به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خیر ایران، دکتر علیرضا نبی؛ مدیرعامل بنیاد نیکوکاری دکتر نبی و کارآفرین اجتماعی در گفتوگو با دبیرخانۀ جشنوارۀ ملی نشان نیکوکاری به ارائه تحلیل خود از وضعیت امور خیر پرداخت و درباره اهمیت جشنواره نیز سخن گفت. آنچه در ادامه میآید، حاصل این گفتوگوست:
- در ابتدا و برای آغاز گفتوگو اگر مطالبی را به عنوان مقدمه دارید میتوانید مطرح کنید تا در ادامه با پرسشهای بعدی گفتوگو را پی بگیریم.
کمک کردن خصلت دیرینه ایرانیها است و ایرانیان در قرنهای گذشته هم به یکدیگر کمک میکردند. ما چون از خانواده فقیری بودیم، غذا درست کردن خیلی برایمان باب نبود و بیشتر برای زنده بودن و بقا تلاش میکردیم. در آن زمان وقتی مادرم یک چیزی درست میکرد، یک ملاقه هم پُر میکرد و میگفت این را مثلاً به اقدس خانم بدهید و ما هم این کار را میکردیم. ما در عالم بچگی میگفتیم از این غذا که چیزی نماند، چون همه را به این و آن دادی، میگفت بوی این سیبزمینی با روغن پیچیده و نکند که آنها میل داشته باشند اما نداشته باشند که بخورند. بر این اساس، ایرانیانی که در سنوسال من هستند با این خاطرات عجیناند.
بنابراین قدمت کار خیر ما به قدمت ایرانمان است. حالا هر کجا که یک سفال پیدا کردیم، میگوییم قدمتش هفت هزار سال است و من میگویم قدمت کار خیر هم قدمتش هفتهزار سال است اما اتفاقی که افتاد این بود که کار خیر تبدیل به انجیاو شد و در خارج از ایران یک اسم خوشگل روی آن گذاشتند و بعد به کشور ما آمد و ما دیدیم که امروز باید ببینیم خیریهها در آمریکا، اروپا، استرالیا و ... چه کار میکنند. اما من به عنوان کسی که در استرالیا ساکن هستم و زندگی میکنم با این دیدگاه مخالفم. کمک کردن در این کشورها سیستماتیک است، معافیتهای مالیاتی دارند و شرکتها در یک سیستم منظمی کمک میکنند، اما ایرانیان بر مبنای قلبشان کمک میکنند که این دو خیلی باهم تفاوت دارد.
آنها باید طبق قانون، مقداری از داراییهایشان را به خیریهها بدهند ولی مردم ایران از نداشتههایشان میدهند؛ پس اینها باهم قابل مقایسه نیستند. البته آنها حکمرانانی دارند که آمدهاند و همین را مرتب و قانونمند کردهاند و به آن مسیر دادهاند و ریلگذاری کردهاند، اما متأسفانه حکمرانان ما به کار خیریه بیشتر به عنوان کاری نگاه میکنند که باید مثلاً برویم و یک خیّر بیاوریم که چند مدرسه بسازد تا نیاز مدرسهسازی برطرف شود.
من معتقدم اگر دولتمردان دو نگاه را تغییر بدهند کشور تغییر میکند؛ یکی نگاه به زن به عنوان محور توسعه در جامعه و دومی نگاه به خیّر و کار خیر. این دو نگاه را اگر تغییر بدهند، خیلی اتفاقات میافتد. اگر نور آبی بتابانید، آبی برمیگردد و اگر نور زرد بتابانید هم زرد برمیگردد. وقتی که شما خیّر را در قاب یک لوح تقدیر میبینید که صدایش بزنید و یک لوح به او بدهید، در چنین نگاهی باید امر خیر را به فراموش سپرد؛ زیرا این نگاه نمیتواند کارآمد باشد. اما وقتی میبینیم امروز یک عدهای بدون اینکه به ارگان، نهاد و سازمانی وابستگی داشته باشند پای کار آمدهاند و آستین بالا زدهاند، مانند کاری که شما در رسانه خیر ایران انجام دادهاید، معلوم میشود که به چنین حرکاتی نیاز است. واقعاً مجموعه خیرین ایران کارهای زیادی میکنند اما رسانه نداشتند که کارشان دیده شود و چون کارشان دیده نمیشد مدیران دولتی هم به دلیل سطحینگری، چون نمیدیدند میگفتند کار خیر وجود ندارد.
