خدمات گستردۀ «سرای احسان» به افراد دچار اختلال سلامت روان
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خیر ایران، سرای احسان یا مؤسسه خیریه حمایت از آسیب دیدگان اجتماعی با مجوز و تحت نظارت بهزیستی، تشکلی غیر دولتی، غیر سیاسی و غیر انتفاعی دارای مقام مشورتی خاص با شورای اقتصادی، اجتماعی ملل متحد است که فعالیت خود را در سال ۱۳۷۷ آغاز کرده است. از عملکرد درازمدت این مؤسسه می توان به ارائه خدمات بشردوستانه، کمک به افراد نیازمند، آسیب دیده و همچنین نگهداری شبانه روزی و رایگان بیماران روان مزمن بی سرپرست، بدسرپرست و بی بضاعت اشاره کرد. این مؤسسه در سه حوزه خیریه، درمان و تحقیقات فعال است. در ادامه مروری بر گفتوگوی خیر ایران با فرهاد رمضانینژاد؛ مدیرعامل سرای احسان خواهیم داشت تا از مسیری که این مؤسسه تا امروز طی کرده است، چالشها و برنامههایی که برای آینده این مؤسسه دارند، باخبر شویم.
- برای آغاز شاید بهتر باشد برایمان دربارۀ سوابق مؤسسه حمایت از آسیب دیدگان اجتماعی (سرای احسان) و چگونه تأسیس آن توضیح دهید.
سرای احسان یا مؤسسه خیریه حمایت از آسیبدیدگان اجتماعی، فعالیت غیررسمی خود را از سال ۱۳۷۴ در زمینه پذیرش، جمعآوری، درمان و ساماندهی افراد کارتنخواب شهر تهران شروع کرد. با برگزاری کنفرانس سران کشورهای اسلامی در سال ۱۳۷۶، این فعالیت گستردهتر و مؤسسه متمرکزتر شد و نمود خارجی پیدا کرد. سرما و نبود غذا آسیبهای زیادی را به کارتنخوابها وارد کرده بود و ما توانستیم فضایی را که حالا سرای احسان در آن فعالیت میکند و در گذشته متعلق به فرمانداری بود را برای ساماندهی اوضاع این افراد بگیریم و کنفرانس سران کشورهای اسلامی هم آبرومندانه برگزار شد. با وجود این، آن زمان به دلیل نواقص قانونی امکان ساماندهی این افراد فراهم نبود و بعد از کنفرانس دوباره به خیابانها برگشتند. خاطرم هست که ماده ۷۱۲ و ۷۱۳ قانون مجازات اسلامی میگفت این افراد را باید به زندان ببرید و اموالشان مصادره شود؛ بنابراین عملاً کار خاصی نمیشد انجام داد.
سال ۱۳۷۷ رسماً مؤسسه خیریه حمایت از آسیبدیدگان اجتماعی به ثبت رسید و تمرکزش را به جای جمعآوری متکدیان بر جمعآوری و ساماندهی بیخانمانها گذاشت. یعنی ما از بحث متکدیان خارج و بر بیخانمانها متمرکز شدیم. از سال ۱۳۷۷ تا امروز، بیش از ۱۳هزار نفر به مجموعه ما آمدهاند. ما خودمان افراد را جمعآوری میکردیم، اسکان میدادیم و خدمات مددکاری و بهداشت و درمان ارائه میدادیم. بعد هم ارجاعشان میدادیم. آن زمان یکی از زیرمجموعهها سرای احسان بود. سرای احسان برای مردها و زنهای بالای ۱۸ سال بود. همچنین برای دختران زیر ۱۸ سال «خانه ریحانه» و برای پسران زیر ۱۸ سال نیز «خانه سبز» را داشتیم. علاوه بر این، «هتل آرین» در خیابان امیرکبیر را هم داشتیم که شهرداری آن را برای زنانِ درراهمانده اجاره کرده بود. در برخی ایستگاههای اتوبوس و راهآهن نیز پایگاه مستقر داشتیم و عملاً هرکسی در شهر تهران بلاتکلیف بود و جایی نداشت، شناسایی و ساماندهی میشد و بعد هم به صورت فعالانه خارج میشد. منظورم از فعالانه این است که مطمئن میشدیم آن فرد بیخانمان یا درراهمانده بعد از ما حتماً به نهادهای حمایتی دولتی یا خانوادهاش سپرده میشود.
