از ویژگیها و مشکلات جوامع در حال توسعه همچون جامعه ایران، فقر اطلاعات یا دست کم نقصان اطلاعات دقیق و مطمئن در زمینههای گوناگون اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی از جمله حوزه نیکوکاری است. از این رو ضروری است با شناخت زمینههای گوناگون حوزه خیر همچون تاریخچه امور خیر و موسسههای خیریه، شناخت آسیبها و خلأهای موجود در خیریههای کشور و دادن راهکار برای رفع این مشکلات، سعی بر آگاهی مردم به خصوص، آگاهیِ دو قشر نیکوکار و نیازمند داشت و همچنین برای ارتقای این آگاهی در مناسبات حاکمیتی نیز تلاش کرد.
نگاهی به پیشینه نیکوکاری در ایران
نیکوکاری در ادوار مختلف ایران به عنوان امر پسندیده و حتی ضروری در جامعه ایران رواج داشته است. اقوام آریا به خصوص ایرانیان از دیرباز با توجه به پیروی از آیین و کیش زرتشتی به انجام کار نیک و دستگیری از مستمندان توجه ویژه داشتند. پیشینه وقف در ایران باستان گویای میزان توجه مردم این سرزمین به فرهنگ نیکوکاری و بخشندگی است. براساس تعالیم دین زرتشتی، ایرانیان موظف به کار خیر بودهاند. بر پایه این نیکاندیشی، زرتشتیان یکدهم از درآمد خود را صرف خیرات برای فقرا و یا داد و دهش میکردند.
با ظهور اسلام و فتح ایران و توصیههای اسلام به نیکوکاری، ایرانیان کماکان در امر خیر پیشرو و پیشقدم بودند. با توجه به تشکیل دولتهای نیمهمستقل و سپس دولتهای اسلامی مختلف، وقف و تشکیل نهادهایی برای پرداختن به امور موقوفات در این دورهها اهمیت ویژهای یافت. ایجاد دیوان موقوفات در دوره سامانیان نتیجه همین اهمیت وقف در ایران بود. در دوره سلجوقیان و آل بویه بناهای عامالمنفعه زیادی ساخته شده است. در دوره مغول_ایلخانی نیز جریان امر خیر با استفاده از وقف ادامه داشت. موقوفه ربع رشیدی از جمله میراث وقف در دوره ایلخانی است.
دوره صفویه و شاه عباس را می توان دوره گسترش وسیع وقف و نیکوکاری در ایران دانست، دورهای که ما با موقوفاتی حتی در حوزه محیط زیست و حفاظت از حیوانات نیز روبرو هستیم. در دوره افشاریه، نادرشاه دستور ضبط بسیاری از موقوفات را به عنوان املاک خاصه صادر کرد اما در دوره زندیه، کریمخان قدمهایی برای احیای دوباره سنت وقف برداشت و حتی وزیری بالانفراد و الاستقلال برای رسیدگی به امور وقف تعیین نمود.
در دوره قاجار و پس از مشروطه، با قرارگرفتن ایران در گردونه سیاستهای بینالمللی و موقعیت خاص راهبردی این منطقه، جامعه ایران با شکلهای جدیدی از نیکوکاری روبرو میشود که جنبههای حمایت اجتماعی در قالب نهادهای مردمی را دارد. در این دوره از سالهای ۱۲۸۹ میتوان ردّ پای وزیر اوقاف را در منابع مشاهده کرد. فعاليتهای حوزه امر خیر و نیکوکاری در این دوره را میتوان معطوف به امور درمان، توانبخشی، نگهداری معلولان و مراکز نابینایان، امور بازپروری، اندرزگاهها و مراکز نگهداری معتادین، امور نگهداری افراد بیسرپرست، کودکان و سالمندان، امور کمک به افراد نیازمند، زنان و خانوادههای زندانیان دانست. این فعالیتها را میتوان در دو دسته عمده راهبردهای مساعدت اجتماعی (Social assistance) و خدمات اجتماعی (Social services) تقسیم کرد.
