفق شده است با تلاش داوطلبانه و  خداپسندانۀ خود، صلح و سازش را در بیش از 1200 پروندۀ قضایی برقرار و ده‌ها نفر از چوبۀ دار نجات دهد.

 به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خیر ایران، «حاج عباس عربی» در مردادماه سال 1343 در یکی از روستاهای شهرستان هَرسین استان کرمانشاه به نام «قلعه گنجوان» به دنیا آمد. دوستانش و دیگر کسانی که او را دورادور می‌شناسند، «حاج عباس» یا «حاج عربی» خطابش می‌کنند. او که به پرچم‌دار صلح‌ و سازش در غرب ایران شناخته می‌شود به‌سبب فعالیت‌هایی که در شورای حل اختلاف داشته است به «برادر عربی» و «قاضی عربی» هم شهرت دارد. گرچه تمرکز اصلی او در حدود دودهۀ اخیر صلح‌ و سازش بوده است اما در برخی زمینه‌های دیگر نیز فعالیت‌های خیرخواهانه داشته و دارد.

 از آنجا که در تقویم رسمی کشور پنجم خردادماه به نام روز «نسیم مهر» (روز حمایت از خانواده زندانیان) ثبت شده است بر آن شدیم تا با حاج عباس عربی به گفت‌‌وگو بنشینیم و دربارۀ جزئیات فعالیت‌‌هایی که تاکنون داشته است نظیر روش او در صلح‌ و سازش، تعداد پرونده‌هایی که به نتیجه مطلوب رسانده است، شیرین‌ترین و تلخ‌ترین خاطراتی که در ذهنش نقش بسته و موضوعاتی از این قبیل، با او هم‌کلام شویم.

 در ادامه مشروح این گفت‌وگو را می‌خوانید؛

 - به مناسبت 5 خرداد که روز نسیم مهر نام‌گذاری شده است، دوست داشتیم مخاطبانمان را بیشتر با شما، فعالیت‌هایتان و نوع نگاهتان به مسئله صلح‌وسازش آشنا کنیم. امیدواریم بتوانیم با نشان‌دادن زیبایی‌ها و دستاوردهای کار خوب شما، تمام مردم را به‌سمت کار خیر دعوت کنیم و این کار خیر را در کشور نهادینه و فراگیر سازیم. برای آغاز گفت‌وگو بفرمایید که در چه سالی و کجا متولد شده‌اید.

 حقیر عباس عربی هستم، متولد سال 1343. محل تولد من ایل کاکاوند از توابع شهرستان هَرسین، روستای قلعه گنجوان در استان کرمانشاه است.

 - پدر و مادر بزرگوارتان به چه کاری مشغول بودند و دوران کودکی شما چگونه سپری شد؟

 من شکرگزار خدا هستم که در خانواده‌ای کشاورز، مؤمن و انقلابی متولد و بزرگ شدم و در روستای قلعه گنجوان به دنیا آمدم و زندگی کردم. زندگی ما با کشاورزی، دام‌پروری و فعالیت‌های این‌چنینی سپری می‌شد. وقتی که دانش‌‎آموز پایه اول دبستان بودم به‌ خاطر دارم که پدربزرگ و پدرم کارهای صلح‌وسازش بین مردم را انجام می‌دادند و همیشه در این برنامه‌ها من را همراه خود می‌بردند تا من هم آموزش ببینم و یاد بگیرم که به‌دنبال کار خیر بروم. 

 البته خودم هم به این کار علاقه زیادی داشتم؛ به‌نحوی‌که در دبستان هر زمانی که دو دانش‌آموز باهم درگیر می‌شدند، معلم به سراغ من می‌آمد که بروم و آن‌ها را آشتی بدهم. بنابراین من میانجی‌گری می‌کردم و واسطه می‌شدم تا بین آن‌ها صلح‌وسازش ایجاد شود.

 - در چه سالی ازدواج کردید و آیا فرزندی هم دارید؟

 اواخر سال 1364 ازدواج کردم. خدا را شکرگزارم که پنج فرزند به من داد؛ سه دختر و دو پسر. خود ما در خانواده پدری پنج برادر و شش خواهر هستیم.

 - همسر و فرزندان شما چقدر از کار شما استقبال می‌کنند و در این کار خیر چقدر با شما همراه هستند؟

 در خانواده ما شرایط طوری شده است که برادران و خواهران من و حتی برادرزاده‌ها و خواهرزاده‌ها و همچنین فرزندان و نوه‌هایم که به لطف خدا 12 نوه دارم، همه مشتاق این کار هستند و خسته نمی‌شوند. اگر من یک یا دو روز در خانه بمانم و دنبال این کار نروم، آن‌ها اصرار می‌کنند که شروع کنم و دنبال این کاری بروم.

