به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خیر ایران، حاج علاءمیرمحمدصادقی، از فعالان اقتصادی شناختهشده و کارآفرین نیکوکار که در تمامی سالهای پس از انقلاب در اتاق بازرگانی تهران و ایران حضور داشت، سهشنبه 27 آذر به دیار باقی شتافت. به همین مناسبت در ادامه مروری اجمالی بر زندگی وی خواهیم داشت؛
مدرسهسازی از پیش از انقلاب
«سید علاءالدین میرمحمدصادقی» را همه با نام سیدعلا میشناسند؛ خیّر و کارآفرین خوشنامی که هم در پیروزی انقلاب و هم پس از آن در توسعه کارخانهها نقش داشته است. ۱۰ شهریورماه ۱۳۱۰ زمانی که سید در اصفهان به دنیا آمد، کسی فکرش را هم نمیکرد که این نوزاد کوچک، چه نقش مهمی در آینده ایفا خواهد کرد. علا سنوسالی نداشت که پدرش، رخت سفر به تن کرد و دار فانی را وداع گفت. همین شد که علا به همراه برادرش بهاءالدین، کودکینکرده وارد بازار کار شدند تا با کارگری در کارخانه ریسندگی، چرخ زندگی را بچرخانند.
پس از مدتی اما دو برادر به تهران مهاجرت کردند تا در بازار تهران فعالیتهای اقتصادی را در پیش بگیرند. سیدعلا و برادرش خیلی زود راهورسم تجارت را یاد گرفتند و در بازار اسمورسمی برای خود بههم زدند؛ تا جایی که تا صادرات سیمان و راهاندازی کارخانه گچ، پیش رفتند. اعتبار به دست آمده دوبرادر همراه با صداقت و امانتداری بود و همین آنها را به جلسات انقلابی کشاند؛ به جایی که برای اولینبار با چهرههای شاخص انقلاب نظیر شهید بهشتی، شهید باهنر، شهید رجایی و مرحوم هاشمی رفسنجانی آشنا شد.
در همان جلسات بود که شهید بهشتی به او پیشنهاد داد تا فعالیتهای خیریهای خود را ساماندهی و در حوزه فرهنگی انجام دهد. نتیجه این پیشنهاد، ساخت مدارسی مانند مدرسه رفاه، علوی و نیکان بودند. در همان زمان، پیش از انقلاب، دفتر کارش را به دفتر کمیتۀ تنظیم اعتصابات تبدیل کرد و همین بهانهای شد برای دستگیری و شکنجه در زندان ساواک.
نامدار در عرصه «گچ»
انقلاب که پیروز شد، سیدعلا در جبهه دیگری فعالیتهایش را در پیش گرفت. پس از انقلاب برای ساماندهی مشکلات کارخانهها و فعالیتهای اقتصادی با حکم امام خمینی (ره) به همراه هفت نفر از همراهانش وارد اتاق بازرگانی ایران شد و فعالیتهای خود را در نهادهای مدنی توسعه داد. در دهه اول پیروزی انقلاب، زمانی که تفکرات دولتمحور در اقتصاد وجود داشت، عملیات ملی شدن صنایع کشور با مصادره بسیاری از کارخانهها همراه شد، اما علاءالدین به عنوان نماینده اتاق بازرگانی در کمیته بررسی وضعیت کارخانهها برای مصادره، پای هیچکدام از مصوبات را امضا نکرد و به مخالفت با این قضیه پرداخت.
در دهه ۶۰ و در روزهایی که اتاق بازرگانی به عنوان خانه بخش خصوصی زیر فشار بود، با کمک همراهانش در اتاق توانست از جایگاه بخش خصوصی محافظت کند و با روی کار آمدن دولت سازندگی و مذاکره مستقیم با رئیسجمهور وقت؛ مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی، توانست به پایگاه فعالان اقتصادی اعتبار ببخشد. سیدعلا را به نام سلطان گچ هم میشناسند، او کارخانههای زیادی را در شهرهای مختلف تأسیس کرد تا به جز سیدعلا، به سلطان گچ هم شناخته شود.
الگوبرداری از بزرگان
وی درباره کودکی خود میگوید: زمانی که بچه بودم در اصفهان فردی بود به نام آسید حسن بنکدار، من ایشان را ندیده بودم اما آوازهاش به گوش همه رسیده بود. مردم به ایشان خیلی احترام میگذاشتند؛ چراکه او رفع مشکلات مردم را مسئولیت خود میدانست. هرکسی که مشکلی داشت یا مثلاً اگر کسی از کسبه ورشکست میشد، ایشان به میدان میآمد و میگفت باید آبروی این فرد حفظ شود. پیشقدم میشد و برای او سرمایهای فراهم میکرد؛ طلبکارانش را فرامیخواند و مفاصاحساب میگرفت. او به خانوادههای فقرا توجه داشت و به آنها کمک میکرد. بعد از آمدن به تهران، از همان دهه ۱۳۳۰ که به تهران آمدیم در تهران با فردی آشنا شدم که در بازار به عموحسین مشهور بود. او هم، مانند آسیدحسن بنکدار اصفهانی، مشکلات مردم را حل میکرد؛ مثلاً اگر به کسی جواز کسب نمیدادند، پیگیر مسئله میشد؛ به مسئول مربوطه مراجعه میکرد و میگفت این فرد را که زن و بچه دارد چرا معطل کردهاید و نمیگذارید کاسبی کند. هرکس مشکلی داشت نزد ایشان میرفت.»
الگوهای سیدعلا، آسیدحسن بنکدار اصفهانی و عموحسین بودند تا او در عمر ۹۳ ساله خود، ۸۰ سال را فقط مانند الگوهایش، از نیازمندان و کسبوکارها دستگیری کند. حالا که در ۲۷ آذرماه دار فانی را وداع گفت، جامعه خیرین ایران، ضایعه بزرگی را تحمل خواهند گفت. او اما با روحی سبکبال به دیدار حق شتافت. در ۸۰ سال فعالیت خیرخواهانه، افراد زیادی از محبتش بهرهمند شدند.
دیدگاه خود را بنویسید