با آغاز دولت مطلقه مدرن پهلوی اول در سال ۱۳۰۴ شمسی، دولت ایران در تمام شئونات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی دست به نوسازی زد. ایجاد نظام بوروکراسی نوین یکی از اجزای لاینفک این دولت جدید بود که بر پایه آن، مناسبات جدیدی نیز در عرصه اجتماعی تعریف میشد. از اینپس، نقش سازمانهای مذهبی و اوقاف که تا پیش از این نقش عظیمی در رفاه اجتماعی جامعه داشتند، کمرنگ شد و این وظایف به دولت محول گردید. یافتن شیوهها و راههای مختلف برای تأمین سلامت و حمایت اجتماعی افراد از قبیل جذب کمکهای دولت، جلب کمکهای مردمی، ایجاد نهادهای اجتماعی و ایجاد انگیزههای مشارکت مردم در برنامههای خدماتی دولت از جمله کارهایی بود که در دوره پهلوی اول برای نخستین بار به اجرا درمیآمد. از این رو به مسائلی مانند رفاه کودکان و سالمندان، بهداشت روانی و جسمانی افراد جامعه، برنامههای حمایتی خانوادهها، ایجاد مراکزی برای تفریحات سالم، تعلیم و تربیت و بازپروری و توانبخشی توجه شد.
نابسامانیها و بحرانهای فراگیر که پس از حمله قوای متفقین به ایران در طول جنگ جهانی دوم به وجود آمد، بحرانهای اقتصادی و اجتماعی عظیمی را در کشور پدید آورد. احتکار و کمبود مواد غذایی، کاهش ارزش پول، ایجاد تورم و عدم تعادل بین دستمزدهای دریافتی و هزینه زندگی، بحران بیکاری برآمده از پایان جنگ جهانی دوم، کاهش تولید در کارخانهها و کارگاههای صنعتی، بروز قحطی و خشکسالی و اشاعه بیماریهای واگیردار از جمله مسائلی بود که جامعه ایران در اوایل دوره حکومت محمدرضاشاه با آن دستوپنجه نرم میکرد.
این شرایط بر ضرورت توجه بیشتر دولت و نهادهای خصوصی بر مسئله حمایت و امداد اجتماعی تأکید میکرد. در سالهای پس از کودتای ۱۳۳۲، به دلیل نفوذ آمریکا در ایران و تلاش برای از بین بردن خطر کمونیسم در کشورهای جهان سوم، دولتها توجه بیشتری به امور رفاهی نشان دادند تا با فراهمآوردن تأمین اجتماعی و حمایت از اقشار اجتماعی، مانع از تقویت جریانهای کمونیستی شوند. از طرفی دیگر، افزایش درآمدهای نفتی ایران سالبهسال امکان نوسازی جامعه را بیشتر میکرد و بهتبع آن، توجه دولتها در حوزه امور رفاهی را افزایش میداد بنابراین در این وضعیت، حوزه حمایتهای اجتماعی گستردهتر شد. در پی تحولاتی که با سیاستگذاریهای کلان کشور در پی اجرای اصول انقلاب سفید در حوزه رفاه و بهداشت در کشور حاصل شد، دولت در عین حمایت از ایجاد مؤسسات خیریه کوچک با اهداف محدود، بر آن شد تا از ایجاد مؤسسات رفاهی خُرد بهسوی ایجاد مؤسسات رفاهی کلان نظیر جمعیتهای حمایتی، انجمنهای سراسری و صندوقهایی در سطح کشوری گام بردارد تا هدایت امور خیریه و عامالمنفعه از طریق این مؤسسات میسر شود.
بهطورکلی مؤسسات دولتی و نیمهدولتی در دوره پهلوی دوم که در حوزه نظام حمایت اجتماعی فعالیت میکردند را میتوان به سه دسته کلی تقسیم نمود. نخست مؤسساتی که در زمینه رفاهی فعالیت داشتند، دوم مؤسساتی که برنامههای درمانی و بهداشتی را پیش میبردند و سوم مؤسساتی که بهصورت مستقل در رابطه با مسائل رفاه اجتماعی تأسیس شدند.
این میزان از پیشینه و سابقه امر خیر و نیکوکاری در ایران قطعاً لزوم اهمیت بررسی تاریخچه نیکوکاری و نهادهای خیریه را در ایران به خوبی نشان میدهد. منابع بسیاری وجود دارد که میتوان ردّ پای نیکوکاری را در دورههای مختلف تاریخ ایران مورد بررسی قرار داد از جمله این منابع میتوان به نقوش برجسته دورههای باستانی ایران مانند کتیبههای مقصودآباد و تنگ خشک و اسناد سازمانهای وقفی در دورههای مختلف ایران اسلامی همچون اسناد موقوفات دوره صفوی اشاره کرد.