 یک روز یکی از علمای بزرگ از من سؤال کرد و گفت اگر روزی عزرائیل به سراغت بیاید و بگوید یک ساعت دیگر زنده هستی، چه کاری انجام می‌دهی؟ دوستانم هم آن‌جا بودند و برخی گفتند می‌رود نماز و قرآن می‌خواند، یکی دیگر گفت می‌رود پیش پدر و مادرش یا این‌که بچه‌ها یا دوستانش را می‌بیند. من در پاسخ گفتم هیچ‌کدام از  این‌ها نیست، بلکه همان یک ساعت را هم به دنبال کار خیری می‌روم که خوشحالی را به یک خانواده غمگین برگردانم.

 بنابراین، وضعیت در خانواده ما اینطور  شده است. دوستان من هم همینطور هستند. یکی از دوستان من کارمند است اما بعد از ساعت اداری، بدون خستگی به‌دنبال من می‌آید و با من همراه است تا کار خیر انجام شود. بنابراین، شرایط طوری است که دوستان من هم که در شهرهای مختلف ایران حضور دارند، به این کارهای خیر علاقه پیدا کرده‌اند.

 - آیا این اتفاق افتاده است که مردم برای صلح‌وسازش به شما دسترسی پیدا نکنند و به‌دنبال همسر و فرزند شما بیایند؟

 بله می‌آیند. سراغ همسر، فرزند، برادر و دوستان که هیچ، بلکه به‌سراغ همشهری‌ها هم می‌آیند.

 - به‌طور خاص این فعالیت شما از چه زمانی شروع شد؟ البته اشاره کردید که از دوران دبستان و کودکی این علاقه در شما وجود داشته است اما به‌طور خاص فکر می‌کنید از چه زمانی این کار را در سطح ملی آغاز کردید؟

 کمتر از 30 سال سن داشتم که این کار را آغاز کردم. توضیح ماجرا این است که دوستی داشتم که از طایفه دیگری بود؛ یعنی با منطقه ما حدود 200 کیلومتر فاصله داشتند؛ به‌نحوی‌که آن‌ها در غرب استان کرمانشاه و نزدیک مرز ایلام بودند. پدر خانم ایشان و پیرمرد دیگری در روستایشان باهم درگیر می‌شوند و در این میان یک سنگ به سر یکی از آن‌ها می‌خورد و پیرمرد به رحمت خدا می‌رود. آن دو پیرمرد؛ یعنی قاتل و مقتول باهم نسبت فامیلی نزدیکی داشتند. چهار دختر داشتند که با خانواده‌های یکدیگر وصلت کرده بودند، اما بعد از این جریان، همه خانواده‌ها از هم پاشیدند و رفته‌رفته روستایی که در آن 200 خانوار زندگی می‌کردند و دام‌داری، دام‌پروری، کشاورزی و زمین‌های مرغوب داشتند، خالی از سکنه شد. 

 در طول چهار تا پنج سال، این دو گروه هر کجا که به‌هم می‌رسیدند درگیری ایجاد می‌شد و چند نفری زخمی می‌شدند. جالب اینکه، یک‌روز بعد از قتل، یکی از دخترها که عروس برادرزاده طرف مقابل بود، فرزندش را به دنیا آورده بود و این‌ها بچه‌ را به پدر تحویل داده بودند و دختر هم به خانه پدرش رفته بود. این دوست من به سراغم آمد تا برای قاتل رضایت بگیریم. وقتی که به‌دنبال من آمد به او گفتم برای کارهای سبک رفته‌ام، ولی رضایت قتل بسیار سنگین است. دوستم گفت من خواب دیده‌ام که اگر تو بروی حتماً این کار انجام می‌شود. ما رفتیم و به لطف خدا آن کار انجام شد و رضایت را گرفتیم.

 مردم زاگرس‌نشین مراسمی سنتی به نام «خون‌صُلح» یا «خون‌بَس» دارند و ما پس از اینکه رضایت را گرفتیم این مراسم را برگزار کردیم که در آن، آقایی که بخشدار آن زمان منطقه بود آمد و با صداو‌سیما تماس گرفت. آن‌ها آمدند و فیلمی ضبط کردند و از آن مراسم آشتی و خون‌بس یا صلح‌وسازش مستندی ساختند. سپس، صداو‌سیمای کرمانشاه، این فیلم را پخش کرد. از آن به‌بعد وقتی در خیابان راه می‌رفتم مردم من را می‌شناختند و تشویق می‌کردند و می‌گفتند چقدر کار خوبی انجام دادی. جالب این‌که وقتی خانواده‌ها را از شهر به روستا برگرداندیم، دوباره زنانی که قهر کرده بودند مجدداً به خانواده‌های خود برگشتند و در نهایت کار خوبی اتفاق افتاد.