واقعیت قصه این است که اگر دولتیها از اتاقهایشان دربیایند و این درهای ریموتی را ممنوع کنند، هفتهای یکبار مردم را ببینند و با مردمی که غُر میزنند و شکایت دارند حرف بزنند، اوضاع متفاوت میشود. فراموش نکنیم که وقتی پادشاه اسپانیا به شهر سیلزده والنسیا رفت که این سیل نزدیک به 175 نفر کشته و 48 نفر مفقودی بر جای گذاشته است، در آنجا به او گِل میزنند و فحش میدهند، اما در همین کشور اسلامی ما، رئیس جمهوری داشتیم که از ماشین پیاده نمیشد تا نعلینهایش گِلی نشود. کشور توسعهیافته به برجهایی که میسازد نیست. یک سرمایهگذار خارجی میتواند بیاید و در تهران هم چند برج بسازد، اما با این کار میتوانیم بگوییم تهران هم توسعهیافته است؟ وقتی که من انرژی را به صورت وحشتناک مصرف میکنم، نباید توقع اصلاح شرایط را داشته باشم.
مگر کار خیر چیست؟ اگر یکی از گازهای خانه را خاموش کنیم، میشود کار خیر. دیروز 20 دقیقه کنار خیابان ایستاده بودم و صحبت میکردم و در همین حین دیدم یک آقایی با ماشین پلاک قرمز دولتی در مانشین نشسته بود. او راننده یک مسئول دولتی بود و منتظر بود تا جلسه تمام شود و ماشین را هم روشن گذاشته بود. اما نه هوا انقدر سرد بود که بگوییم بخاری آن روشن است و نه هوا به قدری گرم بود که بگوییم کولر آن روشن است. بعد به شیشه ماشینش زدم و گفتم گویا صدای موتور خیلی کم است و متوجه نشدید که ماشین شما نزدیک 20 دقیقه است که روشن است. بنابراین، کار خیر این است که یک دیاکسید کربن کمتر در این کشور تولید کنیم. کار خیر باید رسانه و متدولوژی داشته باشد و باید با شعار هر ایرانی یک خیّر پیش برود.
همچنین نباید کاری کنیم که خیرین به یک جزیره و یکسری آدمهای تافتۀ جدابافته تبدیل شوند و جز تشویق و بهبه گفتن چیزی برای آنها نماند. این تشویقها را از ملت بگیرید. بگذارید که ما با همین مترو و بیآرتی برویم و بیاییم و به ما، عاشق بگویند. به مجنون عاشق میگفتند، به سعدی حکیم میگفتند، به حافظ دیوانه میگفتند و به مولانا هم میگفتند عاشق. بگذارید با مردم باشیم. اگر رسانه و قالبی را میخواهیم بریزیم، نکند که ما را از مردم جدا کند. ما مردمیم و برای مردمیم اما تفاوتمان این است که خداوند متعال به ما مسئولیت خادمی این مردم را داده است و انشاالله به دیگری هم توفیق بدهد.
وقتی میگویند خادم امام رضا (ع) یعنی تو سمتت را اعم از وزارت و وکالت پشت دیوار حرم امام رضا (ع) میگذاری و از در بابالجواد (ع) وارد میشوی، دست به سینهات میگذاری، سلام و تعظیم میکنی و خودت را میشکنی و وارد میشوی و آنجا که وارد شدی برای امام رضا (ع)، با زائر بیپناهِ در راه ماندهاش هیچ فرقی نمیکنی. لباسی که تو میپوشی، لباس خادمی است. خیلی زیاد دیدهام که طرف وزیر است و جارو دستش میدهند که جارو کند. حال اگر ایران را حریم حرم رضوی فرض کنیم، ما همان خادمان جاروکش این حرم بزرگ به نام ایران عزیزمان هستیم و مردمش هم زائرینیاند که تمام افتخار یک خیّر باید این باشد که خادم آن مردم باشد و وای به روزی که به جای اینکه که فکر کنیم خدا دارد ما را میبیند، ما در بغل شیطان باشیم و برای عکس و فیلم و دیده شدن و تشویق و قاب و مجاور رئیس جمهور شدن، خوشرقصی کنیم که آن روز به جای اینکه در بغل خدا باشیم، در بغل شیطانیم.
