کد خبر:۳۵۹۲

چگونه فرش و مفهوم نیکوکاری به یکدیگر گره می‌خورند؟

سیدرضی حاجی آقامیری؛ فعال حوزه فرش در زمینه نسبت بین نیکوکاری و صنعت فرش معتقد است برای اینکه فردی اخلاقی زندگی کند، نیاز دارد تنها به فکر خودش نباشد بلکه به دیگری و هم‌نوعان خود نیز بیندیشد و این روحیه مشارکت در فرشبافی بسیار برجسته است، زیرا کارگردان در فرایند بافت باید به فکر همه کسانی که باهم همکاری می‌کنند باشد؛ زیرا او بدون در نظر گرفتن حقوق همه گروه به ویژه کسانی که در زندگی کمتر برخوردار یا ناتوان هستند، نمی‌تواند آن اثر را خلق کند.
چگونه فرش و مفهوم نیکوکاری به یکدیگر گره می‌خورند؟

 به گزارش پایگاه خبری تحلیلی خیر ایران، در شماره سیزدهمِ فصلنامه آوای خیر ماندگار، گفت‌وگویی تفصیلی با سیدرضی حاجی آقامیری؛ فعال حوزه فرش و احیاکننده فرش ایرانی منتشر شده است. خیر ایران به مناسبت ۲۰ خردادماه که روز ملی فرش نامگذاری شده است، متن این گفت‌و‌گو را بازنشر می‌دهد.

- جناب میری، در ابتدا بفرمایید که چطور وارد دنیای فرش شدید؟

 من وارد دنیای فرش نشدم، من در دنیای فرش به دنیا آمدم؛ زیرا چندین نسل از پیشینیانم در این حوزه فعالیت داشته‌اند. من نسل پنجم از خانواده‌ای هستم که در زمینه فرش مشغول به کار بوده‌اند. پدرم، پدربزرگم و اجدادم برای حدود ۲۰۰ سال در این کار بودند. البته من کار‌های ویژه‌ای انجام داده‌ام که نسل‌های قبلی‌ام انجام نداده بودند. به عبارت دیگر من این کار را به ارث برده‌ام. اگر بخواهم دقیق‌تر بگویم، در اینجا ارث را می‌شود دو گونه معنی کرد؛ یکی به ریشه‌های فرد مربوط می‌شود که خارج از اراده و انتخاب او است. چون ما نمی‌دانیم در کجا به دنیا می‌آییم و پدر و مادر چیزی نیست که ما انتخاب کرده باشیم. اما از طرفی وقتی وارد این دنیا می‌شویم، بسیاری از چیز‌ها اختیاری هستند و ما آزاد هستیم تا خود انتخاب کنیم. بدین ترتیب این ما هستیم که خود را می‌سازیم. بنابراین، ماندن من در عرصه فرش انتخابی بوده و ناخواسته وارد آن نشدم. 

 در زمینه تخصصی باید بگویم که جهان فرش بسیار گسترده و از گرایش‌های گوناگون سامان یافته است. به عبارت دیگر هر کسی که در این جهان فعالیت می‌کند، ضرورتا در همه این گرایش‌ها کنشگر نیست. در خانواده ما اجدادمان از دیرباز، گرایش به فرش‌های اصیل ایرانی و مرغوب داشته‌اند. به طور طبیعی این گرایش به من نیز دست‌به‌دست شد. 

 در حدود سی‌وچند سال پیش، بر آن شدم تا به نظریه‌های خودم در زمینه قالیبافی جامه عمل بپوشم و کار‌هایی ویژه انجام دهم که پیشینه نداشته و کسی به آنها نگاه نمی‌کرده است. برای دستیابی به این آرزوها، هم پژوهش و هم به طور عملی کار کردم. این آغاز کار من در زمینه بافندگی فرش به شیوه‌ای ویژه خودم بود که تا امروز این مسیر همچنان ادامه دارد.

گره‌خوردن فرش و مفهوم نیکوکاری

- چطور توانستید محیط زیست و تولید پایدار را در صنعت فرش به طور مؤثر باهم ترکیب کنید؟

 ما هیچ‌گاه از مواد اولیه رنگ‌زای مصنوعی یا سنتتیک استفاده نکردیم و تمامی رنگرزی‌ها با مواد اولیه گیاهی انجام می‌شد و همچنان می‌شود. در مجموعه ریسندگی و بافندگی که ما در استان فارس پایه‌گذاری کردیم، تنها پشم دستریس و رنگ‌های گیاهی به کار برده می‌شد و همچنان می‌شود. پشم مرغوب را خودمان خریداری می‌کردیم و به دست ریسندگان خانگی می‌رساندیم تا در خانه‌هایشان با دست بریسند و در پایان پشم دست‌ریس را جمع‌آوری کرده، به انبارهایمان می‌بردیم تا آماده رنگرزی شوند.

