به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خیر ایران، قسمت هجدهم نیکآوا-نخستین پادکستی که به موضوع نیکوکاری و امر خیر میپردازد- به زندگی و کارنامه مهندس علیرضا افضلیپور، بانی و مؤسس دانشگاه شهید باهنر کرمان اختصاص دارد.
علیرضا افضلیپور از اهالی تفرش و برآمده از خانوادهای اهل دانش و فرهنگ بود. در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در دبستانهای «اشرف» و «اقدسیه» گذراند و به به دارالمعلمین مرکزی و دبیرستان «شرف» راه یافت. او از جمله دیپلمههای خوشاقبالی بود که در دوره رضاشاه به خرج دولت ایران راهی فرانسه شد. لیسانس شیمی خود را از دانشگاه بوردو در فرانسه گرفت و سپس تحصیلات تکمیلی خود را در زمینه شیمی کشاورزی در شهر لیل ادامه داد. افضلیپور در سال 1316 به ایران بازگشت. دوران کوتاهی به عنوان کارمند در بانک کشاورزی در سال 1319 شروع به کار کرد اما دنیای کارمندی را با روحیات خود که از خانوادهای تاجرپیشه برخاسته بود، مطابق ندید و بنابراین به سمت تجارت رفت. او به این نتیجه رسیده بود که درآمد کارمندی پاسخگوی اهداف بلند او نیست و بهتر آن است که به سمت شغلی جدید رود که در آن کسب درآمد راحتتر و بیشتر بود.
از او به عنوان نخستین واردکننده برند سوئیسی «لاندیس» یاد میکنند. مغازهای که به همین نام در خیابان لالهزار افتتاح و در آن مشغول کار شد، هنوز هم پابرجا است. با نبوغ و توانایی ویژهاش، بهتدریج سود کلانی را به دست آورد و به ثروت هنگفتی رسید. راز موفقیت او استفاده از هواپیما به جای کشتی برای حملونقل بار بود که گرچه گرانتر تمام میشد و چندان در میان رقبا معمول نبود اما بر سرعت کار میافزود.
افضلیپور بر این باور بود که بازسازی ایران تنها با علم آغاز میشود و ایران بدون علم و دانش به خودکفایی دست نخواهد یافت. فکر تأسیس دانشگاه از زمان تحصیل در فرانسه به ذهن او راه یافت. پس از ازدواج با فاخره صبا بر آن شد تا به رؤیای سیساله خود جامه عمل بپوشاند و مرکزی را تأسیس کند که از دل آن پزشک و مهندس و سایر مشاغل ضروری برای کشور تربیت شود. از این رو گرچه نظر همسرش بر ساخت یک بیمارستان بود اما افضلیپور ترجیح میداد دانشگاه بسازد.
او برای انتخاب مکان مناسب احداث دانشگاه، سفرهای متعددی در سراسر کشور کرد. یکی از دلایل انتخاب کرمان را دوستی افضلیپور با دکتر مظفر بقایی کرمانی دانستهاند که از کودکی آغاز شده بود و همچنان ادامه داشت. علاوه بر آن آشنایی با آثار استاد محمدابراهیم باستانی پاریزی و مرحوم معتمدی و محمد صنعتی در برانگیختن اشتیاق او برای شروع به کار در این استان مؤثر بود. کرمان در یک موقعیت مرکزی در حوزه جنوبشرق کشور برخوردار بود و امکان پوشش آموزشی استان و شهرهای همجوار مانند سیستان و بلوچستان، خراسان، یزد و حتی فارس را داشت. در آن زمان کرمان از بسیاری از امکانات رفاهی و اقتصادی محروم بود و به دلیل دوری از مرکز و طوفانهای شن، شرایط مساعدی برای زندگی نداشت. افضلیپور اما از کرمان به عنوان غنیترین استان ایران یاد کرد و ترجیح داد طرح خود برای احداث دانشگاه را در مکانی که فکر میکرد مردمش خالص، بکر و سالم ماندهاند، انجام دهد.
با وجود اینکه از طرف بنیاد فرح پهلوی، زمینی با مساحت 50 هکتار در اختیار او گذاشته شده بود اما او بر این باور بود که این زمین با توجه به برنامه جامع و بلندمدت دانشگاه کوچک و نابسنده است. بنابراین در مقابل از قدرت سیاسی اشرف پهلوی، استفاده کرد و با دعوت او به کرمان که با همراهی کامران دیبا به عنوان کارشناس و نماینده فرح همراه بود، قطعه زمین بزرگی با مساحت بالغ بر پنج میلیون هکتار از زمینهای منابع طبیعی را به دست آورد و در همانجا کار ساخت دانشگاه را آغاز کرد.
افضلیپور در ساخت دانشگاه کرمان، نگاهی بلندمدت و آیندهنگر داشت. برای نخستین بار با الهام و مراجعه به چندین دانشگاه نامدار جهان، برای دانشگاه کرمان طرح جامع نوشت. از بهترین مهندسان و معماران استفاده کرد و آجر مناسب را از یزد، سیمان ضدسولفاته را از شیراز وارد کرد و از بهترین مصالح و مواد برای ساخت دانشگاه استفاده کرد. کار ساخت دانشگاهی که به نام «کرمان» نامگذاری شد، بالغ بر 15 سال به طول انجامید و با این اقدام او بنایی را پیافکند که از باد و باران گزند نمییابد. او دانشجویان را فرزندان خود میدانست و بر این باور بود که ثمره خستگی و تلاش خود را با آغاز به کار دانشگاه و تحصیل آنها میبیند. معتقد بود که ثروتی که از راه تجارت به کف آورده است، متعلق به مردم است و با ساخت دانشگاه این امکان را یافته است که آن را دوباره به مردم بازگرداند. درختان دور دانشگاه را که مساحتی بالغ بر صد هکتار میشد، خودش با دستان خود درختکاری کرد.
پس از انقلاب 1357، دانشگاه «کرمان» به نام «شهید باهنر» تغییر نام یافت. در جلسهای که در تالار وحدت دانشگاه برای نامگذاری آن برپا شده بود، افضلیپور حاضر بود و علیرغم بیاحترامیهایی که به او شد به آرامی اعلام رضایت کرد که نام دانشگاه را به نام فردی با هنر و نه بیهنر گذاشتهاند.
افضلیپور وصیت کرده بود که در ورودی دانشگاه و زیر قدمهای دانشجویانی که به جان دوست داشت، دفن شود. معتقد بود که صدای گامهای آنها زیباترین ترانه هستی است. راه دور و عدم رضایت همسر اما مانع این کار شد و باعث شد او در امامزاده عبدالله شهرری دفن شود.
دیدگاه خود را بنویسید