- شما صاحبنظر هستید و عرصه خیر را در کشور میشناسید و در دو سه سال اخیر هم زیاد مردم ایدهها و نظرات شما را دیدهاند. بر این اساس میخواهم بپرسم به طور کلی وضعیت امور خیریه را در کشور چطور ارزیابی میکنید؟ امور خیر دارد به چه سمتی میرود؟ برخی افراد معتقدند که امور خیر دارد به بیراهه میرود که دلیلش مشکلاتی است که در این زمینه وجود دارد که از جمله آنها تعدد خیریهها، موازیکاریها، فسادها و پولشوییها است. برخی افراد هم بر این باورند که امور خیریه مسیر درستی را میرود و خیریهها دارند علمی و تخصصی میشوند. برداشت کلی شما از این فضا چیست؟
احساس من این است که خیریهها به یک پائیز رسیدهاند؛ یعنی خیریهها دارند پوست میاندازند. خیریههایی که مبتنی بر یک نوع درخواست بودند، به چالش خوردهاند و دیگر نمیتوانند راهشان را ادامه دهند. باید خیریههای کوچک در خیریههای بزرگ، متمرکز و برنامهریزیشده ادغام شوند. اگر نه، نمیتوانند ادامه دهند. این هم یک الزام است و نه یک انتخاب؛ یعنی نمیتوانیم بگوییم بهتر است خیریهها باهم ادغام شوند، بلکه این اتفاق خواهد افتاد؛ زیرا مسیری که داریم میرویم ما را به این سمت میبرد. در صنعت نیز وضعیت به اینصورت است. دیگر نمیشود کارآفرینی را بدون تخصص و علم و مهمتر از همه بدون آموزش پیش برد. خیریه نیز همینطور است؛ خیریه به معنای واقعی و نه شعاری وارد فاز تخصصی میشود؛ یعنی دیگر هر کسی نمیتواند بر مبنای احساساتش بیاید و یک کار خیری را پایهگذاری کند و رشد بدهد.
- چرا؟ به دلیل منابع مالی؟
نه، نوع نگرشها متفاوت شده است. وقتی که الماس داریم، بدلش را هم داریم و این طبیعی است. وقتی ما یک خیریه داریم که میخواهد کار خیر بکند، در کنارش یک کمپانی هم داریم که یک خیریه میزند که مقداری از پولشوییاش را در آنجا انجام بدهد. مردم در تشخیص این دو با مشکل مواجه میشوند و به سراغ موردی میروند که شفافتر است، میتواند در اتاق شیشهای مدیریت کند، میتواند در یک اپلیکیشن گزارش کار بدهد و میتواند در لحظه بگوید کمکهای شما به کجا رفته است و فرد را در طی مسیر به مشارکت بگیرد. دیگر دورۀ اینکه سالی یکبار برای لباسهای بچهها یک خیریهای بیاید و لباس جمع کند و چند عکس بچه هم بعداً در یک مجله بگذارد، گذشته است.
