به گزارش خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی خیر ایران، برای روح انسان حوادث و اتفاقات، شبیه دام و دانههایی است که او را به سوی دوراهی میکشاند. روح جستجوگر راه سخت را انتخاب میکند و ارواح خفته در جسم، پای در آسانترین راهها میگذارند. راه سخت مقاصد زیبایی دارد و راه آسان شبیه جادهای صاف و برهوت است. قصه قسمت دوازدهم مستند «بومرنگ» - که شبهای ماه مبارک رمضان از شبکه مستند سیما پخش میشود- در مورد سعید جلالی بود که پرنده بیقرار روحش او را به سمت راه انسان بودن کشاند.
سعیدجلالی سرپرست تمام خیریههای استان آذربایجان شرقی است
سعید جلالی، انجمن حمایت از کودکان مستعد به تحصیل تبریز با نام اختصاری حکمت را در سال 1395 در قالب یک سازمان غیردولتی ثبت رسمی کرد. مدیریت بیمارستان امیرالمومنین (ع) تبریز و تاثیرگذاری در تاسیس خیریههای بسیاری همچون قلبهای سبز، فردای بهتر، انجمن سرطان، حامیان توسعه محور تبریز، صبح روشن و ابرار قائم در کارنامه کاری او دیده میشود.
سرشت جلالی با کتاب عجین شده و حتی رزق او نیز از همین راه است. شاید جالب باشد که بدانید وی مدیر انتشارات ستوده در تبریز است و به مدت ۲۰ سال است که سرپرستی تمام خیریههای شهر تبریز و استان آذربایجان شرقی را به عهده دارد.
جلالی با بیان اینکه هیچوقت خواهان یک زندگی همچون خطی صاف از خدا نبودم، عنوان کرد: زندگی که صبح به سر کار بروم، کارت بزنم و ساعت 3 بعد از ظهر بیرون بیایم را نخواستم. من از خدا، زندگی همچون نوار قلب خواستم که بالا و پایین داشته باشد و البته این زندگی زحمت دارد.
مدیرعامل انجمن حکمت که در عنفوان جوانی بین رفتن به خارج و ماندن، مادرش را انتخاب کرد، گفت: زمانی امتحان اعزام دانشجو به خارج بود که من نمره لب مرزی یعنی ۵۱ گرفتم. نزدیکی عید بود و مادرم گفت: «اگر به خارج بروی، چهارشنبه سوری را با چه کسی داشته باشیم. پلوی شب عید را با چه کسی بخوریم و ...» من از رفتن منصرف شدم. آن زمان فرمانبری جزء اخلاقیات محسوب میشد و من به خاطر تمایلات عاطفی مادرم در ایران ماندم.
جلالی، دانشگاه زندگی را انتخاب کرد
جلالی با بیان اینکه در دانشگاه در رشته مهندسی برق قبول شدم، خاطرنشان کرد: اتفاقات خوب خانوادگی رقم خورد و من فقط ۵۷ واحد گذراندم و دیگر دانشگاه نرفتم. البته کار خوبی کردم که دیگر نرفتم.
دانشگاه دروس از پیش نوشتهشده را به سعید جلالی میآموخت اما زندگی چیزهایی را به او آموخت که اگر بهترین مهندس هم میشد با آن مواجه نمیشد و هرگز یاد نمیگرفت. سعید باید از منطقه امن آغوش مردم به منطقه رنج میرفت. او که در محیط پرعشق و محبت بزرگ شده بود باید به میان مردم میرفت و مهر و محبتش را در طبقات محروم جامعه سر ریز میکرد.
مادر سعید در شبهای زمستان با داستانهای تاریخی بچهها را سرگرم میکرد و آنها بعد از هفت سالگی با کتاب همنشین شدند. در آن سالها سعید کوچکتر از آن بود که بداند پشت شوق به خواندن که خدا در او نهاده، چه نهفته است.
جلالی با اشاره به اینکه شبهای زمستان که بخاری و کرسی بود مادر برایمان امیرارسلان رومی، مختارنامه و حسین کُرد شبستری میخواند، افزود: ما از تکرار این داستانها در زمستانهای سال بعد خسته نمیشدیم و من به آن قصههای مادر خیلی مدیون هستم.
کارهای خیری که سعید از آغاز جوانی انجام می داد درست مثل قصه مختار ثقفی و امیرارسلان با هر بار تکرار، درسی جدید به او می داد و راهی جدید پیش رویش میگذاشت.