 در آن اطراف امامزاده‌ای به نام «شاهزاده محمد» وجود دارد. یک‌روز آشنایی به من گفت: خوش به حالت، چند زن و بچه دیدم که با پای برهنه برای شما دعا می‌کردند؛ چون پیش بچه‌هایشان برگشته بودند و این موضوع تشویق خوبی برای من شد که بیشتر دنبال این کارها را بگیرم.

 چندماه بعد به عتبات عالیات مشرف شدیم. آنجا عهد کردم و گفتم خدایا من متوجه شدم که این کار، کار قشنگی است و توانستیم خوشحالی و خوشبختی را به این روستا و خانواده‌ها برگردانیم. پس کمک کن تا زنده‌ام کارگر تو و نوکر مردم ایران باشم و دنبال این کارها را بگیرم.

 - از علما و مراجع بزرگ تا به حال کسی با شما تماسی داشته است؟

 بله. چندماه بعد از آن ماجرا من به مکه و مدینه مشرفت شدم و آن‌جا هم همین عهد را با خدای خود بستم و گفتم خدایا تو به من کمک کن و عزت و آبرو و سربلندی و توان بده تا کارگر تو و نوکر مردم ایران‌زمین باشم و برای رضای تو در این کار‌های صلح‌و‌سازش و عام‌المنفعه خدمتگذار مردم باشم. این کار را شروع کردم و به‌ لطف خدا در همان سالی که از حج برگشتم، 35 اعدامی را با کمک دیگر بزرگان استان کرمانشاه اعم از ریش‌‌سفیدان، خیرین و سادات به صلح‌وسازش رساندیم. در واقع کار ما از آن روز شروع شد.

 وقتی من را برای برنامه «بدون تعارف» به تهران دعوت کردند و در این برنامه شرکت کردم، ماجرا کشوری شد؛ چون همه مردم برنامه را دیده بودند. بنابراین کار دیده شد و به لطف خدا رونق پیدا کرد و تعداد زیادی در سطح کشور با این کار آشنایی پیدا کردند. ما هم کمک کردیم و در این راستا تلاش‌هایی انجام شد و امروز هم فعالیت خیرین و مصلحین و خوبان بیشتر می‌شود.

 اما درباره پرسشی که در زمینه علما مطرح کردید باید بگویم که یک‌روز به زیارت حضرت معصومه (س) رفتم و سپس برای چندنفر از مراجع بزرگ تقلید جزئیات کاری که انجام می‌دادم را نوشتم و گفتم که من در این کارها شرکت می‌کنم. البته توضیح دادم که در قتل‌هایی که طراحی‌شده نباشند شرکت می‌کنم؛ چون تا جایی که من بررسی کردم، حدود 92 درصد از قتل‌هایی که اتفاق می‌افتد در اثر اشتباه، نادانی، عصبانیت و عدم کنترل خشم ایجاد می‌شود و حدود هفت تا هشت درصد از قتل‌ها نیز از پیش برنامه‌ریزی شده هستند. مثلاً به دلیل تصاحب اموال، راهزنی یا شرارت اتفاق می‌افتند که ما به هیچ‌وجه در این موارد برای صلح‌وسازش تلاش نمی‌کنیم و می‌گوییم این‌ها آدم‌های شروری هستند و باید مجازات بشوند تا عبرتی برای دیگران باشند.

 اما در مورد حدود 92 درصد از قتل‌ها که ما به‌دنبال گرفتن رضایت می‌رویم که این موارد بر اثر اشتباه، عصبانیت و ... هستند نیز فرآیند رضایت‌گرفتن اینگونه است که از زندان تحقیق می‌کنیم تا خودشان و خانواده‌هایشان شرور و شرارت‌پیشه نباشند و دیگر این کارها را تکرار نکنند و بعد از آزادی و بازگشت به آغوش خانه و خانواده نیز آدم‌های مفیدی باشند.

 بنابراین، در این موضوع شرحی از فعالیت‌ها نوشتم و خدمت مراجع جلیل‌القدر تقدیم کردم که همه موافقت داشتند. چند نفر از علما نیز گفتند هرکسی بتواند جان یک نفر را نجات بدهد، گویی جان تمام عالم بشریت را نجات داده است. بعد از این بود که خیلی خوشحال شدم.

