کد خبر:۴۶۰۱

ایران به‌مثابه روایت: خوانش بهرام بیضایی از هویت و حافظه‌ی تاریخی

یکی از مؤلفه‌های اساسی شناخت بیضایی از ایران، توجه او به صداهای حذف‌شده است. ایرانِ او محدود به شاهان، قهرمانان و مردان قدرت نیست، بلکه شامل زنان، فرودستان، شکست‌خوردگان و تبعیدیان نیز می‌شود. زنان در آثار بیضایی اغلب حاملان حافظه‌ی تاریخی‌اند؛ کسانی که حقیقت را می‌دانند اما امکان بیان آن را ندارند. از این منظر، بیضایی با روایت رسمی و مردسالار از ایران، فاصله می‌گیرد و هویت ایرانی را از حاشیه بازتعریف می‌کند.
ایران به‌مثابه روایت: خوانش بهرام بیضایی از هویت و حافظه‌ی تاریخی
بهرام بیضایی از معدود اندیشمندان و هنرمندان معاصر ایران است که مفهوم «ایران» را نه به‌عنوان یک واحد جغرافیایی یا هویتی ثابت، بلکه به‌مثابه مفهومی تاریخی، زبانی و روایی فهم و بازآفرینی کرده است. شناخت بیضایی از ایران، حاصل تلفیق پژوهش عمیق در اسطوره، تاریخ، نمایش و زبان با تجربۀ زیستۀ او از گسست‌ها و انقطاع‌های فرهنگی در تاریخ معاصر است. «ایران» در آثار بیضایی بیش از آن‌که یک واقعیت سیاسی باشد، مسئله‌ای فکری و فرهنگی است که باید مدام بازخوانی شود.

در نگاه بیضایی، ایران پیش از هر چیز یک «روایت» است؛ روایتی که در طول تاریخ بارها بازنویسی شده و اغلب به‌دست قدرت، دچار حذف، سکوت و تحریف شده است. او آگاه است که آن‌چه امروز از ایران می‌شناسیم، محصول برساخت‌های تاریخی و اسطوره‌ای است، نه حقیقتی یک‌دست و تغییرناپذیر. به همین دلیل، بازگشت او به متون کهن، اسطوره‌ها، شاهنامه و نمایش‌های آیینی، تلاشی برای احیای گذشته نیست، بلکه کوششی برای پرسش از چگونگی ساخته‌شدن هویت ایرانی است.

ایرانِ بیضایی سرزمینی با حافظه‌ای گسسته است. در آثار او، پیوند میان گذشته و حال اغلب شکسته و نامطمئن است. تاریخ، نه خطی مستقیم از شکوه به پیشرفت، بلکه چرخه‌ای از شکست، فراموشی و تکرار خشونت است. بیضایی با پرهیز از روایت‌های افتخارآمیز و ساده‌سازی‌شده، ایران را در مقام تجربه‌ای پرتنش و مسئله‌دار نشان می‌دهد؛ تجربه‌ای که بدون نقد گذشته، امکان فهم اکنون را از دست می‌دهد.

یکی از مؤلفه‌های اساسی شناخت بیضایی از ایران، توجه او به صداهای حذف‌شده است. ایرانِ او محدود به شاهان، قهرمانان و مردان قدرت نیست، بلکه شامل زنان، فرودستان، شکست‌خوردگان و تبعیدیان نیز می‌شود. زنان در آثار بیضایی اغلب حاملان حافظه‌ی تاریخی‌اند؛ کسانی که حقیقت را می‌دانند اما امکان بیان آن را ندارند. از این منظر، بیضایی با روایت رسمی و مردسالار از ایران فاصله می‌گیرد و هویت ایرانی را از حاشیه بازتعریف می‌کند.

زبان نیز در اندیشه‌ی بیضایی نقشی محوری دارد. فارسی برای او صرفاً ابزار بیان نیست، بلکه مخزن تاریخ و اندیشه‌ی ایرانی است. وسواس او در انتخاب واژگان و ساختار جمله‌ها، تلاشی برای حفظ پیوند میان زبان و حافظه‌ی تاریخی است. بیضایی از طریق زبان، گذشته را احضار می‌کند، اما هم‌زمان آن را به پرسش می‌کشد و از تقدس‌سازی می‌گریزد.

در نهایت، ایران در نگاه بهرام بیضایی مفهومی ناتمام و گشوده است؛ پروژه‌ای که تنها با نقد، گفت‌وگو و بازخوانی مداوم زنده می‌ماند. شناخت او از ایران، شناختی انتقادی و چندلایه است که نه به انکار گذشته می‌انجامد و نه به ستایش بی‌چون‌وچرا. بیضایی ما را دعوت می‌کند تا ایران را به‌مثابه روایتی زنده ببینیم؛ روایتی که فهم آن، مستلزم مسئولیت‌پذیری در برابر تاریخ و اکنون است.

دکتر امید اخوی
 پژوهشگر تاریخ فرهنگی ایران و خاورمیانه
ارسال دیدگاه
captcha