اتفاقاتی که نقطه عطف زندگی جلالی شد
مدیرعامل انجمن حکمت با اشاره به اینکه سه، چهار اتفاق، من را به تفکر در مورد کارهای بزرگ واداشت، بیان کرد: در اطراف تبریز گچکاری به نام میکائیل بود که مبتلا به سرطان استخوان در پای چپ بود. به عیادت او رفتیم و طبق عادت گفتیم که شما چقدر آذوقه برایتان کفایت میکند. آنها با مناعت طبع تقریباً جواب تند و سربالایی دادند و گفتند: «ببرید خودتان بخورید. اگر وسایل پشمریسی دهید، کار خود را راه میاندازیم.» آنجا اتفاقی افتاد که یکی از نقطههای عطف زندگیام بود. مادر خانواده از پسرش رضا گفت که باهوش است.
رضا و کودکانی همچون او سفیرانی بودند که پازل رسالت سعید جلالی را تکمیل کردند و او را قدم به قدم به کاری که باید میکرد، نزدیک کردند.
جلالی با بیان اینکه رضا مورد حمایت قرار گرفت، عنوان کرد: مادر رضا خبر قبولی او در دانشگاه صنعتی شریف با رتبه ۶۶ را داد. رضا به خاطر کهولت سن مادرش اعلام کرد که به دانشگاه تبریز میرود. چهار، پنج سال بعد، نام او را از یکی از اساتید شنیدم که از او به عنوان یک نابغه یاد میکند. جامعه فقیر، هزاران نفر مثل رضا دارد.
وی یادآور شد: اتفاق جالب دیگر این بود که روزی آقایی به همراه خانمی نزد من آمدند که مشکل خانم را رفع کنم. با خود گفتم که این خانم با این ظاهر چه مشکلی میتواند داشته باشد. او به من گفت: «دکترای فیزیک دارم ولی هیچ جایی مرا استخدام نمیکنند.» گفتم: «میخواهی کجا استخدام شوی؟» گفت: «میخواهم در دانشگاه درس بدهم.»
جلالی ادامه داد: از قضا ما کرسی در هایدلبرگ آلمان داشتیم. یک خیّر ۵۶ هزار یورو برای ثبت نام در آن کرسی به ما داده بود. آن خانم را به آلمان فرستادیم و در آنجا دوره بیوتکنولوژی حوزه سرطان را گذراند. حالا دکتر فرزانه بیات، استاد دانشگاه شده است و میگوید: «هیچوقت فراموش نمیکنم که چگونه زندگی من زیر و رو شد.» ایشان به ما زنگ میزند و میگوید: «اگر کاری دارید به من بگویید.»
سعید جلالی نمیدانست مقصد نهایی، قسمتی از بهشت است و رسیدن به بهشت هم بهای سنگین دارد. راه طولانی در پیش بود. باید ذره ذره دردمندانِ در مسیر را سامان میداد که به وقت موعود به ریشه آسیبها میرسید.
این خیّر خاطرنشان کرد: روزی برای عیادت بیماری به روستایی نزدیک تبریز رفتیم. صدای شیون از خانه آنها میآمد. مادر فرد بیمار مرحوم شده بود و میخواستند او را در حیاط بشورند. کارِ گروهیِ ما از آنجا شروع شد و گفتیم اتاقی ولو کوچک به ما بدهید که بهداشت آن را تامین کنیم تا وقتی روستاییان، عزیزی را از دست میدهند او را جلوی مردم نشورند.
جرقه تأسیس مدارس «نیکان آینده» چگونه زده شد
جلالی در ۲۰۱۵ به نشست بشردوستانه جهان در کشور آذربایجان دعوت شد که این سفر نقشه راه او بود. آنجا بود که سعید دانست افکارش او را به مسیر درستی هدایت کرده است پس در قفس ذهن را گشود و اجازه داد پرندگان پر سر و صدای خیال آزاد شوند و او را به کوه قاف هدفش ببرند.
وی در مورد این سفر اظهار داشت: برای این نشست، ۱۴ نفر از برندگان جایزه نوبل علمی یعنی اقتصاد، فیزیک، شیمی و پزشکی را دعوت کرده بودند. آنجا اتفاق مهمی افتاد که همیشه دوست دارم آن را برای اهل خیر و خیرخواهی تعریف کنم. در آن نشست مطرح شد: «کشوری که بخواهد توسعه یابد و انسانهایی که دلهره و دلمشغولی توسعه دارند باید از آموزش شروع کنند.»