 معصومین (ع) و پیامبر عظیم‌الشأن ما حضرت محمد مصطفی (ص) فرموده‌اند: در روز ستاخیز که مردگان زنده می‌شوند، منادی به صدا درمی‌آید و می‌گوید کسانی که حق بر گردن خدا دارند بلند شوند. این‌ها دو گروه هستند؛ گروه اول کسانی‌اند که به خاطر خدا از قصاص کسی می‌گذرند و گروه دوم کسانی‌اند که بین جامعه اصلاح‌گری می‌کنند.

 همچنین مولا علی (ع) می‌فرماید: لذتی که در عفو هست در انتقام نیست. بر همین اساس است که کسانی که می‌بخشند صدها سال آینده خوشحال‌اند و کسان که انتقام می‌گیرند یک ساعت یا یکسال خوشحالی دارند و بعد پشیمان می‌شوند. من این نتیجه را در سطح کشور گرفته‌ام که کسانی که گذشت کرده‌اند خوشحال‌اند و کسانی که انتقام می‌گیرند بعد از چندلحظه از کارشان پشیمان می‌شود.

 هیچ عزتی بالاتر از آرامش نیست. در هر جامعه، خانواده و شهری اعم از اینکه در کجای دنیا باشد اگر صلح‌وسازش، گذشت، مردانگی، عزت و اطعام باشد، نور خدا هم در آن منطقه وجود خواهد داشت. اما در هر جایی که جنگ، جدل، خشم، کینه، کدورت و انتقام‌جویی باشد، زندگی در آن‌جا خوش نیست و لذت ندارد و در چنین جامعه‌ای هیچ اقتصاددان، پزشک، تاجر و دانشمندی نمی‌تواند کار خود را به‌راحتی انجام بدهد.

 - برقراری صلح و سازش کار بسیار سختی است. شما با چه روشی این کار را انجام می‌دهید تا نتایج موفقیت‌آمیز باشد؟

 اولاً عرض می‌کنم که این کار، کار دل است؛ یعنی باید بخواهید که مبدأ و مقصد حرکتتان خدا باشد و کارتان از خدا، قرآن و ائمه اطهار (ع) الهام بگیرد. باید به نیت آن‌ها اقدام کنید. اگر قدم جلو بگذارید، خدا هم کمکتان می‌کند. اما نکته دوم این‌که باید بدانید به چه روشی با اولیای دم صحبت کنید. هرکسی روش خاص خودش را برای رضایت‌گرفتن از اولیای دم دارد اما اگر نیت درست باشد، شک نکنید که خدا کمکتان می‌کند تا پیروز شوید.

 من در شهرستان‌های دور موردی داشتم که با طِی‌ کردن مسافت بیش از 900 کیلومتر راه به آن‌جا می‌رسیدم و در طول حدود چهار سال، بیش از 70 بار به آن‌جا رفتم. موارد دیگری هم بوده است که پنج‌بار، 10 بار یا 20 بار رفته‌ایم. بنابراین موضوع رضایت‌گرفتن در پرونده‌های قتل موضوعی نیست که بگویید با یک جلسه رفتن حتماً کار تمام می‌شود. کار سختی است و باید حوصله، طاقت و تحمل داشته باشید.

 - در مورد بدهکاران مالی هم ورود داشته‌اید؟

 من در ابتدا بگویم که دست همه مجموعه‌ها و عزیزانی که در راستای کارهای عام‌المنفعه به مردم خدمت می‌کنند را می‌بوسم و از خدا می‌خواهم عزت، آبرو و سربلندی به تمام عزیزان ایران‌زمین عنایت کند.

 اما کار بنده حقیر فقط رضایت‌گرفتن است. من برای کسی دنبال پول نیستم، ولی اگر خانواده‌ اولیای دم دیه‌ بخواهند، اول تحقیق می‌کنیم که خانواده متهم یا محکوم چقدر می‌تواند پول جمع بکند، چون باید در حد توانش پول آماده کند. حالا اگر به اندازه وسعش پول جمع کرد اما مقداری کم آورد و توان جور کردن آن را نداشت و از طرفی شرایط طوری باشد که قاتل هم در صورت فراهم‌نشدن پول اعدام بشود، تلاش می‌کنیم تا از دیگر خیرین و بزرگان در سطح کشور کمک بگیریم که این فرد نجات پیدا کند. البته از هر 100 مورد یکی اینطور می‌شود.