پررنگتر بودن نقش قدرت از نقش مردم در تاریخنگاری
در بررسی تاریخچه نیکوکاری و نهادهای خیریه در ایران، عموماً نهاد وقف به عنوان سوژه مطالعاتی در حوزه نیکوکاری مورد توجه بوده است و اطلاعات بسیاری در حوزه وقف در ایران وجود دارد که به قلم تاریخنگارانی چون دکتر الهام ملکزاده به رشته تحریر در آمده است. بسیاری از این آثار، نهاد وقف را در دوره اسلامی یا نهادهای رفاهی و بهداشتي را در دوره معاصر ایران مورد مطالعه قرار دادهاند و انصافاً اطلاعات بسیاری را به شکل دقیق و منظم در این حوزه از تاریخ نیکوکاری در اختیار مخاطب قرار دادهاند اما از دیدگاه نگارنده، همچنان خلأ بزرگی در بحث مطالعات نیکوکاری در ایران وجود دارد. این خلأ برگرفته از نوع تاریخنگاری و منابع دست اول پیشین دورههای باستان و اسلامی است که در آن نقش نهاد قدرت، پر رنگتر از نقش مردم به تصویر کشیده شده است.
به همین سبب، بررسی بخش مهمی از نیکوکاری در جامعه ایران که همان نیکوکاری مردم عادی جامعه است، چه به عنوان امری روزمره و چه به عنوان امری با اهمیت در بین مردم ایران مغفول مانده است. عدم توجه به تاریخنگاری قشر فرودست و مردمان عادی جامعه باعث شده است بسیاری از فرهنگهای نیکوکاری از جمله فرهنگهای محلی تعاون در دورههای مختلف تاریخ ایران در گذر زمان فراموش یا تنها ردّ پایی از آنها در جامعه ایران یا در گوشههایی از برخی منابع باقی بماند. با توجه به اهمیت نیکوکاری در بین تمام زرتشتیان و انجام داد و دهش، قطعاً در بین مردمِ عادیِ دوران باستان نیز اعمال و فرهنگهای نیکی در جهت یاریرسانی وجود داشته است یا در دوره اسلامی با توجه به تاکید اسلام و پیشینه نیکوکاری در بین مردم ایران این امر مهم تلقی میشده است. فرهنگهای یاریگری بر پایه کشاورزی و کمکرسانی در این امر، وجود عیاران، شکلگیری نهادهایی توسط مردم برای انجام امور خیر در دوره باستان، همه از این دست نیکوکاریهای مردمی هستند که پژوهشهای چندانی در مورد این گروهها در قالب مطالعات تاریخی نیکوکاری، یا وجود ندارد یا بسیار محدود و اندک به عنوان زیرمجموعه مطالعات دیگرِ جنبههای نیکوکاری وجود دارد.
این امر تنها در بررسی فرهنگهای نیکو در میان مردم عادی جامعه خودنمایی نمیکند بلکه در بررسی نهادهای مردمی که در ادوار مختلف ایران در جهت نیکوکاری شکل گرفته بودهاند و بعدها در دوره مدرن نامهایی مانند NGO بر آنها نهاده شد نیز به چشم میخورد. اگر قصد مطالعه تاریخچه نهادهای مردمی در حوزه امر خیر را داشته باشید قطعاً متوجه این موضوع خواهید شد که تاریخچه کامل و دقیقی از شکلگیری این نوع نهادهای مردمی وجود ندارد و یا میزان پژوهشها در این حوزه بسیار اندک است. شاید بتوان گفت تنها بخشی از تاریخ نیکوکاری که به مردم عادی و قشر فرودست در ایران توجه شده است، مطالعات مرتبط با «زنان و نیکوکاری» است که البته باید گفت در این بخش نیز تنها دوران معاصر ایران مورد مطالعه قرار گرفته است.
چگونه نقش مردم عادی را در تاریخنگاری نیکوکاری بیشتر کنیم؟
در میان منابع مختلف تاریخ ایران بررسی چند مورد از منابع شاید بتواند خلأهای این بخش از مطالعات نیکوکاری در ایران را بپوشاند. اولین منابع، سفرنامهها هستند که به عنوان منبعی که صرفاً از نهاد قدرت صحبت نمیکنند و ردّ پای مردم را نیز میتوان در میان صفحات آنها جستجو کرد باید نام برد. سفرنامه، تاریخ مردم است. اهمیت سفرنامه در این است که یک سیاح چیزهایی را میبیند و مینویسد که یک مورخ نمیبیند. وقتی زمان بگذرد چیزهایی در مورد غذا، لباس و زندگی عادی مردم فراموش میشود اما سفرنامه تاریخ مردم است و چیزهایی در آن ذکر میشود که در بقیه تاریخنگاریها، سانسور است. در این منابع سفرنامهنویسان در طول سفر از فرهنگها و آیینهای نیکوکاری مردم در جامعه ایران مینویسند، به طور مثال در سفرنامه ابن بطوطه از فرهنگهای نیکوکاری در قسمتهایی از ایران در بین مردم سخن به میان آمده است یا میتوان رد پای عیاران و یاری رسانان به مسافران را در این آثار پیدا کرد.