شما به سراغ خیریهای میروید که منظمتر، مرتبتر و شفافتر است و مهمتر از همه موضوع صورتهای مالی است. قرار نیست در مسیر نظم مالی جامعه اختلال ایجاد کنیم و قرار نیست رابینهود باشیم و از یک نفر بگیریم و به یک نفر بدهیم، این کار خیر نیست. آیا من میتوانم بگویم میخواهم کارآفرینی اجتماعی بکنم و بعد محصول بیکیفیتِ گران با بستهبندی زشت را به مردم بدهم و بعد بگویم چون کار خیر است بخرید؟ در اینصورت چرا باید این محصول را بخرند؟ من باید بهترین بستهبندی را ارائه بدهم. ما دو بانک داریم؛ اسم یکی از آنها مثلاً شهلا است. حال این بانک دوست دارد سود بالا بگیرد و به یک نفر بدهد و به یک نفر ندهد. اما یک مجموعه هم داریم که سر در آن نوشته شده است صندوق قرضالحسنه حضرت رضا (ع) که در اینجا باید مطابق با قوانین اسلامی حرکت کند. وقتی من خیریهای را بنا کردهام که در آن یک کار خیر بکنم، نام خدا را ببرم و از ائمه اطهار (ع) یاد میکنم، پس این خیلی خطرناک است و من باید خیلی مراقبت کنم. درست مانند امانتی است که به شما میدهند. یک آقای مهمی در سطح خیلی بالایی یک نامه دیپلماتیک را به شما میدهد و میگوید شما که تاجر هستید، این نامه را به فلان کشور ببرید. شما در نگهداری نامهای که قرار است به فلان مقام آن کشور بدهید، خیلی دقت میکنید.
بنابراین، کار خیر امروز دارد پوست میاندازد و دارد به تجمیع میرسد؛ یعنی تبدیل به خیریههایی میشوند که شفافترند، صورتهای مالی دارند و بحثهای حقوقی، تأمین اجتماعی و مالیشان هم مشخص و مدون است. تا کی قرار است به دولت بگوییم چرا از ما مالیات گرفتید؟ وقتی دفاتر درست نیست، باید هم مالیات گرفته شود. البته میشود به دولت هم گفت تا یک فرصت دیگر بدهد و بگوید اگر دفاتر 1403 قبول شد، مالیات 1402 را نیز بر مبنای 1403 محاسبه میکنم، اما نباید توقع داشته باشیم که چون کار خیر میکنیم، ممیز مالیاتی که عدد میشناسد بیاید و دفاتر نامنظم ما را ببیند و کاری برایمان بکند.
مردم به سراغ این خیریههای منظم میروند و دیگر به سراغ خیریهای که در آن، فرد خبر پیدا نمیکند که پولش در کجا دارد خرج میشود نمیرود. مردم به سراغ بازارچهها و خرید کالا میروند و دیگر امروز پول را به همین سادگی نمیدهند.
- ممکن است در اینجا نقدی وارد باشد؛ یعنی برخی میگویند همان بلایی که سر سوپرمارکتها آمد و همه در فروشگاههای زنجیرهای و بزرگ ادغام شدند و دیگر نقش سوپرمارکتها در محلهها کمتر شد یا وقتی نمایشگاههای کتاب برپا شد، کتابفروشیهای محلی را تضعیف کرد، خیریههای کوچک نیز چنین وضعیتی پیدا میکنند. بنابراین آیا اینکه خیریههای کوچک بیایند و در خیریههای بزرگ ادغام شوند، محلات و جاهای کوچک را از کار خیر خالی نمیکند؟
نه، باید یک اصلاحیهای به صحبتهایم بزنم و آن اینکه خیریههای نامنظم، خیریههای آموزشندیده و خیریههایی که در مقابل آموزش و منظم بودن مقاومت میکنند، در خیریههای منظم و شفاف ادغام میشوند و الزاماً بزرگ و کوچک ندارد.
- پس بحث مقیاس نیست و میتواند یک خیریه کوچک بماند، اما اصول را رعایت کند.
دقیقاً همینطور است. مثلاً یک مسجدی است که پنج خیریه در محلش دارد، اما یکی از آنها خیلی منظمتر کار میکند و دنبال آموزش است و برای امور حقوقی و مالیاتیاش کارشناس و مشاور میگیرد، ولی چهار خیریه دیگر اینطور نیستند و یک پولی را از طریق مسجد جمع میکنند. این چهار خیریه در نهایت چارهای جز اینکه مدل آن خیریه را بگیرند ندارند، پس یا مدلش را میگیرند یا در آن ادغام میشوند.