 من مخالف هستم که وقتی اولیای دم یک میلیارد دیه می‌خواهد، خیرین جمع شوند و پول را جمع بکنند و بعد به دادگاه و دادسرا و نزد دادستان بروند و التماس کنند که قاتل زودتر از زندان بیرون بیاید. این کارِ قشنگی نیست. این کار به‌جای اینکه برای جامعه مفید باشد، مضر است؛ زیرا این فرد وقتی از زندان آزاد می‌شود، به دوستانش توضیح می‌دهد که با کمک خیرین آزاد شده است و در اینصورت خانواده‌اش هم سختی نمی‌کشند. همین موضوع موجب می‌شود تا دیگران به کار غلط تشویق شوند؛ زیرا یک جوان نادان فکر می‌کند اگر کار خلافی را انجام بدهد خیرین می‌آیند و به‌راحتی او را نجات می‌دهند. بنابراین این شیوه به‌جای اینکه کار درست و قشنگی باشد، برای جامعه و عامه مردم مضر است.

 به عقیده من باید برای آزادی کسی تلاش کرد که به‌صورت ناخواسته مرتکب قتلی شده است تا در اینصورت هم خانواده متهم به‌ لحاظ مالی مجازات بشود و هم خود زندانی به‌ لحاظ قانونی مورد مجازات قرار بگیرد تا دیگر انجام چنین کاری به ذهنش خطور نکند.

 - این موارد را چطور به شما اطلاع می‌دهند؟

 کارِ ما با بعضی از عزیران فرق می‌کند. نحوه فعالیت برخی ریش‌سفیدها در سطح کشور که زحمت می‌کشند اینگونه است که یک نفر به خانه آن‌ها مراجعه می‌کند و از آن‌ها می‌خواهد که واسطه خِیر شوند. ولی من به این‌صورت جلو نمی‌روم، بلکه صبر می‌کنم تا پرونده فرد از منطقه‌ یا حوزه‌ای که قرار دارد به دستم برسد و سپس باید از شورای حل اختلاف، قاضی اجرای احکام یا دادستان دعوتنامه دریافت کنم. همچنین ما رأی دادگاه را می‌گیریم و از تمام محتویات پرونده و چگونگی قتل آگاهی پیدا می‌کنیم و اگر قتل به‌عمد و از روی شرارت، به‌دلیل تصاحب اموال و مواردی از این قبیل باشد، همان‌جا به خانواده قاتل می‌گوییم که نمی‌توانیم در این راستا دخالتی داشته باشیم.

 - یعنی خود قضات راضی هستند و تمایل دارند که شما به این عرصه ورود کنید؟

 بله. خوب است که همین‌جا از کلیه قضات در سراسر کشور، به‌خصوص شوراهای حل اختلاف، کارمندان اداره زندان‌ها و همچنین نیروهای ستاد ثبت تشکر کنم. همه این‌ها برای رضایت مشتاق هستند و شبانه‌روز تلاش می‌کنند. مواردی داشتیم که قاضی ساعت چهار صبح بیدار شده و به زندان آمده است تا التماس کند که یک جوان اعدام نشود. بنابراین بله، همکاری دارند.

 - تا به حال چند نفر را نجات داده‌اید؟

 من همیشه گفته‌ام و تا زنده باشم می‌گویم که این کار، صرفاً کار حقیر نیست، بلکه من هم یکی از افرادی هستم که در این زمینه فعالیت دارند. تعداد خیرین، مصلحین و ریش‌سفیدانی که در این راستا فعالیت می‌کنند بسیار زیاد است و اگر قلم و کاغذ بیاورید نمی‌توانم اسم همه آن‌ها بنویسم و فرصت مجال چنین کاری را نمی‌دهد. خداوند به من توفیق داده که راننده و نوکر و خدمتگزار آن‌ها باشم.

 اما از سال 1382 که این کار را آغاز کردیم تا امروز، بالغ‌بر 796 پرونده قتل عمد را به صلح‌وسازش رسانده و رضایت گرفته‌ایم. اخیراً هم به‌لطف خدا رضایت 56 نفر دیگر را گرفته‌ایم که صورت‌جلسه شده است و کارهایش را انجام داد‌ه‌ایم و اگر خدا کمک کند، رقم 796 پرونده به بیش از 800 پرونده خواهد رسید. همچنین بیش از 12 هزار پرونده هم مربوط به نزاع‌های دسته‌جمعی، خانوادگی و پرونده‌های مالی بوده است که با کمک خدا و تلاش ریش‌سفیدان ایران‌زمین آن‌ها را به صلح‌وسازش رسانده‌ایم.