منبع بعدی که در این حوزه نیاز به توجه دارد، روایت سالخوردگان محلی مناطق مختلف ایران است که پیش از دست دادن این افراد در قالب تاریخ شفاهی نیاز به ثبت و ضبط دارد. مطالعات محلی، گذشته از آنکه امکان شناخت هرچه بيشتر احوال تاريخی يک حوزه مشخص جغرافيايی را فراهم میسازد در واقع جايگاه و سهم هر يک از شهرها و ولايات را در ساختار عمومی فرهنگ و تمدن يک کشور مشخص میکند. امروزه به موازات رشد و توسعه پژوهشهای تاريخی در ابعاد گوناگون حيات جوامع بشری، مطالعه تواريخ محلی نيز فراتر از مطلق مطالعات تاريخ سياسی، شئون مختلفی چون تواريخ اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی را در بر میگيرد. حتی میتوان گفت که تواريخ محلی به دليل تمرکز بر تاريخ مردم، زمينه وسيعتری را در جهت بازتاب مسايل اجتماعی و فرهنگی فراهم میکند. در ادوار مختلف تاریخ ایران، فرهنگها و آیینهای محلی یاریرسان در میان مردم مناطق رواج داشتهاند که همچنان ردّ پای آن در فرهنگ مردم وجود دارد و این افراد سالخورده محلی، روزگاری را به تماشای آنها نشستهاند. حتی میتوان پای صحبت جوانان محلی برخی مناطق نشست که فرهنگهای نیکو و یاریگری را که از دیرباز گوش به گوش به آنها نقل شده است، روایت میکنند.
بخش دیگر این منابع مربوط میشود به عریضهها و نامههایی که مردم برای اشخاص مهم مینگاشتند. عریضهها در ردیف اسناد وصیتنامهها، استشهادنامهها و... حائز اهمیت بودند. به آنها اوراق «صریحه» میگفتند. گستره وسیعی از تنوع موضوعی و محتوایی قابل شناسایی است. در عین حال گروهی اسناد وجود دارند که افرادی به طور مشخص با آنها مکاتبه میشد. مراجع دینی مخاطب این عریضهها بودند. در قالب این عریضهها ممکن بود درخواست کمک و اعلام کمک گروهی از مردم به مستمندان به چشم بخورد و متن یا ردی از نیکوکاری مردم در آنها وجود داشته باشد.
یکی دیگر از منابع، خاطرات مردم است. خاطرات به تاریخ شفاهی بسیار نزدیک است. تاریخ شفاهی (Oral history) یکی از شیوههای پژوهش در تاریخ است که به شرح و شناسایی وقایع، رویدادها و حوادث تاریخی براساس دیدگاهها، شنیدهها و عملکرد شاهدان آن میپردازد. تاریخ شفاهی حتی در صورت مکتوبشدن، خصلتی گفتاری دارد اما به آشکارشدن زوایای پنهان تاریخ و بازسازی دوباره آن منجر میشود. خاطرهنویسی، نکات مثبت و منفی در بر دارد ولی باید با مطالب و منابع دیگر بررسی و تطبیق شود. هر چند در خاطرات نکاتی گفته میشود که در منابع دیگر یافت نمیشود. خاطرات نیز به عنوان منابع دست اول میتوانند در بین روایتهای فرد خاطرهنویس، اشاراتی را در مورد یاریرسانی محلی در بین مردم و یا یاریرسانی خانوادههای برخوردار به خانوادههای کمدرآمد داشته باشند.
در نهایت باید گفت، همچنان، بخشهای نادیده گرفتهای در مطالعه پیشینه نیکوکاری در ایران وجود دارد که پژوهشگران حوزه تاریخ امر خیر در ایران میتوانند به مطالعه آن بپردازند.
یادداشت از مهشید رضایی
پژوهشگر تاریخ و مدرس دانشگاه
دیدگاه خود را بنویسید