به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خیر ایران، سیزدهم ماه رجب مصادف با ولادت حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) است. سخن دربارۀ فضائل امام علی (ع) و ابعاد مختلف زندگی ایشان فراوان است؛ بهنحویکه دربارۀ سیرۀ حکمرانی امام و دیگر مسائل، پژوهشهای مختلفی سامان یافته است. در این نوشتار به این مناسبت که چنین روزی در تقویم به روز پدر هم نامبردار شده است، بیشتر بر همین بُعد تمرکز میشود؛ چهاینکه به تعبیر پیامبر اکرم (ص): «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ اَلْأُمَّة»؛ یعنی من و علی (ع) پدران این امت هستیم، پس امام علی (ع) پدر معنوی مسلمانان است.
چهبسا اگر قرار باشد دربارۀ فضیلت و جایگاه مقام پدر در فرهنگ اسلامی مطلبی به رشتۀ تحریر درآید همین مطلب به قدر کافی بازتابدهندۀ بزرگی این مقام باشد. نکته جالب توجه اینکه، پدر بودن چیزی نیست که در زمان اسلام کشف شده باشد، بلکه این مقام از آغاز خلقت وجود داشته است و حالا که رسول خدا (ص) خود و امام علی (ع) را پدران امت معرفی میکنند نشان میدهد که بیشک پدر بودن جایگاه سترگی است که باید چنین شخصیتهایی خود را متصف به این وصف کنند. اکنون که این موضوع روشن شد، باید از این مطلب سخن رود که فرزند در قبال پدر خود چه وظایفی دارد و نیکوکاری در حق پدر از چه جایگاه و اهمیتی برخوردار است؛ خاصه که نوعاً در بحث نسبت میان فرزندان و والدین، بیشتر از مادر سخن میرود و گویی که از مقام پدر تا حدودی غفلت میشود که این رویکرد نیز بر اهمیت موضوع این نوشتار میافزاید.
در گام نخست میتوان به سراغ قرآن کریم رفت تا مشخص شود از قرآن در این زمینه چه بهرهای میتوان گرفت. یکی از فقرات قرآن در این زمینه، آیات مربوط به داستان مواجهه حضرت ابراهیم (ع) با پدر خود است. روایت قرآن در این زمینه چنین است: «إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ وَلَا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئًا * يَا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جَاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِرَاطًا سَوِيًّا * يَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِيًّا؛ چون [ابراهیم] به پدرش گفت: پدر جان چرا چيزى را كه نمىشنود و نمىبيند و از تو چيزى را دور نمىكند مىپرستى؟ * اى پدر، به راستى مرا از دانش [وحى حقايقى به دست] آمده كه تو را نيامده است، پس از من پيروى كن تا تو را به راهى راست هدايت نمايم * پدر جان، شيطان را مپرست كه شيطان [خداى] رحمان را عصيانگر است.» (مریم/ 45-42)
در این آیات و نوع کنشگری ابراهیم (ع) در قبال پدر، نکات جالبتوجهی وجود دارد؛ نکتۀ نخست، رعایت ادب در برابر پدر است؛ چنانکه در روایت قرآن، ابراهیم (ع) کاملاً مؤدبانه به پدر هشدار میدهد و در تکتک کلمات او میتوان متانت و ادب را مشاهده کرد. بنابراین نخستین درس این آیه، لزوم رعایت ادب است؛ موضوعی که شاید تبدیل به یک مفهوم کلیشهای شده باشد اما به تعبیر مولانا رعایت ادب موجب جلب لطف حقتعالی است: «از خدا جوییم توفیق ادب، بیادب محروم گشت از لطف رب» (مثنوی، دفتر اول) در اینجا به نحو عام از جایگاه ادب سخن رفته است، حال اگر ادب در مقابل پدر باشد، بدیهی است که ارزشی دوچندان دارد.