این فعالیتهای سرای احسان در آن سالها اثرگذاری قویای داشت؛ تا جایی که پزشکی قانونی اعلام کرد که آمار مرگومیر و آسیبهایی که افراد کارتنخواب میدیدند بهشدت کاهش یافته است. در نتیجه، داستان ما در سال ۱۳۸۷ در هیئت دولت مطرح شد و شورای عالی اداری مصوب کرد که این کار در سطح کشور گسترش پیدا کند و ارگانهای مختلف را موظف به همکاری با ما کرد. برای مثال نیروی انتظامی مسئول تأمین امنیت، فرمانداری مسئول تأمین نیروی انسانی، کمیته امداد و بهزیستی مسئولان ساماندهی و شهرداری مسئول تأمین مالی بود و یک همکاری بین سازمانی شکل گرفت.
ما تا سال ۱۳۸۳ به همین ترتیب جلو رفتیم. در آن سال، شهرداری تهران تصمیم گرفته بود فعالیتهای اجتماعی انجام دهد و ما فرازونشیبهای زیادی با تعویض معاونتهای شهرداری داشتیم. ما آن در آن سال، در مؤسسه طرح «ساماندهی کارتنخوابهای شهر تهران» را نوشتیم و تا سال ۱۳۸۵ در شهردادی عملیاتیاش کردیم. خروجی آن هم تشکیل مراکز جمعآوری کارتن خوابها بود. مانند «سرای امید» در اسلامشهر. آن زمان، ترمینال اسلامشهر را تغییر کاربری دادیم و نهایتاً خروجی آن کار در شهرداری، تأسیس گرمخانهها و راهاندازی سامانه ۱۳۷ بود.
شهرداری مسیر جمعآوری و ساماندهی کارتنخوابها و تأسیس گرمخانهها را پیش گرفت. به همین دلیل، مؤسسه برای اینکه با شهرداری موازیکاری نکند، از آن موضوع فاصله گرفت و بحث جمعآوری را کنار گذاشت و روی نگهداری و توانبخشی افراد متمرکز شد. ما در آن مقطع زمانی حدود ۷۰۰ نفر رسوبی داشتیم. یعنی ۷۰۰ نفر فاقد خانواده بودند و باید جایی نگهداری میشدند. این افراد نه در سرفصل خدمات بهزیستی میگنجیدند، نه در کمیته امداد و خلاصه هیچ جایی برایشان نبود. پس سراغ نگهداری و توانبخشی بیماران روان مزمن رفتیم و بعد از صحبت با بهزیستی اولین مجوز لازم برای این کار را با ظرفیت نگهداری ۲۰۰ نفر گرفتیم.
از سال ۱۳۸۵ تا سال ۱۳۸۸ عمده فعالیت ما مربوط به همین گروه میشد و تلاش میکردیم در خیابان نمانند. تصورمان این بود که کار خوبی میکنیم و در حد فاصل سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۸ فهمیدیم که نگهداری صرف آنها هنر بزرگی نیست و حتی اگر بهترین خدمات را هم به آنها بدهیم، در بهترین حالت یک زندان درجه یک هستیم. افرادی که درگیر اختلال مزمن روانی هستند مثل باقی آحاد جامعه حق حیات و کرامت انسانی دارند و باید به جامعه برگردند. به همین منظور، ما رسماً از سال ۱۳۸۸ بر توانبخشی افراد و بازگشت آنها به جامعه متمرکز شدیم؛ قبل از این در سه سال اول فعالیتمان هم اقدامات توانبخشانه انجام میدادیم، اما از سال ۱۳۸۸ به بعد خیلی جدی روی این کار تمرکز کردیم.
در سال ۱۳۹۱ خانههای حمایتی مانند خانه احسان را ایجاد و تعدادی از مددجوهایمان را که توانمند شده بودند، در یک آپارتمان در سطح شهر مستقر کردیم و تا قبل از کرونا آن خانه کاملاً فعال بود. اگرچه این کار را علمی نمیدانستیم و میدانستیم مسیر علمیای نیست، ولی مجبور شدیم این کار را بکنیم و به افراد بگوییم که این افراد هم حق یک زندگی باکرامت را دارند.
بعد از آن، سراغ بازتوانی روانی-اجتماعی رفتیم. فلسفه ما در این زمینه این بود که افراد باید بتوانند متناسب با ظرفیتها و وضعیت جسمانی و روانیشان در جامعه حاضر شوند و فعالیت اجتماعی داشته باشند. ما با افرادی که دچار بیماریهای روانی بودند زندگی کردیم، با آنها به سفر رفتیم و با هم کارگاههای توانبخشی را توسعه دادیم و فعالیتهای مشترک مددجویان و مددکاران آنقدر زیاد بود که گاهی تمییز آنها از یکدیگر سخت میشد و مددجویان خودشان کارهای مجموعه را انجام میدادند. برای مثال جشنواره ورزشی طراحی شد که تا امروز ۹ دوره برگزار شده است. همچنین، بزرگترین جشنواره ورزشی بیماران روان را در ورزشگاه کارگران شهر تهران در سال ۱۳۹۷ با حضور هزار و ۲۰۰ ورزشکار از ۲۲ استان برگزار کردیم که برای خودش المپیک کوچکی بود و در هفت رشته مختلف برگزار شد.