بنابراین وضعیت فعلی خیریهها در کشور اینطور است که داریم به پائیز و خزان میرسیم؛ یعنی من دیگر منتظر برگریزان هستم. از طرفی برای اینکه بتوانیم زودتر به این شفافیت برسیم و ریزش کمتری داشته باشیم که برگها بریزند اما درختها خشک نشوند، حاکمیت باید ورود کند. برگریزان اجتنابناپذیر است اما خشک شدن درخت موضوع متفاوتی است. در پائیز هم درخت را آب میدهند و اینطور نیست که آن را رها کنند. بنابراین حاکمیت در اینجا باید وارد میدان شود.
جملهای بگویم که برای دولتها سخت است اما رسانه باید این را به گوششان برساند. زودتر از اینکه خیریهها باید ادغام شوند، اول باید حاکمیت به حرکت موازی خودش پایان بدهد و خودش باید یک شورای امور خیرین در یک سازمان و نهادی به وجود آورد و بگوید هیچکس دیگری مجوز ندارد. ما تجربه این کار را داریم؛ مگر صندوقهای قرضالحسنه از چندجا مجوز میگرفتند؟ نیروی انتظامی چه کاره بود که مجوز صندوق قرضالحسنه میداد؟ کدام یک از این مجوزها را بانک مرکزی میداد؟ هیچ کدام.
اما چه بر سر سرمایههای مردم آوردیم. چقدر آدمهای فقیری بودند که رفتند در صندوقهای قرضالحسنه پول گذاشتند و به اصل پولشان هم نرسیدند. سوال از دولت این است که چرا یکبار نرفت به آن صندوق قرضالحسنهای که وابسته به یک سازمان و قوه و ... بود، میکرفون بدهد و بگوید این سه هزار و 200 نفر سرمایهگذار که اینجا آمدند که بازنشسته و ... بودند و پولشان را گذاشتند تا سود بکنند، چرا خسارتشان را پرداخت نکردید و چرا گفتید اصل پول را میدهیم و سودی که گرفتید خارج از قوانین بانکی بوده است و باید پس بدهید؟
اگر حاکمیت این روال را ادامه بدهد همان اتفاق میافتد. ما اذعان داریم که دولتهای ما، دولتهای بحراناند؛ یعنی میگویند بگذارید سیل بیاید بعد یک فکری میکنیم، بگذارید یک اتفاقی بیفتد و بعد یک فکری میکنیم. اما بگذارید ما هم به عنوان خیّر از این رسانه یعنی خیر ایران که مال ما است و جشنوارهای که میخواهد نشان نیکوکاری بدهد این را بگوییم که یک نشان هم به مسئولی بدهید که دارد در این زمینه متفاوت رفتار میکند. من خیلی ترجیح میدهم به جای اینکه به منِ علیرضا نبی نشان نیکوکاری بدهند به مسئولی که متفاوت فکر میکند و در این بستر بدون سیستم، دارد امور خیریهها را صفشکنی میکند و راه میاندازد، نشان نیکوکاری یا نشان حامی نیکوکار بدهند.
ما باید باهم بنشینیم؛ اعم از حاکمیت و خیرین که هر دو هم مشکل مشترک دارند؛ خیریههای نامنظم بدون برنامه و مبتنی بر عاطقه و احساس سرمایههای اتمسفر خودشان را دریافت میکنند و این را به جایی میدهند که عموماً موازیکار میشود؛ یکی جهیزیه میگیرد اما از یک جای دیگر هم گرفته است و در زمینه بسته معیشتی که اوضاع بدتر است. از این طرف هم دربارۀ دولت اینطور است که وزارت کشور، کمیته امداد و وزارت ورزش و جوانان مجوز میدهند که باید خودشان را اصلاح کنند.