اما درس دوم این آیات این است که ابراهیم (ع) ادب را نسبت به پدری رعایت میکند که مشرک است و اساساً نه بندۀ خدا که به تعبیر قرآن بندۀ شیطان است. اگر قرار باشد از یک حق مطلق و یک باطل مطلق در عالم سخن رود، عبارت از خدا و شیطان خواهد بود و توجه به همین نکته اهمیت این آیات را روشن میکند؛ چهاینکه پدر ابراهیم (ع) کسی معرفی نمیشود که صرفاً خطایی از او سر زده باشد، بلکه بندۀ شیطان معرفی میشود. به بیان دیگر گویی که پدرش به صورت تام و تمام در سپاه شرک و کفر موضعگری کرده است. بنابراین وضعیت مقابل ابراهیم (ع) روشن است؛ سیاهِ سیاه. حال وضعیت خود ابراهیم (ع) چگونه است؟ سفیدِ سفید؛ چراکه وحی الهی را دریافت میکند و بنا بر روایت قرآن، دوست صمیمی خدا است: «وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا». (نساء/ 125)
حالا که صحنه روشن شد میتوان بزرگی کار ابراهیم (ع) و جایگاه پدری را درک کرد. ابراهیم (ع) نشان داد که حتی اگر با خدا هم عقد اخوت و دوستی بسته باشد، باز هم دلیل نمیشود که حرمت پدر مشکرش را نگه ندارد، بلکه با او به نیکی سخن میگوید. البته سخن به قطعیت در این زمینه دشوار است اما چهبسا بتوان احتمال داد که بخشی از توفیقات ابراهیم (ع) نیز به دلیل همین نیکویی با پدر بوده باشد.
بنابراین، قرآن وظیفۀ انسانها در قبال پدرانشان را اینگونه بیان میکند؛ اول اینکه در مقابل آنها مؤدب باشید، دوم اینکه تحت هر شرایطی ادب را حفظ کنید. حتی قرآن در مواردی که میگوید اگر والدین شما از شما خواستند تا مشرک شوید نیز به آنها بیحرمتی نمیکند، بلکه فقط میگوید از ایشان پیروی نکنید، نهاینکه بخواهد شماتت آنها را نیز به تصویر بکشد و نکته جالبتر اینکه قرآن از طرفی میگوید فرمان شرکآمیز والدین را اطاعت نکنید و بعد بلافاصله میگوید این دلیل نمیشود که با آنها تندخو شوید، بلکه باید در دنیا با ایشان با نیکی رفتار کنید: «وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَى أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا» (لقمان/ 15)
اینها نشان میدهد که چهبسا اصلاً نیازی به بیان فضائل و پاداشهای نیکوکاری در حق پدر وجود نداشته باشد؛ چراکه وقتی اینگونه از پدر در قرآن روایت میشود و ابراهیم (ع) چنین ادبی را در قبال چنان پدری رعایت میکند، به خودی خود فضائل بیشمار نیکوکاری در حق پدر روشن میشود و شاید اصلاً جنس این فضائل و پاداشها برای انسانها بهنحوی نباشد که بتوانند آنها را به شمارش درآورند. پس چندان هم نباید دنبال این سنخ گزارهها بود که اگر کسی به پدر خود نیکی کند، فلان پاداش را میبرد. نکته مهم این است که باید رویکرد را به این موضوع تغییر داد و عمیقتر به آن نگریست تا از دل آیات قرآن به فضیلت نیکوکاری در حق پدر پی برد.