روی مقوله ازدواج این افراد هم کار کردیم و برای اولین بار شرایطی فراهم شد که مددجویان بیمارهای روانی بتوانند با یکدیگر ازدواج کنند. ازدواج بیماران روان و غیرروان را هم داشتیم که دو مورد از آنها اتفاقاً معروف هم شدند و پوران درخشنده فیلم «شمعی در باد» را از روی زندگی یکی از همین زوجها ساخت. احسان علیخانی هم در برنامه «ماه عسل» نیز از آنها دعوت کرد و رسول صدر عاملی نیز از روی داستان یکی از آنها فیلم «من ترانه پانزده سال دارم» را ساخت. ازدواج دو بیمار روان هیچ مرجع بینالمللی نداشت و ما این کار را ممکن کردیم و با قرارگرفتن گروهی که مستندساز بودند، توانستیم پس از دو سال مستندی بسازیم و آن را در سطح جهانی آنلاین پخش کنیم و بازخوردهای خیلی خوبی هم گرفتیم.
ما بیماران روان را در سه مرحله به جامعه برمیگردانیم. گام اول خانههای یکچهارم راهی است که در توضیح آن باید بگویم بچههایی که از بخش بیرون میآیند و فرایند توانبخشیشان به نتیجه رسیده است، در این خانهها ساکن میشوند تا رفتهرفته زندگی در اجتماع را یاد بگیرند و خودشان از پس کارهای شخصیشان بربیایند. گام بعدی ورود به خانههای نیمهراهی است؛ خانههایی که بیرون از مرکز و روزانه هستند. این افراد به همراه یکی از همکاران ما آنجا تعامل با افراد در یک جامعه واقعی را یاد میگیرند. برای مثال کارهایی مانند خریدکردن را تمرین میکنند و در آخر هم وارد خانههای سهچهارم راهی یا خانه احسان میشوند و آنجا با حقوقی که میگیرند، زندگی مستقل خودشان را میسازند و علاوه بر سرای احسان برای کار در سایر مجموعهها نیز آماده میشوند.
ما بیماران روان را در سه مرحله به جامعه برمیگردانیم. گام اول خانههای یکچهارمِ راهی است؛ بچههایی که از بخش بیرون میآیند و فرایند توانبخشیشان به نتیجه رسیده است، در این خانهها ساکن میشوند تا رفتهرفته زندگی در اجتماع را یاد بگیرند و خودشان از پس کارهای شخصیشان بربیایند. گام بعدی ورود به خانههای نیمهراهی است؛ خانههایی که بیرون از مرکز و روزانه هستند. این افراد به همراه یکی از همکاران ما آنجا تعامل با افراد در یک جامعه واقعی را یاد میگیرند و در آخر هم وارد خانههای سهچهارم راهی یا خانه احسان میشوند و آنجا با حقوقی که میگیرند، زندگی مستقل خودشان را میسازند.
یکسوم بیماران روان این قابلیت را دارند که کاملاً درمان شوند. یکسوم پس از درمان خانواده حمایتگر دارند و میتوانند راحتتر از بقیه وارد جامعه شوند و یکسوم هم در بلندمدت درگیر چرخه بیمارستانی هستند. ۱۰ درصد از این یکسوم آخر نیز زمینگیر هستند و نمیتوان کار خاصی برای توانبخشی آنها کرد. ما نشان دادیم که میتوانیم از بین این ۱۰ درصد هم افرادی را شناسایی و توانا کنیم تا با قرار گرفتن در خانههایی که گفتم وارد جامعه شوند.
ما همه کارهایی که باید برای این افراد انجام دهیم را رایگان جلو میبریم و مؤسسه به صورت هیئتامنایی اداره میشود و از یارانه بهزیستی هم استفاده میکنیم. با وجود این، یارانه بهزیستی کفاف حقوق مددکاران ما را هم نمیدهد و به لطف کمکهای خیرین و مردم است که سر پا ماندهایم. برای اشتغال و حمایت اختصاصی از افراد نیز برنامههایی داریم که در حال پیگیریشان هستیم.