موسس انجمن حکمت سفر به جمهوری آذربایجان را نقطه عطفی در زندگیاش دانست و افزود: در آن سفر به حلقههای مفقوده رسیدم. در کشور ما مفهوم حلقه طلایی که همان پنج سالگی است، بدون حامی و سخنگوست. در آن زمان، آماری به دست ما رسید مبنی بر اینکه 43 درصد محصلین پایه اول ابتدایی مناطق دو زبانه، کسانی هستند که نتوانستند به خاطر فقر پیشدبستانی را بگذرانند.
سعید جلالی از کشور آذربایجان به ایران برگشت و تصمیم گرفت که قدم بزرگی بردارد. مصمم شد که ریشه فقر را برچیند. این اندیشه ممکن نبود مگر اینکه در کودکی فکر به حال آن شود. کودکان در خانوادههای فقیر امکانات کمی برای آموزش داشتند پس باید فکری برای آموزش آنها و شناسایی نخبگان میشد. این فکر، جرقۀ افتتاح مدارس نیکان برای بچههای بدسرپرست و بیسرپرست شد.
این خیّر با بیان اینکه مدارس «نیکان آینده» برای جامعه هدف در مناطق دوزبانه مثل آذربایجان تاسیس کردیم، گفت: ارتقایی در پیش گرفته شد و ادامه یافت. جامعه هدف را درست انتخاب کردیم و در اساسنامه هم نوشتیم هیچ بچۀ برخورداری، حق تحصیل در این مدارس را ندارد حتی بچۀ خودم. اینجا فقط مختص بچههای بدسرپرست و بیسرپرست است.
بچهها بعد از گذراندن دوره پیشدبستانی در مدرسه «نیکان آینده» مورد سنجش هوش و غربالگری قرار میگرفتند تا از آموزش و پرورش ویژهای برخوردار شوند و در آینده قطع کننده زنجیره فقر در اطراف خود باشند. بچهها در مدارس نیکان با بهترین امکانات از قبیل پوشاک، لوازمالتحریر، غذای مناسب و سرویس رفت و آمد به تحصیل میپردازند.
وی خاطرنشان کرد: غربالگری ما بر سه سطح استوار است. سطح عالی را که خود نگه میداریم زیرا سرمایههای ما هستند. سطح دوم افرادی هستند که آنها را از دور رصد میکنیم و در آموزشگاههای نزدیک منزل ثبت نامشان میکنیم. سطح سوم افرادی هستند که تمام راهها را برای آموزش آنها اتخاذ کردیم اما آنها نمیخواستند. به آنها هزینه تحصیل ثبت نام میدهیم.
تمرکز بر سه مؤلفه شادی، آموزش و بازی
مدیرعامل انجمن حکمت با اشاره به اینکه نظام آموزشی ما بر محور شادی، آموزش و بازی است، بیان کرد: در مدرسه نیکان، روز تولد، چهارشنبه سوری، شب یلدا، جایزه و طبیعتگردی داریم. نمیتوانیم مثل زمان تحصیل خود فقط آموزش را در نظر بگیریم. بستههای شب عید و شب یلدایی ما برای دانشآموزان به گونهای است که فکر میکنید برای خانواده اعیان و اشراف است.
تمام این امکانات ابزار است و ابزار تنها زمانی میتواند موثر باشد که در راستای هدف باشد. کودکان صرف بهرهبرداری از این امکانات نمیتوانستند به آینده درخشانی که مد نظر جلالی بود برسند اگر این چنین بود کودکان برخوردار از امکانات مالی باید جز پدیدههای دنیا میشدند.
این خیّر با بیان اینکه چهار اصل مد نظر قرار دادیم، عنوان کرد: اصل اول، ارتباط با خدا با توجه به ظرفیت پذیرش و رفتاری است. این خط قرمز ماست. نمیخواهیم بچهها ادعیه مناسب ماهها را بخوانند اما باید همه چیز را از خدا بدانند و معتقد باشند که خدا مهربان و مراقب آنهاست. اصل دوم این است که یاد بگیرند با انسانها مهربان باشند. اصل سوم، کار دستهجمعی و گروهی و اصل چهارم، حفظ و احترام محیط زیست است.