 - در این فرایند قطعاً لحظات و خاطرات شیرین زیاد بوده است، اما برای شما شیرین‌ترین لحظه کدام لحظه بوده است؟

 سؤال خوبی پرسیدید و در نظر خودم هم بود که ای‌ کاش این سؤال را از من می‌پرسیدید. ابتدا بگویم که برای من هر زمانی که یک رضایت قتل تمام می‌شود و به دفترخانه می‌رویم و این رضایت ثبت می‌شود، در اولین فرصتی که به یک مکان مناسب برسم، دو رکعت نماز شکر می‌خوانم و سجده شکر خدا را به‌جا می‌آورم که جان یک نفر را نجات داد‌ه‌ایم.

 اما شیرین‌ترین مورد این بود که یک‌روز تلفنی به من شد که از خارج از کشور بود. ابتدا تلفن را برنداشتم تا اینکه دوباره و سه‌باره زنگ زد که گفتم حتماً ضرورتی وجود دارد و جواب دادم. پشت خط یک خانم حضور داشت. گفت تو را به‌خدا و به هرکسی که می‌پرستی گوشی را قطع نکن. من ایرانی هستم و می‌خواهم چهار کلمه با تو صحبت کنم. گفتم بگو. گفت برادر من به همراه همسرش تصمیم گرفتند کارت‌های دعوت عروسی‌شان را پخش کنند. در همین زمان جوانی که برادرم را می‌شناخته با او شوخی می‌کند و در نهایت برادر من عصبانی می‌شود. سپس باهم درگیر می‌شوند و در نهایت برادرم او را هُل می‌دهد. در نهایت سر این جوان به لبه جدول می‌خورد و به‌رحمت خدا می‌رود. بعد این خانم گفت که پدر ما قطع نخاع است و مادرمان هم مریضی دارد، من هم همین یک برادر را دارم و خودم در خارج از کشور در حال تحصیل هستم.

 در ادامه گفت برادرم در روزی که مراسم عروسی‌اش بود به اتهام قتل عمد بازداشت شده است و الآن چندسال است که در زندان و زیر تیغ اعدام قرار دارد و می‌خواهند روز هفدهم ماه اعدامش کنند. روزی که با من تماس گرفته بود، روز چهارم ماه بود و سیزده‌روز برای گرفتن رضایت فرصت داشتیم. گفتم ورثه کیست و کجا هستند؟ گفت دو برادر هستند که در تهران زندگی می‌کنند. در اینجا بگویم که اگر آن دو برادر صدای من را می‌شنوند به آن‌ دو می‌گویم که دستشان را می‌بوسم.

 به هر حال به آن خانم گفتم که من نمی‌رسم. شما باید بروید و نامه‌های لازم را بگیرید. آیا کسی را دارید؟ گفت مادر پیری دارم که نمی‌تواند. تنها کاری که توانست انجام بدهد این بود که به‌وسیله واسطه‌ها شماره آن دو برادر را برای من فرستاد. من با آن‌ها تماس گرفتم و گفتم برایتان کلیپ‌هایی می‌فرستم و بعد آن‌ها را به خدا قسم دادم که کلیپ‌ها را تماشا کنند. یکی از برادران که به‌صورت تلفنی با من صحبت می‌کرد گفت کجایی هستند؟ گفتم کرمانشاه. گفت من سرباز بودم و یک برادری دارم که آن‌‌جا بوده است. دیدم همین روستای ما بوده‌ است. گفتم فلانی، پسر فلانی را می‌گویی؟ گفت بله. برادر مقتول از این آشنایی خیلی خوشحال شد.

 خلاصه کلیپ‌هایی که از مراسم خون‌صُلح برای او فرستادم را دیده بود و وقتی بعد از یک‌ساعت زنگ زدم گفت بله می‌دانم برای چه زنگ زده‌ای و چه می‌خواهی. گفت ما دو برادر هستیم و یک میلیارد تومان می‌خواهیم تا رضایت بدهیم. به دخترخانم زنگ زدم و موضوع را گفتم. گفت به خدا هیچ‌چیزی نداریم و از ایرانی‌هایی که اینجا هستند در حال جمع‌آوری کمک هستم. 