- سؤالی که برای من پیش آمده این است که این آپارتمانهایی که گفتید به لحاظ ساختاری چگونهاند؟
«خانه حمایتی» یک مقوله جهانی است و در واقع، یک خانه جمعی برای اقامت بیماران است. ما این را کافی نمیدانیم و این یکی از سه مرحلهای است که گفتم. خانههای حمایتی مثل خانههای دانشجویی هستند. چیزی که ما ایجاد کردیم منجر به استقلال کامل آنها میشود. به یاد دارم که حتی یک بار اهالی ساختمان از یکی از مددجویان ما خواسته بودند که او مدیر ساختمان شود. این گام برای آنهایی که خانواده دارند، گام نهایی و برای آنهایی که خانواده ندارند، گام قبل از گام نهایی است.
- نگهداری از بیماران روان با نگهداری از سالمندان چه تفاوتهایی دارد؟ بیماران چه نیازهایی دارند؟
بیمارانی بیمارستان با بیماران تیمارستان متفاوت هستند و همین تفاوتها نیازهایشان را هم متفاوت میکند. برخی از بیماران ما (بیمارن روان) در مراحل اولیه بیماری هستند و پس از مدتی تحت درمان بودن یا بستریشدن مرخص میشوند و برخی دیگر بیماری مزمن دارند و باید با ما بمانند. نگهداری از بیماران با نگهداری از سالمندان متفاوت است. سالمندی بیماری نیست و در نهایت ممکن است به ناتوانی جسمانی برسد و اگر فرد سالمند خانوادهای نداشته باشد به خانه سالمندان سپرده میشود. به جز آن دسته از سالمندانی که بیماریهایی مانند آلزایمر دارند، بیشتر آنها قدرت انتخاب دارند، کوهی از تجربه هستند و میتوانند با دیگران تعامل خوبی داشته باشند و نیازهایشان را بیان و آنها را تا حدی برطرف کنند. بیمار روان متفاوت است؛ چه سالمند باشد، چه جوان. سالمند به خاطر ضعف جسمانیاش ممکن است به دیگران نیاز داشته باشد. بیمار روان متفاوت است.
رویکرد رایج میگوید درمان یعنی فرد بیمار کامل خوب شود، اما ما میگوییم همان فرد بیماری که بیماریاش مزمن هم است، باید امکاناتی داشته باشد و درمان به معنای شکوفایی تواناییهای اوست. ما تلاش میکنیم با برچسبهای اجتماعی که بیماران روان میخورند هم مقابله کنیم؛ برچسبهایی مانند مجنون، دیوانه و امثالهم. این افراد بیمار هستند و باید خانواده و جامعه آنها را بپذیرند. این افراد کماکان شهروند هستند و باید از مواهب اجتماعی و خدمات اجتماعی و دولتی استفاده کنند.
دولت باید همانطور که برای معلولان جسمی کارهایی میکند، برای بیماران روان هم کند. ما در ایران، بیماران روان را حذف و طرد میکنیم و به حاشیه میبریم و در مراکزی دور از جامعه و حتی دور از شهر نگهداریشان میکنیم. با این کار خیال خانواده را راحت میکنیم و آرایش شهر را هم تمیز میکنیم، اما واقعیت این است که این نحوه رویارویی با بیماران روان درست نیست. ما خودمان را راحت کردهایم و آنها معذب هستند و حق زندگی را ازشان گرفتهایم. در کشورهای توسعهیافته مدتهاست که این کار را نمیکنند.
در قرون وسطا بیماران روان را در آتش میسوزاندند با این تصور که آنها شیطانی شدهاند. معنای دیوانه و مجنون همین است. بهتدریج از چنین رویکردهایی فاصله گرفتند و آنها را در فضاهای بیرون شهر ازوله کردند و فیلیپ پینل که روانپزشکی فرانسوی بود برای بار اول زنجیر از پای بیماران روان باز کرد و گفت که باید علت بیماری آنها زیستی است و منشأ ماورایی ندارد و باید با روشهای علمی و انسانی درمان شوند. در نهایت بعد از جنگ جهانی دوم مراکزی که آنها را ایزوله میکردند تعطیل شد و تلاش کردند این افراد در خانواده و جامعه درمان شوند. تاریخ ما روند برعکسی را طی کرده است.
در ایران، در گذشته بیماران روان کنار خانوادههایشان و در جامعه میماندند و در ۳۰ سال اخیر است که نمیدانم چه اتفاقی افتاده که بیماران اینچنینی را ایزوله میکنند. ذهنیت مؤسسه ما این است که این افراد را از زیست اجتماعیشان دور نکنیم و کاری کنیم تا دوباره به زندگی عادی برگردند.
در ایران، در گذشته بیماران روان کنار خانوادههایشان و در جامعه میماندند و در ۳۰ سال اخیر است که نمیدانم چه اتفاقی افتاده که بیماران اینچنینی را ایزوله میکنند. ذهنیت مؤسسه ما این است که این افراد را از زیست اجتماعیشان دور نکنیم و کاری کنیم تا دوباره به زندگی عادی برگردند.