مادران در کنار یادگیری آسیبشناسی زندگی خود به مرور راههای توانمندی مالی را نیز در این مدارس میآموزند. این شیوه، کفه ترازوی آگاهی مادر و کودک تا حدی در سطح تراز قرار میگیرد.
تحول مادران و همراهی با دانشآموزان از مدرسه تا دانشگاه
موسس انجمن حکمت تصریح کرد: نمیتوانیم با چهار ساعت کار با بچهها شرایط زیستی آنها را تغییر دهیم برای همین از طریق ارتباط تنگاتنگ بچهها با مادر وارد عمل شدیم. پیام من به عزیزانی که میخواهند در این حوزه کار کنند این است که نمیتوانیم بدون کارکردن روی مادران کاری پیش ببریم. از طریق آموزه آموزگار و عاطفه مادری میتوانیم چتری بزرگ برای کودکان باز کنیم. تحول مادران را به دو صورت اقتصادی و اجتماعی مدنظر قرار دادیم. بچه بعد از مدرسه با مادر بحرانساز مواجه است پس ما باید خود را به کانون بحران بزنیم که این کار را کردیم و موفق بودیم.
در مدارس نیکان، مربیان و معلمان هر ۶ ماه یکبار از نظرعملکرد پایش میشوند؛ عملکردی که آموزش و پرورش کودکان را در راستای اهدافی که مد نظر هیئت امناست، شامل میشود. از آنجایی که این کودکان از دل فقر و آسیب به مدارس نیکان میآیند از نظر بهداشت و سلامت جسمی در تنگنا هستند به همین دلیل پزشکان به صورت مرتب در مدارس حضور پیدا میکنند و خدمات رایگان پزشکی به کودکان و مادران میدهند که اغلب آنها جز برترینهای شهر تبریز هستند.
خدمات پرورشی بچهها با توجه به سرگذشت سختی که از سر گذراندند، درمان و ترمیم کودک را نیز در بر دارد. یکی از این آموزشها پرورش گل و گیاه در فضای مدرسه توسط دانش آموز است. روزی مدیر مدرسه نیکان برایمان تعریف کرد یکی از بچههای مدرسه به خاطر رفتار ناشایست موظف به آب دادن گلهای راهرو شد بعد از آبیاری گیاهان، خم میشد و آنها را نوازش میکرد و میبوسید این رفتار از سوی بچههایی که با خشم درونی بالا به این آموزشگاه آمده بودند به کادر درمان نشان داد که راه را درست طی کردند و میتوانند امیدوار باشند که دانش آموزان مدارس نیکان آیندهای رو به ترقی خواهند داشت.
با کرونا و آغاز قرنطینه کادر مدارس نیکان تلاش کردند تا وضعیت به وجود آمده را فرصتی برای ورود به خانه کودکان فراهم کنند. از این طریق در جریان مشکلات و کمبودهای خانه قرار بگیرند و برای رفع آنها بکوشند. با این کار پیوند نزدیکتری بین مربیان مادر و کودک به وجود آمد.
جلالی با بیان اینکه با آموزههای معلمی توانستیم به خانه بچهها برویم، اظهار داشت: با حفظ امانت، کم و کسری خانهها را بررسی کردیم زیرا دنبال بهبود و ارتقای کیفیت زیست بچهها هستیم. در زمان کرونا از نظر معیشتی سبدهای قوی و پر عنصر برای خانوادهها داشتیم. ما خانوادهها را تنها نگذاشتیم.
هدف بلندمدت مدارس نیکان، همراهی دانشآموز تا مقطع دانشگاه است، به همین دلیل جلالی توضیح داد که با فارغالتحصیلی گروه اول دانشآموزان از مقطع دبستان سعی دارند مقطع متوسطه را برای این بچهها افتتاح کنند تا بچهها از حلقه آموزش خاصی که در این مدارس جریان دارد، جدا نشوند. درخت تناوری که امروز به نام مدارس نیکان آینده در تبریز سایه گستر شده است با کارهای کوچک و بزرگ آقای جلالی به ثمر رسیده که او از جوانی تا حال انجام داده است مثل افتتاح کارگاه نابینایان در تبریز.