 در نهایت یک‌روز مانده به اجرای حکم، 500 میلیون تومان جمع کردند. به برادر مقتول زنگ زدم و گفتم بیا و مردانگی کن و رضایت بده. گفت تمام دنیا هم بیاید، برادر دیگر من از 500 میلیون سهمش یک ریال هم گذشت نمی‌کند. گفتم مردانگی کن و تو سهمت را نگیر. قبول کرد. تلفنی رضایت داد و به‌وسیله پست رضایت را برای من فرستاد. من هم رضایت را برای قاضی پرونده فرستادم و آن جوان بعد از چندماه از زندان آزاد شد و با همسرش ازدواج کرد و امروز هم از آن ماجرا خوشحالم. سال گذشته متوجه شدم خدا به آن‌ها پسری داده است. شکرگزار خدا هستم و این بهترین لذتی بود که من در زندگی‌ام برده‌ام. پرونده طوری بود که رفت‌وآمدی نداشت و تلفنی رضایت دادند.

 از مواردی که بارها مراجعه کردیم و بالأخره رضایت گرفتیم هم لذت برده‌ایم ولی این ماجرا من را خیلی خوشحال کرد؛ چون هم خانواده‌ای بودند که کسی را نداشتند، هم بی‌بضاعت بودند و هم دختری که با قاتل عقد کرده بود منتظر مانده بود و گفته بود اگر این پسر را قصاص کنند، من هم خودم را از بین می‌برم.

 - سخت‌ترین موقعیتی که داشتید چه بود؟

 نمی‌توانم اسمش را بیاورم. امروز هم وقتی یادم می‌افتد اشکم جاری می‌شود. این مورد مربوط به خانواده‌ای در قزوین است. خانمی با شوهرش درگیر شده و شوهر از بین رفته بود. این خانم دو بچه داشت؛ یک دختر و یک پسر. من تلاش زیادی کردم و چون اصل موضوع را می‌دانستم، راضی بودم که به‌خاطر رضای خدا و آن دو بچه‌‌ کاری بکنیم. شب اعدام هم دادستان وقت محبت کرد و قاضی پرونده تا حدود ساعت 9 صبح حکم را اجرا نکرد. ما به اولیای دم که مادر آن آقا (مقتول) و مادربزرگ این بچه‌ها بود التماس کردیم. زن (قاتل) التماس کرد، بچه‌ها التماس کردند، بغل هردو بچه قرآن دادیم، اما ولی دم گذشت نکرد. هنوز هم وقتی این ماجرا به یاد من می‌افتد حالم بد می‌شود. زن را اعدام کردند و هم پدر آن بچه‌ها از بین رفت و هم مادرشان. در آن زمان فرزند دختر حدود 12 سال و فرزند پسر حدود 15 سال سن داشتند. بچه‌ها به مادربزرگشان التماس می‌کردند اما نشد و حادثه غم‌انگیزی به وجود آمد.

 - شما همتی کردید و در کنار این کارِ فردی، تشکلی هم تأسیس کردید که کمتر به آن اشاره می‌شود. در این زمینه و اهداف آن توضیح بدهید.

 مردم کرمانشاه به من محبت داشتند و از مقام معظم رهبری درخواست کردند که به‌عنوان پرچم‌دار صلح‌وسازش شناخته شوم. کتابی هم با عنوان «شهد شیرین گذشت» چاپ شد و در اختیار مردم زیادی قرار گرفت. رفته‌رفته مشهور شدیم و همین تشکل را گسترش دادیم تا با همه مردم ایران هماهنگ باشیم. به‌لطف خدا و با کمک خیرین از کل کشور افراد علاقه‌مند به کارهای عام‌المنفعه را شناسایی کردیم.

 زمانی که من به قزوین رفتم، آقای الوندی که به دیدن ما آمد، به او گفتیم اگر کسانی در این راستا کارهای عام‌المنفعه می‌کنند آن‌ها را به ما معرفی کنید. ایشان هم معرفی کرد و با آن‌ها آشنایی پیدا کردیم. به‌لطف خدا در تمام شهرهای ایران از قدرت و نفوذ انسان‌های با اصالت، بزرگ و خیّر استفاده می‌شود و مجموعه‌ای وجود دارد که به‌عنوان پرچم‌دار صلح‌وسازش در این راستا کار می‌کنند. به‌لطف خدا خیرین در اکثر شهرهای ایران دفتر زده‌اند؛ یعنی کار خودجوش و مردمی و برای مردم است و اینطور نیست که وابسته به یک سازمان دولتی باشد. کار دل است و شاید گاهی اوقات طوری شده است که وقتی اولیای دم می‌آیند و رضایت می‌دهند، بیش از از خانواده محکوم به قصاص از خیرین و ریش‌سفیدان تشکر می‌کنند.