هنوز هم اگر به محلههای قدیمی بروید میبینید که در آن محلهها پذیرش بیشتری نسبت به بیماران روان دارند. ما در مؤسسه میخواهیم افراد درون یک زیست اجتماعی درمان شوند.
- من گزارش مالی سال ۱۴۰۲ مؤسسه را که نگاه میکردم، متوجه شدم که بخش زیادی از منابع مالیاش از سمت دولت و نهادهایی مانند کمیته امداد تأمین میشود. این کمکها صرف مؤسسه احسان میشود؟
ما عملیات مالی شفافی داریم و گزارش مالی مؤسسه را روی سایت خودمان و سایت فرابورس منتشر میکنیم و کمیته امداد مدتی است که کمک خاصی به ما نکرده است و ورودی اصلی مؤسسه، یارانهای است که بهزیستی در قبال هر بیمار به ما میدهد و این حداکثر ۳۰ درصد از کل منابع درآمدی ما را تشکیل میدهد. اما بله. هر چه هست برای مؤسسه هزینه میشود. سرانه نگهداری بیمار روان ۵۰ میلیون است در ماه است و یارانهای که به ما میدهند چیزی حدود ۸ میلیون تومان است.
- خیرین چطور؟ تجربه مواجههتان با آنها چگونه است؟
بخش معناداری از کمکها از سمت خیرین است. برخی بودجههای خوب دارند و برخی در حد وسعشان کمک میکنند. همین ساختمانی که امروز در آن هستیم را خیرین ساختهاند. برایمان سالن غذاخوری و سالن ورزش تهیه کردهاند و به هر حال حواسشان به ما است. ما حتی خیرینی داریم که از لحاظ مالی خیلی عادی هستند. گروههایی از زنان خانهدار، کارگران و امثالهم هستند که با وجود اینکه پول زیادی ندارند به ما کمک میکنند.
تقریباً نزدیک ۹ سال است که برای مددجویان مؤسسه تولد میگیریم و گروههای مختلف بهصورت تیمی میآیند و کمک میکنند. برخی که توان کمک مالی ندارد هم به ما در شستوشوی بیماران و انجام دادن کارهایشان کمک میکنند و در مناسبتهای ملی و مذهبی برایشان برنامههای سرگرمکننده تدارک میبینند. با وجود این، ما هنوز هم به کمکهای مردمی نیاز داریم. این حوزه، مردمگریز و مدیرگریز است. وقتی از کودک مبتلا به سرطان یا سالمند صحبت میکنیم، مردم کمک بیشتری میکنند، اما کمکهایی که سمت بیماران روان میآید خیلی زیاد نیست. یا درباره معتادها میگویند که هزینهکردن برای آنها فایده ندارد، چون پذیرش اجتماعی ندارند. زندانیها هم چنین وضعیتی دارند.
- بیمارن روان شما بیشتر چه اختلالهای روانی دارند؟
بیش از ۳۰۰ اختلال روان داریم که در ۲۷ گروه طبقهبندی شدهاند. یکی از آنها سایکوز است؛ همان چیزی که با اسکیزوفرنی میان مردم شناخته میشود. از ۴۷۴ نفری که در حال حاضر افتخار میزبانیشان را داریم، به جز ۱۵ نفر بقیه اسکیزوفرنی، دوقطبی یا افسردگی شدید دارند. اینها بیماریهایی با ویژگیهای سایکوتیک هستند. از لحاظ وضعیت خانواده نیز به دو گروه تقسیم میشوند؛ گروهی که هیچ خانوادهای ندارد و گروهی که خانواده مؤثر ندارند. ما افرادی را که هیچ خانواده و حامی ندارد در مؤسسه میپذیریم و مددجویانی که خانواده و حمایت مالی دارند را به مراکز دیگر معرفی میکنیم.
- برای تبدیل خانوادههای غیرمؤثر به خانوادههای مؤثر کاری میکنید؟
ما تلاش میکنیم آن دسته از خانوادههایی را که اصطلاحاً غیرمؤثر هستند، توانمند کنیم تا بتوانند از بیمار خود حمایت کنند. مثلاً برایشان دورههای آموزشی و کار ایجاد میکنیم تا از نظر اقتصادی پیشرفت کنند. با آنها جلسات هماندیشی برگزار میکنیم و کمک میکنیم که پذیرش ذهنی و مالی بیمارشان را پیدا کنند.