- تا جایی که خبر دارم یکی از دلایلی که موجب میشود روند نظم و تنسیق و تجمیع فعالیتهای خیر در دولتها اتفاق نیفتد، ممانعت خیریهها است؛ یعنی برخی خیریهها از این فضای غیرشفاف و درهم و برهم استفاده میکنند. نظر شما چیست؟
ما به عنوان حاکمیت اگر بخواهیم نگاه کنیم، باید ریلگذاری جامعه را به سمتی که صلاحش است انجام بدهیم و نه به سمتی که دوست دارد. ما باید ببینیم چه چیزی به صلاح جامعه است. کشورهایی که کارهای سیستماتیک کردهاند، بهرههای خیلی زیادی بردهاند. مقدار زیادی از شرکتها و مؤسسات و افراد دارند در امر خیر هزینه میکنند اما اصلاً جایی نیست که بتواند اینها را مشخص و مدون کند و به اطلاع مردم برساند. امید چطور به جامعه برمیگردد؟ با عدد و رقم و مشخص کردن افق. نمیشود همینطور بگوییم پیشرفت کردهایم. مردم نگاه میکنند و میبینند دیتایی ندارند که بفهمند اوضاع چطور است. من کاری ندارم خیریهها چه میخواهند؛ چون ما کفشهای کهنه را از کفشهای نو بیشتر دوست داریم. کفش نو شیکتر است اما ما به کفشهای کهنه عادت کردهایم و به اینها میل داریم. رفتارهای ما مبتنی بر عادات ما است؛ مثلاً یک نفر 30 سال خیریهاش را به یک روشی پیش برده است و الان میگوید نمیخواهم تغییر کنم.
- بله، بخشی از موضوع نیز مقاومت در برابر تغییراتی است که پیش میآید. در کنار فوایدی که همه قائل هستیم که تجمیع کارهای خیر به دنبال دارد، یک آسیبی که میتواند داشته باشد هم این است که به هر دلیلی اگر در برهههایی دولتهایی رویکردهای خاصی نسبت به خیرین داشته باشند دیگر یک جای واحد وجود دارد و قابل تغییر نیست. شاید این تعدد کمک میکند که شما با رویکردهای مختلفی مواجه بشوید؛ یعنی هیچ برههای نباشد که به یکباره یک رویکرد وجود داشته باشد و بالأخره چند مرجع و دستگاه و سازمان هستند و قاعدتاً رویکردهای متفاوت و مختلفی دارند که در بحث صدور مجوز، نظارت و انعطاف نسبت به خیریهها با این رویکردها عمل میکنند. اما اگر یک جای واحدی ایجاد شد و این جای واحد در یک برههای درش را به روی خیرین بست و انعطاف لازم را نشان نداد و کمک نکرد، آنوقت باید با این مشکل چه کار کرد؟
سؤال خوبی است. اگر دولت خودش را در یک قدرت فرادولتی تجمیع کند و نه در قدرتی زیرمجموعه خود، این مشکل پیش نمیآید. یعنی من پیشنهاد وزارت خیریه را در اینجا مطرح میکنم تا یک چیزی در حد وزارتخانه باشد. در اینصورت جمله شما را باید اینطور بیان کنم که اگر تمام تولید برق کشور را زیر نظر یک نهاد بردیم و وزیری گذاشتیم که هر وقت دوست داشت برق را قطع کند این کار را انجام بدهد، در اینجا شاید او دوست داشته باشد که چنین کاری بکند اما زورش نمیرسد. وقتی میآییم و کارها را در وزارت خیریه منظم میکنیم که واقعاً آرزوی من این است که یک روزی وزارت امور خیریه به وجود آید، اینجا هم آن وزارتخانه مانند بانک مرکزی که صندوقهای قرضالحسنه را سروسامان داد، میتواند بیاید و خیریهها را آموزش بدهد، جمعوجور و مرتب کند، معافیتهای مالیاتی برای آنها تعیین کند و مشوقها را تعریف کند.
این وزارتخانه باید مأموریتش این باشد که این کار را انجام بدهد که در اینصورت خیریهها در ایران قدرتی پیدا میکنند که وزیرش که سهل است، رئیس جمهورش هم نمیتواند درش را ببندد. الان به دلیل اینکه قدرت ما متمرکز نیست، نتیجه مطلوب حاصل نمیشود. حالا فرض کنید که نوری از پشت شیشه میتابد که گرچه فضا را گرم میکند، اما نمیتواند چیزی را بسوزاند. اما اگر نور از ذرهبین متمرکز شود، یک کاغذ را میسوزاند.