 این را هم بگویم که مردم به گونه‌ای شده‌اند که وقتی کسی برای صلح‌وسازش به ما مراجعه می‌کند و ما چندین‌بار تلاش می‌کنیم تا رضایت بگیریم اما موفق نمی‌شویم و متهم اعدام می‌شود، می‌گویند حتماً شما و این ریش‌سفیدها نخواسته‌اید و به ما می‌گویند شما برادر ما را اعدام کردید. یعنی به‌جای اینکه از تلاش‌های ما برای گرفتن رضایت تشکر کنند و حلالیت بطلبند، مدعی هم می‌شوند. ولی ما ارتباطی با فرد متهم نداریم. تلاشمان را می‌کنیم ولی در برخی موارد نتیجه حاصل نمی‌شود و حتماً این را خدا خواسته که حکم قصاص اجرا بشود. بنابراین متأسفانه برخی مدعی می‌شوند و ما این مشکلات را هم داریم.

 - تا به حال به این فکر افتاده‌اید که نوع کار خیرتان را به انواع دیگر توسعه بدهید و کارهای خیر دیگری غیر از این هم انجام بدهید یا بر اساس تجربه به این رسیده‌اید که باید بر حوزه تخصص خودتان تمرکز داشته باشید؟

 علاقه خود من بیشتر روی صلح‌وسازش است ولی در دیگر کارها هم مشارکت می‌کنم که از جمله آن‌ها تهیه جهیزیه برای عروس‌های بی‌بضاعت، کمک به درمان بیماری‌های خاص و ... است. بنابراین به این کارها هم علاقه دارم که گسترش پیدا کند. همچنین کاری که شما می‌کنید هم در حوزه کارهای ماندگار است و باید به دنبال کارهایی که انجام نشده هم بود که بیشتر از همه برای مردم مفید باشد که به یادگار خواهد ماند.

 - ما در کشور رسانه خیر نداشته‌ایم ولی اخیراً در پایگاه خبری تحلیلی خیر ایران تلاش کردیم رسانه نیکوکاری ایران باشیم. آیا ضرورت فعالیت یک رسانه در این حوزه حس می‌شد؟

 من دست تمام کسانی که بنیان‌گذار این رسانه خِیر بودند و در این راستا تلاش، کمک و راهنمایی می‌کنند را می‌بوسم. کار بسیار مهم و بزرگی است و از شما و همکارانتان خواهش می‌کنم که این حوزه را هرچه بیشتر رونق بدهید تا کارهای مفید بیشتری در جامعه رونق پیدا کند. کار خوبی است و این حقیر نیز تا جایی که از دستم بربیاید حاضرم در این راستا نوکری این مجموعه را بکنم و خدمتگذار مردم باشم.

نباید کار موقعیتی باشد بلکه باید ماندگار باشد. به نظر من اگر خدا کمک کند، خیرین تلاش کنند و شبکه‌ای به نام مجموعه خیرین تشکیل شود و برنامه کاری این افراد را هرروز در تلویزیون و فضای مجازی پخش کند تا مردم ببینند بسیار اقدام شایسته‌ای خواهد بود. زمانی که فرهنگ خیر و کارهای عام‌المنفعه گسترش پیدا کند، خیر، برکت، نعمت، خوشحالی و خوشبختی روز‌به‌روز برای مردم بیشتر می‌شود.

 - از اینکه دعوت ما را برای انجام این گفت‌وگو پذیرفتید سپاسگزارم. برای شما دعا می‌کنیم که عمر طولانی داشته باشید و هر سال بتوانید صدها نفر را نجات بدهید.

 خدا کمک کند که ما بتوانیم نوکری مردم را بکنیم و همانطور که عهد کردیم، به‌راستی و درستی، کارگر خدا و نوکر مردم ایران‌زمین باشیم. باید برای رضای خدا کار کرد. از همه خیرین و مردم عزیز ایران تشکر می‌کنم. همچنین از کسانی که برای رضای خدا به مردم خدمت می‌کنند، به‌خصوص از مجموعه شما که محبت می‌کنند اعم از مؤسس و هیئت مؤسس تشکر می‌کنم و دست همه را می‌بوسم. از خدا می‌خواهم همیشه در صحت و سلامتی و سربلندی باشند و به‌طور خاص از کسانی که ما را به این کارهای خیر راهنمایی کردند تشکر بی‌نهایت می‌کنم.

گفت‌وگو از سردبیر 

*پی نوشت: مصاحبه با حاج عباس عربی، پیش از ضایعۀ شهادت رئیس جمهور و همراهان انجام پذیرفته است.

لطفا به این مطلب امتیاز دهید
Copied!

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...