- خدماتی که سرای احسان به بیماران روان ارائه میدهد، چیست؟
افراد، خدمات روانشناسی، روانپزشکی، پزشکی، مددکاری و کاردرمانی دریافت میکنند. بیشتر مددجویان ما بیرون درهای این مؤسسه کسی را ندارند و اینکه بخواهیم همهشان را به جامعه برگردانیم در عمل ممکن نیست. برای همین سعی میکنیم فضای داخل مؤسسه را شبیه جامعه کنیم و با مددجویانمان زندگی کنیم. با آنها سفر برویم، غذا بخوریم، فیلم ببینیم و کارهایی از این دست تا احساس کنند در جامعه هستند و زیست اجتماعیشان از دست نرود.
برخی اختلالات روان هم هستند که اختلال همراه (عقبماندگی، معلولیت یا سالمندی) هم دارند و به هیچ عنوان نمیتوانیم آنها را به جامعه برگردانیم و با وجود اینکه مخالف وجود سازمانهایی هستیم که افراد را دور از جامعه نگه میدارند، اما در برخی موارد راهی جز نگهداری این افراد نداریم. هدف کلی ما توانمندسازی و بازگرداندن افراد به جامعه است. این اتفاق از مسیر خانههای سهگانهای که گفتم برای هر کس که کوچکترین ظرفیتی دارد، میافتد. اگر فرد به هر دلیلی هیچ ظرفیتی برای بازگشت به جامعه نداشته باشد ما اینجا نگهش میداریم.
بزرگترین چالش ما تأمین منابع مالی مورد نیازمان است. برای انجام هر کاری باید پول داشت و با وضعیت سرسامآور تورم این چالش ما هر روز جدیتر هم میشود. به جز این، با چالشهای فرهنگی مانند برچسبزنی، تابوهای اجتماعی و عدم پذیرش اجتماعی روبهرو هستیم. سومین چالش نیز به رویکرد دولت و نهادهای حمایتی برمیگردد.
- در سرای احسان با چه چالشهایی روبهرو هستید؟
بزرگترین چالش ما تأمین منابع مالی مورد نیازمان است. برای انجام هر کاری باید پول داشت و با وضعیت سرسامآور تورم این چالش ما هر روز جدیتر هم میشود.
به جز این، با چالشهای فرهنگی مانند برچسبزنی، تابوهای اجتماعی و عدم پذیرش اجتماعی روبهرو هستیم. چنین رویکردهایی حتی در رسانهها نیز دیده میشود. بیماران روان یک درصد از جامعه ما را تشکیل میدهند و یک درصد از خشونتهای اجتماعی را هم دارند. یعنی بیشتر از مردم عادی خشن نیستند و خیلی از برچسبهایی که به آنها زده میشود، واقعی نیست. در رسانهها، فیلمها و سریالها بیماران روان را افرادی خشن نشان میدهند، در صورتی که لزوماً اینطور نیستند. مردم از بیمار روان میترسند. ۱۰۰ تا قتل انجام میشود و فقط یکی از این قتلها را بیماران روان انجام میدهند. همان یکی از آنقدر بزرگ میکنند که باعث ترس مردم از این افراد شود.
سومین چالش نیز به رویکرد دولت و نهادهای حمایتی برمیگردد. لایحه سلامت روان سالهاست در مجلس معطل مانده است. اگرچه این لایحهای که نوشتهاند کامل نیست و نگاه قضایی، انتظامی و درمانی دارد و نگاه باز اجتماعی و علمی ندارد، ولی همین هم سالهاست خاک میخورد و مصوب نشده است.
همه اختلالات روان به شدت اسکیزوفرنی نیستند، ولی ما در جامعهای زندگی میکنیم که بر اساس آمارهای رسمی ۸۰ درصد از مردم ما «مشکل روان» دارند. تأکید میکنم مشکل روان دارند، نه بیماری روان. این دو تا با هم فرق دارند. ۲۶ درصد از این افراد کلینیکال هستند. یعنی ۲۶ درصد از این ۸۰ درصد به دریافت خدمات روانشناسی نیاز دارند. این میتواند اضطراب باشد، افسردگی خفیف باشد یا خیلی از مشکلات کوچک که با یک کار برنامهریزیشده رفع میشود و سطح سلامت روان جامعه را بالا میبرد.
- درباره انگزنی که در صحبتهایتان به آن اشاره کردید، برایمان توضیحاتی بدهید. اینکه برای رفع رویکرد انگزنی در جامعه چه کردهاید؟
ما برای اینکه این انگزنیها را بشکنیم، دو اقدام اصلی انجام دادهایم: اول اینکه درِ مجموعه را باز گذاشتیم تا مردم بیایند از نزدیک با بیماران ارتباط بگیرند و ببینند آن چیزی که در ذهنشان است با واقعیت موجود همخوانی دارد یا نه. دوم اینکه بیماران را بیرون میبریم تا در فعالیتهای اجتماعی شرکت کنند و نگاه مردم به آنها عادی شود. در مسیر فرهنگسازی به رسانهها هم نیاز داریم تا این مسیر را کوتاهتر کنند.