- یکی از ایدههای شما این است که خیریهها باید به کار تعاونی و کارآفرینی اجتماعی وارد شوند، در غیر اینصورت دوام نمیآورند. در این زمینه توضیح بدهید که آیا در ایران این کار شدنی است؟
بله، در ایران شدنی است؛ زیرا مردم استقبال میکنند. من همیشه به همکارانم در صنعت میگویم دیگر کالای شما را نمیخرند اگر پیوست اجتماعی نداشته باشد. اگر روی آب معدنی ننویسید که با خرید این محصول به بیماران سرطانی کمک میکنید، یا اگر روی فلان محصول ننویسید که شما با خرید این محصول به اشتغال زنان سرپرست خانواده کمک میکنید یا روی فلان محصول ننویسید که 20 درصد از درآمد حاصله به امور بیمارستانهای مناطق محروم اختصاص مییابد، دیگر محصول را نمیخرند. بازار دارد اینطور پیش میرود و مردم نمیخرند. کسی که مسئولیت اجتماعیاش را در جامعه رعایت نمیکند محصولش را نمیخرند و همانطور که میبینید دیگر کالا را با جایزه نمیخرند.
بانکها وقتی میگویند اگر بیایید و 100 هزار تومان حساب باز کنید در قرعهکشی شرکت داده میشوید، از این ایده استقبال نمیشود. مردم تغییر کردهاند و مردم نسبت به قبل بسیار باسوادتر شدهاند. شبکههای اجتماعی و دوستان جوانی مانند شما که به عرصه رسانه ورود پیدا کردهاند، در این دو سه سال، آگاهی مردم را به اندازه 50 سال جلو بردهاند. چرا من میگویم رسانه قبله است؟ باید اهالی رسانه را مانند خدام مسجدالحرام مورد تکریم قرار بدهیم؟ چون اینها راه باز میکنند و وقتی که به این شکل به داستان نگاه میکنیم میبینیم قصه کاملاً متفاوت شده است و باید در مسیری حرکت کنید که این مسیر دیگر غیرقابل بازگشت است.
- محور پایانی گفتوگو اینکه همانطور که استحضار دارید امسال یک تجربهای برای نخستینبار در کشور رخ داد و آن نخستین جشنواره ملی اعطای نشان نیکوکاری بود که طی ماههای قبل برگزار شد و ثبتنام صورت گرفت و الان در فرایند ارزیابی است و اوایل دیماه امسال قرار است که 38 نشان نیکوکاری به مؤسسات مختلف در سطوح ملی، استانی و شهرستانی داده شود. هدف این جشنواره ارزیابی خیریهها و معرفی الگوهای برتر تشکلهای خیریه به کشور بوده است. با توجه به دغدغههایی که فرمودید، چقدر برگزاری چنین جشنوارهای را مهم میدانید و فکر میکنید چقدر به خیریهها میتواند کمک کند؟
اینها جزء الزامات رشد و توسعه است. سوال شما برای من اینطور است که به نظر شما رشد و توسعه چقدر در آینده بشر مهم است. من میگویم آینده بشر بستگی به رشد و توسعه دارد. باید این جشنواره باشد و حتی برای برگزاری آن دیر هم شده است.
- برخی افراد ممکن است بگویند این کارها تندیسفروشی است.
نه. عرض کردم الماس واقعی داریم و الماس تقلبی هم داریم. برخی افراد در صنعت تندیسفروشی میکردند و الان از مد افتاده است. این نشان دارد به حاکمیت میگوید به من توجه کن، به خیرین هم دارد میگوید شما مورد توجه قرار گرفتهاید. من میگویم این نشان همدلی، همگرایی و همافزایی است. نشان نیکوکاری نشانی است که قلبها را به یکدیگر نزدیک میکند. تا چه زمانی قرار است خیّر پشت در اتاق بماند که کمک کند. تا کی قرار است مسئولین خیّر را به فلان معاون و ... حواله بدهند؟ نشان نیکوکاری خیلی حرفهای اساسی دارد. میخواهد در یک شب خاص افرادی را دور هم جمع کند. این 38 نشان، یک نماد هستند که با صدای بلند به ایرانیان میگویند ما هستیم؛ مانند مرزبانان کشور که از کیان این کشور دفاع میکنند ما هم هستیم که مرزهای گسترش فقر بیشتر از این توسعه پیدا نکند. ما هستیم تا مطالبات مردم ایران را از مسئولین مطالبه کنیم. ما به کسی باج نمیدهیم. ما امانتدار مردم ایران هستیم و ما سفیریم تا جان بدهیم تا جان کسی به خطر نیفتد، یا معتاد متجاهری در زمستان یخ نزند.