راهاندازی کارگاه برای نابینایان
جلالی در ادامه این مستند اظهار کرد: یکی از دوستان ما، نابینایی را در خیابان دید که گدایی میکرد، از او علت را پرسید و نابینا گفته بود که کاری ندارم. همین باعث شد که ما به فکر کار افتادیم و کارگاهی در زمینۀ محصولات چرمی برای نابینایان راهاندازی کردیم که البته کار سختی بود.
ثمره این کارگاهها ورزیده شدن دستهایی بود که دیگر با خجالت جلوی رهگذران دراز نمیشد، جیبهایی که به جای پولهای مچاله، هر ماه با اسکناسهای حقوق پر میشد و کودکانی که طعم خانوادۀ عالی داشتن را میچشیدند.
وی خروجی تأسیس کارگاه برای نابینایان را خوب ارزیابی کرد و افزود: یکی از نابینایان خیلی از ما تشکر کرد و گفت: «اتفاق بزرگی در خانواده ما افتاده است. برای دخترم خواستگار آمد. خانمم با سربلندی گفت که بگذارید پدرش از سر کار بیاید تا تصمیم بگیریم. تا آن زمان شغلی نداشتیم و گدایی میکردیم. با این کار شأن انسانی ما حفظ شده است.»
افتتاح انجمن خیرین کتابخانهساز تبریز
همه اینها باعث شد که سعید جلالی بدون خستگی به کارهای بزرگ دیگر بیندیشد، کاری مثل افتتاح انجمن خیرین کتابخانهساز تبریز که یکی از شاخصترین کارهای اوست. در این انجمن تلاش میشود که خیرین را از اضافهکاری در بخشهای اشباعشده منصرف و به اموری مانند تاسیس و تجهیز کتابخانهها در مناطق محروم و روستاها تشویق کنند. با همین شیوه توانستند روستاها و مدارس بسیاری در آذربایجان شرقی را از کتابخانه بهرهمند کنند.
جلالی که عضو هیئت امنای کتابخانه مرکزی تبریز است، گفت: من کمسنترین عضو هیئت امنا هستم. عضو صد ساله و ۹۰ ساله هم داریم. بنابراین بیشتر از بقیه فعال هستم. یکی از خیرین برای تاسیس قرائتخانه در این کتابخانه ۱۳ میلیارد تومان هزینه کرد.
گستره مخاطب و خدمتگزاریمان باید وسیع باشد
وی با بیان اینکه عصر همسر مهربان و پدر فداکار گذشته است، افزود: باید خیلی وسیعتر از پدر فداکار باشیم. ما ۳۰۰ بچه داریم که نماینده خانوادههایشان هستند. ۱۵۰ هزار بچه داریم که باید خیرین برای آنها مدرسه بسازند. گستره مخاطب و خدمتگزاریمان باید وسیع باشد.
بنظرم، سعید جلالی جزء سعادتمندان دنیاست، چرا که توانست به درک رنج انسان بودن برسد. او همچنین باهوش و مسئولیتشناس است چون روی عقل انسان سرمایهگذاری کرد که اگر درست پرورش یابد هیچ خسرانی در آن راه ندارد. او جزء انسانهایی است که به جای خلق با خدا معامله کرد و آرامشی که از آن برخوردار است ناشی از انتخاب همین راه است؛ راهی که در مستند بومرنگ تنها به گوشهای از آن اشاره شد.
گزارش از مریم داوری
دیدگاههای بازدیدکنندگان
زهرا بلوچستانی
سلام و درود بر خدمتگزاران راه خیرخواهی
چطور میتوانم با آقای جلالی ارتباط داشته باشم تا بتونم در شهر خودم راه آقای جلالی رو ادامه بدم
علی پور از تهران
درود بر همه انسانهای پاک سیرت و درود بر مادران و پدرانی که انگونه انسانسازی میکنند و چه عالی که بیشتر از این افراد نام آور معرفی بشن و نمونه و الگو برای بقیه باشن امر و مالشان پر برکت باد🤲
رودی
سلام و عرض ادب فراوان خدمت شما نیکو کاران
من در دنیا با همه بدی هاش بسیار نومید هستم . ولی وقتی با خیرین مثل ابرمرد جناب جلالی آذری ان هم تو اینترنت اشنا میشم خوشحالم چه رسد به اینکه بتونم با این ابرمرد صحبت کنم .
رودی هستم از مازندران شهر آمل .
لطفا اگر امکان داره شماره ایشون رو برام sms کنید .
09119054559