- خیلی ممنونم. بزرگترین دستاوردی که احساس میکنید سرای احسان یا به طور کلیتر مؤسسه خیریه حمایت از آسیبدیدگان اجتماعی طی این سالها داشته، چیست؟
نگهداری و ارائه خدمت به بیش از ۱۳ هزار نفر طی این سالها کار کوچکی نیست. زحمت زیادی دارد. من خودم در این حوزه خیلی زحمت کشیدم. شبانهروز وقت گذاشتهایم. خصوصاً در مواقع خاص. ما اینجا کرونا را بدون حتی یک فوتی پشت سر گذاشتیم؛ با زحمت نیروهایی که شبانهروزی اینجا ماندند، مجموعه را بستیم و از بچهها محافظت کردیم. همکاران ما از خانوادههایشان فاصله گرفتند. حداقل دو هفته، سه هفته تا یک ماه شبانهروزی اینجا میماندند که از بیماران محافظت کنند. برای مثال گروهی از همکاران ما از ۲۴ اسفند سال ۱۳۹۸ وارد مجموعه شدند و ۲۵ فروردین از اینجا خارج شدند. حتی سال تحویل هم اینجا ماندند. ما چند دستاورد بزرگ داریم: یکی اینکه یک ارتباط معنادار با مددجویان داریم و به یک خانواده تبدیل شدهایم.
علاوه بر این، خودمان را مدام بهروز کردهایم و ارتباطاتمان را برای بازگرداندن این افراد به جامعه افزایش دادهایم. امروز با حدود ۳۵ یا ۳۶ دانشگاه و کلینیک حرفهای روانشناسی، روانپزشکی، مددکاری و پرستای کار میکنیم و دانشجویان و کارورزان زیادی هستند که به سرای احسان میآیند. ما بر اساس علم جلو میرویم و حرفهای هستیم. ما در زمینه بازتوانی نهفقط از دنیا عقب نیستیم، بلکه کارهایی کردهایم که مشابه بین المللی ندارد. مثل پروژه ازدواج یا جشنواره ورزشی که گفتم. اگر در سالهای آینده بخواهند به آنچه نو بوده است، ارجاع بدهند، ما در زمینه بازتوانی در مواردی که گفتم الگو خواهیم بود و مجبورند از ایران و سرای احسان نام ببرند. دستاوردهای ما کیفی است و از آنها دفاع و به آنها افتخار میکنیم؛ افتخاری که برای همه خانواده سرای احسان است.
- برنامهتان برای توسعه سرای احسان در آینده چیست؟
برنامه ما این است که در راستای ایجاد مجموعهای کامل قدم برداریم که بتواند به همه گروههای جامعه خدمات روانی بدهد. فاز مطالعاتی این طرح دو سال است که آغاز شده و در حال نزدیکشدن به فاز اجرا است. در نزدیکی سرای احسان یک زمین یک هکتاری داریم که در آن قرار است این طرح را آغاز کنیم. پس ما در آینده مجموعهای خواهیم داشت که در آن علاوه بر نگهداری از بیماران روان، خانههای حمایتی و کلینیکهای روزانه را هم داریم. مهد کودکهای خاصی هم داریم که مخصوص کودکان مبتلا به اختلالات سلامت روانی هستند و در نبود والدین از آنها نگهداری میکنند. این امکان را برای سالمندانی که لازم است در طول روز از آنها نگهداری شود و شب با خانوادهشان به خانه برگردند هم فراهم شده است. میخواهیم کاری کنیم که ارتباط بیمار با خانوادهاش حفظ شود. این اقدامات طی دو فاز نهایی میشود: فاز اول که ایجاد مرکز در زمین یک هکتاری است و فاز دوم که کلینیکی در داخل شهر است.
- بسیار عالی. خدماتی که گفتید رایگان خواهند بود؟
عمده فعالیتهای مجموعه ما رایگان است، ولی اگر سطح خدماتمان را گسترش دهیم، یعنی تیم تخصصی بفرستیم، قطعاً اگر خانواده بضاعت مالی داشته باشد، رایگان نخواهد بود. یعنی ترجیح ما این است که از خانوادهای که دارد، هزینهها را دریافت کنیم.