برای منِ خیّر، او برادر و خواهر و عضوی از خانواده من است. برای علیرضا نبی، 83 میلیون مردم ایران، خواهر و برادرم هستند که اگر من میتوانستم به همه آنها کمک میکردم. من، یکی نیستم بلکه ما 240 هزار اسم داریم که به خاک افتادهاند تا پرچم این مملکت بر فراز بماند. ما امتحانمان را در عرصههای مختلف پس دادهایم.
الان البته کار یک مقدار قاطی شده است که اشکالی ندارد و به قول ما مشهدیها سِواش میکنیم؛ یعنی مینشینیم و کار میکنیم. شما در بخش رسانه و من در بخش مطالبهگری. نشان نیکوکاری حق مردم ایران است، نه یک مجلس تشریفاتی. شاید امسال در دیماه شروع بشود و با دبیرخانه دائمی که دارد، حرکت کند و در سالهای آینده این طفل تازه به دوران رسیده و به دنیا آمده، یکساله و دوساله بشود. شاید دربارۀ هجدهمین دوره دو نفر دیگر باهم گفتوگو کنند و دیگر ما نباشیم. ولی مهم این است که دربارۀ اولین دوره ما داریم حرف میزنیم و مسیری را ریلگذاری کردهایم. پس لطفا به هدف فکر کنید. هدف میزان تابآوری انسان را تعیین میکند. هدف عالی و بزرگ، میزان تابآوری را بزرگ میکند. در مسیر راه الی الله، حسین (ع) هم عهد و عیال و خون و عزیزانش را داد، ما که داریم مالمان را میدهیم. در راه خیر، 240 هزار شهید خونشان را دادند و به خاک افتادند و ما فقط داریم وقتمان را میدهیم و ما از خیلیها که برای ایران تلاش کردند و میکنند، خیلی عقبتر هستیم.
اما نکته این است که همه ما باید ایران را بسازیم. منتظرنشستن که یک عده یا گروهی به هر نامی اعم از خیرین و جهادگران و صنعتگران و کارآفرینان بیایند و ایران را بسازند، ایران ساخته نمیشود. ایران با مسئولینش هم ساخته نمیشود. هیچ کجای دنیا با مسئولینش ساخته نمیشود، بلکه با مردمش ساخته میشود. پس با اتکا به خدا و با شعار هر ایرانی یک خیّر، بروید و اولین نشان مقدس و محترم نیکوکاری را به آدمهایی بدهید که فقط خدا را دیدند و از مالشان گذشتند که ایران و ایرانی بماند و در رفاه زندگی کند و لبخند به لب تمام بچههای سیستانوبلوچستان، هرمزگان و همه جاهایی که نیاز به لبخند دارند، بنشید. «چو ایران نباشد تن ما مباد.»
دیدگاههای بازدیدکنندگان
ناشناس
سلام .. خدا قوت
قسمتی از مصاحبه آقای نبی، کار آفرین محترم را خواندم که پیشنهاد تشکیل وزارتخانه خیریه داده بودند.
تمایل دارم به ایشان عرض کنم:
عزیز الوجود! به اندازه حتی بلغت الحلقوم دولتی شدیم و دولت از دهه ۵۰ تاکنون بلای جان اقتصاد و مردم ایران شده است مانده که همین حرکت مردمی آزاد که البته همین هم هنوز آزاد نیست! به لباس انحصار دولت دربیاید... واقعا تعجب کردم ازین پیشنهاد! در ثانی کجای دنیا کمک رسانی وزارتخانه ای است؟ تا جایی که می دانیم بیشترین فعالیت اقتصادی در کشوری که اقتصاد اول دنیاست توسط سندیکاهای مشاغل رقم می خورد چه برسه به امور خیر!!!