حال که سخن از ابراهیمِ خلیل و مواجههاش با پدری مشرک رفت، بد نیست سخنی هم در باب فرزندانِ یعقوب برود؛ چراکه از دل این مقایسه نیز چهبسا بتوان نتایج نحوۀ برخورد با پدر را مشاهده کرد. برخلاف ابراهیم (ع) که چنان مؤدبانه با پدر سخن میگفت، در داستان یعقوب (ع)، ماجرا متفاوت است؛ یعنی اولاً پدر، خود به صورت ابتدایی مواجههای با فرزندان ندارد و ثانیاً، فرزندان با علم به نبوت پدر، با اون چنان میکنند که در نهایت بیناییاش را نیز در فراق یوسف (ع) از دست میدهد: «وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيم». (یوسف/ 84)
ماجرا از این قرار است که برادران یوسف (ع) با تلاش برای قتل یوسف (ع) که برای پدر نیز عزیز بوده است، برای پدر دردسرساز میشوند و حرمت پدر را میشکنند؛ مخصوصاً آنجا که وقتی پدر از سرنوشت یوسف (ع) میپرسد، اشک دروغین میریزند و با پدر از در عدم صداقت وارد میشوند. گرچه سخن به قطعیت گفتن در این زمینه نیز دشوار است، اما دستکم قرآن صحبتی از خوشبختی برادران یوسف (ع) پس از جدایی یوسف (ع) از آنها نمیکند. حال وضعیت اینها را مقایسه کنید با وضعیت ابراهیم (ع) که با پدر مشرک خود به ادب برخورد کرد.
به نظر میرسد، مقایسه این دو داستان دستکم نشان دهد که اگر کسی بخواهد همچون ابراهیم (ع) خلیلالرحمان بشود، حفظ حرمت پدر یکی از مؤلفههای رسیدن به این مقام است. اینگونه نیست که کسی در حق پدر نیکوکار نباشد و بتواند در معنویت هم رشد کند. پس یکی از توشههای انسان برای رسیدن به خدا، نیکوکاری در حق پدر است و چهبسا یکی از بزرگترین فضیلتهای نیکوکاری را هم بتوان همین موضوع یعنی تقرب به حقتعالی تلقی کرد. همچنین اگر کسی میخواهد زندگیاش همانند برادران یوسف (ع) بیحاصل نشود نیز لازم است تا در حق پدر نکویی کند، نهاینکه حرمتش را بشکند و آزارش دهد.
مطالعۀ آیات قرآن میتواند الهامبخش شرح و تبیین موضوعات دیگری نیز در این زمینه باشد و چون مجال محدود این نوشتار اجازه نمیدهد، به همین میزان مختصر اکتفا میشود و در ادامه از برخی روایات سخن میرود که در آنها به صورت صریحتری از حق پدر بر فرزند و اهمیت نیکوکاری در حق پدر سخن رفته است. برای نمونه در روایتی از پیامبر اکرم (ص) وارد شده است: «پيامبر (ص) در پاسخ به سؤال از حق پدر بر فرزندش فرمود: او را به اسم صدا نزند، جلوتر از او راه نرود، پيش از او ننشيند و برايش دشنام نخرد.» (كافی، ج 2، ص 159) افزون بر این در روایت دیگری از جمله حقوق پدر بر فرزندش این موضوع مطرح شده است که در هنگام خشم پدر، در برابرش خشوع کند. در یک روایت نیز به نقل از امام علی (ع) آمده است: «به پدران خود نیکی كنيد، تا پسرانتان هم به شما نیکی كنند.» (غررالحكم ج3 ص267) در این سخن امام، هم اهمیت نیکی به پدر بازتاب یافته است و هم نتیجه آن، که عبارت از نیکی فرزند در حق خود فرد است.
براساس مطالبی که گذشت، پدر در فرهنگ اسلامی جایگاه باعظمتی دارد که اگر نداشت پیامبر اکرم (ص)، خود و امام علی (ع) را پدران امت معرفی نمیکرد. در آیات قرآن نیز لزوم مواجهه مؤدبانه با پدر بازتاب یافته است؛ حتی اگر مشرک باشد و از طرف دیگر آیات قرآن نشان میدهند که نتیجه نیکی کردن با پدر چیست و ثمره حرمتشکنی پدر چه خواهد شد. پس یکی از مهمترین درسهایی که از قرآن کریم میتوان در باب اهمیت نیکی به پدر برداشت کرد، لزوم رعایت ادب در برابر پدر است، حتی اگر پدر مشرک باشد که این رعایت ادب یقیناً لطف حق را در پی خواهد داشت.
یادداشت از دکتر مرتضی اوحدی
مدرس دانشگاه و پژوهشگر دین
دیدگاه خود را بنویسید