- در صحبتهایتان به این نکته اشاره کردید که ۲۶ درصد از جامعه ایران به خدمات روانپزشکی نیاز دارد. به نظر شما در حال حاضر چه راهکارهای در دسترسی وجود دارد که افراد از آنها برای حفاظت از سلامت روانشان استفاده کنند؟
پاسخ به این پرسش آسان نیست. فرهنگ غنی ایرانیان به صورتی بوده که به آنها اجازه یک زندگی سالم را میداده است. خانههای حیاطدار، زندگیهای جمعی و مراودات اجتماعی با همسایهها و از همه مهمتر پذیرش اجتماعی فقط بخشی از عناصر فرهنگی هستند که یک زندگی سالم را رقم میزدند. در شادی و غم کنار هم بودند و مناسک جذابی داشتیم. اما حالا در آپارتمانهای ۶۰ متری کوچک عمودی گیر افتادهایم. یک بخشی از این قضیه تقصیر مردم است، اما تقصیر اصلی گردن دولتهاست.
بحران اقتصادی مشکلات را زیاد و زمین را گران کرده و مردم مجبورند خانههایشان را بکوبند و عمودی بسازند و بفروشند. من نمیخواهم ریشهیابی کنم، اما ماحصل این کارها منجر به تغییر سبک زندگی ایرانیان شده است و این سبک زندگی مناسب فرهنگ و تاریخ و جغرافیای ما نیست. کشور ما یک میلیون و ۶۰۰ هزار کیلومتر مربع وسعت دارد و ما نیازی به عمودیسازی ساختمانها نداریم. علاوه بر این، باورها و ارزشهای مردم هم عوض شده است. قدیم زندگیها راحتتر بود و افراد قناعت بیشتری میکردند.
من نمیگویم هنوز باید به سبک قدما زندگی کنیم، اما میگویم این پسزمینه را داریم. شاید باید از چیزهایی که مال ما نیست، فاصله بگیریم. میتوانیم با نگاه به گذشته آیندهای بسازیم که مال خودمان است و آسیبهایش کمتر است. ما انساندوستی را در ذات ایرانی داریم، مهماننوازی در ذات ایرانیهاست، پذیرش اجتماعی در ذات انسانهاست. هنوز هم نگاه کنید، وقتی یک اتفاقی میافتد، مردم هر کاری از دستشان برمیآید، انجام میدهند. ما باید سراغ ریشههای خودمان بگردیم. انتقاد عمده من به دولتهاست که امکان راحت زندگی کردن را از مردم گرفتهاند.
بیمان روان، گروهی مهجور و مظلوم هستند. وقتی با آنها باشی میبینی که چقدر خوب هستند. درست است گاهی کارهای عجیبی میکنند یا حرفهای عجیبی میزنند ولی دروغ نمیگویند، باورشان و فهمشان از جامعه همین است. آنها درست نمیگویند، اما دروغگو نیستند.
- چالشهای سلامت روان در آینده جامعه ایران را در چه مواردی میبینید؟
در رشتههایی مانند روانشناسی سببشناسی کار سادهای نیست و باید همزمان به عوامل عوامل زیستی، روانی و اجتماعی توجه کرد. در واقع، با عوامل بایوسایکوسوشال روبهرو هستیم. دو عامل اول (زیستی و روانی) در مقابل عامل اجتماعی هستند. استرسهای اجتماعی ۶۰ درصد و عوامل زیستی و روانی ۴۰ درصد اثر دارند. هرچه استرس اجتماعی کمتر شود، سلامت روان بیشتر خواهد شد. این استرس با آن تعریفی که در ذهن عامه مردم است فرق دارد.
جدولی داریم به اسم راهه که استرسها را نمرهگذاری کرده است. برای مثال مرگ همسر در اروپا ۱۰۰ واحد استرس به فرد وارد میکند و در بالای جدول قرار میگیرد. در حالی که صدرنشین جدول برای ایران مرگ فرزند است یا مثلاً پیدا کردن دوست حدود ۳۵ واحد و ورود به محل کار جدید ۲۵ واحد استرس به افراد وارد میکند. اگر مکانیزمهای دفاعی روان ما درست عمل نکنند، انباشت این استرسها آسیبآفرین میشود.
- از شما بابت وقتی که در اختیار ما قرار دادید، ممنونم. برای سخن آخر اگر صحبتی دارید، بفرمایید.
بیمان روان، گروهی مهجور و مظلوم هستند. وقتی با آنها باشی میبینی که چقدر خوب هستند. درست است گاهی کارهای عجیبی میکنند یا حرفهای عجیبی میزنند ولی دروغ نمیگویند، باورشان و فهمشان از جامعه همین است. آنها درست نمیگویند، اما دروغگو نیستند. تجربه کار کردن با آنها به من نشان داده که خصایص خیلی خوبی دارند. برای مثال افرادی مسئولیتپذیر هستند و بر خلاف تصور رایج دلسوز، مهربان و ارتباطپذیرند.