پسری ۱۵ ساله با دلی بهوسعت کشتی نوح
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خیر ایران، فداکاری و روحیه دیگردوستی به سواد و سن و طبقه اجتماعی و اقتصادی نیست. این مفاهیم بیش از هر چیز انساندوستانهاند. هزاران زن و مرد معمولی که نامشان پیشانینوشت هیچ کوچه و خیابانی نیست، اثراتی بسیار بزرگ برجای گذاشتهاند که با وجود فاصلههای دور مکانی و زمانی نشانههای مثبتش را در زندگی و خاطرمان میبینیم.
روز جمعه سیریک؛ واقع در استان هرمزگان را سیل گرفت. پس از آغاز بارشهای سامانه سوم در استان هرمزگان از ظهر جمعه، وقوع سیلاب در شهرستان سیریک به بحرانی جدی تبدیل شد و اخبار نگرانکنندهای از خسارات گسترده در این منطقه مخابره شد.
محاصره کامل مهرگی در سیلاب
شدت بارندگیها به حدی بود که چند روستا، از جمله روستای مهرگی، بهطور کامل در محاصره سیلاب قرار گرفت و حجم آب در برخی مناطق تا سقف منازل مسکونی بالا آمد.
شرایط بحرانی ایجادشده، سفر فوری مقامات عالیرتبه استان هرمزگان به مناطق سیلزده را ضروری کرد.
الهیار بارانی؛ قهرمان نوجوان شب سیل
در پی این بحران، خبری تأثیرگذار از نوجوانی فداکار منتشر شد که کمک او به نجات اهالی روستای مهرگی از سیلاب منتهی شد. این نوجوان که الهیار بارانی نام دارد، با اقدامی شجاعانه و ابتکاری نقش مهمی در نجات جان چندین نفر ایفا کرد.
ابتکار نجات با طناب و قایق
به گفته الهیار، در شب حادثه او با استفاده از طناب، منازل سیلزده را به یکدیگر متصل کرد تا مسیر امنی برای دسترسی ایجاد شود. سپس خود را به قایقی که در اطراف محل وجود داشت رساند و موفق شد آن را روی سیلاب شناور کند. پس از آن، با هدایت قایق به سمت منازل گرفتار، ساکنان توانستند از طریق طنابهایی که به خانهها بسته شده بود خود را به قایق رسانده و از خطر سیل نجات پیدا کنند.
الهیار کیست و چه میگوید
الهیار گفته است پانزده سال دارد و تا کلاس دهم بیشتر نخوانده و ترک تحصیل کرده است. او در پاسخ به این پرسش که چرا جانفشانی کرد و بیتفاوت نبود، گفت: دلم برای مردم سوخت.
بارانی گفت: آن روز من هم با خانواده در خانه بودم که سیل آمد و آب وارد خانهها شد. ما به سرعت خود را به پشتبام رساندیم، اما آب همینطور بالا میآمد. بعضی از مردم روستا را دیدم که روی دیوارهایی بودند که هر لحظه امکان داشت بریزد و غرق شوند. همه آنها مثل خواهر و برادرهایم بودند. نمیتوانستم بیتفاوت باشم.
او ادامه داد: روی پشت بامها دویدم. در مناطقی هم که آب خیلی بالا آمده بود با شنا کردن، پیش میرفتم. هر طوری بود خود را به قایق صیادی عمویم که ۵۰۰ متر با ما فاصله داشت، رساندم. از آنجا که قایقرانی بلد نبودم، طنابی از قایق برداشتم و یک سرش را به قایق و سمت دیگرش را به کمرم بستم. همه قدرتم را جمع کردم تا قایق را به جلو بکشم.
او گفت: بالاخره بعد از مدتی قایق را به نزدیکی مردم رساندم. اهالی روستا وقتی قایق را دیدند، جان تازه گرفتند و چند نفر از مردان روستا قایق را به دیوارها و تیر برق بستند تا جابهجا نشود. مردمی که روی دیوارها و پشت بامها بودند وارد قایق شدند و حدود ۵۰ تا ۶۰ نفر از اهالی روستا وارد قایق یا از آن آویزان شدند که غرق نشوند. حدود ۵ ساعت به این شکل ماندیم تا وقتی سطح آب پایین رفت و مردم توانستند از قایق پیاده شوند.
او در پایان چیزی برای خود نخواست و با جمله جانم فدای مردم روستای مهرگی به گفتوگو خاتمه داد.
منابع: فارس، همشهری و شبکه افق