  به‌طور کلی، در کارگاهی که ما در زرقان تأسیس کرده‌ایم، تنها کار رنگرزی و پشم انجام می‌شود و نه بافندگی. به نظر من، این بخش، پایه و اساس همه کار‌ها است. وقتی شما می‌خواهید چیزی بسازید، باید ابتدا به مواد اولیه آن فکر کنید. من وقتی که خواستم قالیبافی را شروع کنم، ایده‌ام این بود که باید نشانه‌ای از خودم باقی بگذارم که پشتوانه‌ای فکری و فلسفی داشته باشد. در عمل نیز به این نتیجه رسیدم که اگر بخواهم فرشی با استاندارد‌های قدیمی و ایرانی ببافم، یکی از نکات مهم این است که از پشم دست‌ریس استفاده کنم. فرش‌های کهن ایرانی، بخش بسزائی از جذابیتشان وابسته به همین پشم دست‌ریس است. 

 موضوع دیگر اینکه، در ذهن من چندین نکته اساسی برای طراحی کارخانه وجود داشت. نخستین نکته این بود که باید کارگری که در کارخانه مشغول به کار است در امنیت جانی و از نظر بهداشتی در شرایط درخوری قرار داشته باشد. نکته دیگر اینکه در کارگاه‌های رنگرزی نباید مواد خطرناک برای دستگاه تنفسی وجود داشته باشد. افزون‌براین‌ها، یکی از مسائل مهمی که در طراحی کارخانه با آن روبه رو بودیم، مدیریت آب و فاضلاب بود. نگرانی نخست من این بود که استفاده بیش از حد از آب نداشته باشیم. نگرانی دوم، آسیب‌هایی بود که ممکن بود فاضلاب به محیط زیست وارد کند. برای حل این مشکلات، یک دستگاه تصفیه بزرگ در کارخانه نصب کردیم تا فاضلاب رنگرزی، تصفیه و دوباره به چرخه تولید در کارگاه بازگردد. با این سیستم، آب مصرفی کارگاه پس از تصفیه مجدداً به درون کارگاه می‌آمد و در نتیجه مصرف آب به حداقل می‌رسید. 

 زمانی که ساختمان کارخانه تکمیل شد، تصمیم گرفتم برای برقراری و حفظ ارتباط بیشتر با طبیعت، زمین مجاور کارخانه را خریداری و در آن فضای سبز زیبایی ایجاد کنم. این فضای سبز شامل استخر، گلخانه، انبار‌های مواد اولیه گیاهی رنگ‌زا و عناصر طبیعی بسیاری می‌شد که به‌عنوان مکمل پروژه اصلی کارخانه عمل می‌کرد. هدف من این بود که کارخانه نه‌تنها به‌عنوان یک مرکز تولید، بلکه به‌عنوان یک مجموعه هماهنگ با طبیعت و محیط زیست شناخته شود. 

 در ادامه این رویکرد به پاسداری از اکوسیستم، بر آن شدیم زمینی به مساحت ۱۱ هزار متر که رو‌به‌روی کارخانه روی تپه‌ای قرار داشت را خریداری و به پهنه کارخانه بیافزاییم. هدف من این بود که در این زمین درختانی بکارم که برگ‌هایشان بتوانند به کار رنگرزی پشم بیایند. بدین ترتیب می‌توانستیم برای آبیاری این درخت‌ها، از آب مازادی که از دستگاه تصفیه فاضلاب کارگاه رنگ به دست می‌آمد بهره‌مند شویم، اما متأسفانه به دلیل شرایط اقتصادی و سیاسی که در کشور حاکم بود و همچنان هست آن زمین همچنان بایر و بلااستفاده باقی مانده است.

- در حال حاضر چه تعداد نیرو‌های مستقیم و غیرمستقیم در مجموعه شما فعالیت می‌کنند؟

 مجموعه ما و تعداد نیروی انسانی که در آن فعال بوده و هستند باید در دو بخش تعریف شوند؛ نخست کارمندان بخش‌های اداری و دیوانی که در تهران در بخش مدیریت، مالی، خدماتی و طراحی مشغول به کار هستند. دوم کارمندانی که در شیراز و مراکز تولید دیگر در کردستان و ملایر و در بخش مالی، تهیه مواد اولیه، خدماتی و سرانجام بخش فنی مشغول هستند که این بخش فنی، مسئولیت رسیدگی به فرایند بافت روی دار‌های قالیبافی را به عهده دارند. 

- چطور نیرو‌های کار خود را برای بافت درست و اصولی فرش آموزش می‌دهید تا هم مهارت‌های لازم را کسب کنند و هم به استاندارد‌های محیط زیستی و تولید پایدار پایبند باشند؟

 آموزش برای من امری پایه‌ای بوده است. در واقع، چون انگیزه نخستین من از ورود به بافندگی این بود که دریافته بودم فرش ایرانی از اصل خود دور مانده و باید روزگار وصلش را بازجوید و باید در این را گامی برداشت، پنداشتم ناگزیریم نخست دلایل آن را دریابیم و مؤلفه‌های نخستین این پدیده را بیابیم و بشناسیم و سپس برای احیای آن، هرچه فهمیدیم را به بافندگان و دیگر دست‌اندرکاران بیاموزیم. فرش ایرانی در بسیاری از ویژگی‌ها از خود بیگانه شده و مسیر مسخ شدن را می‌پیمود. به تبع، آن بافندگان با شیوه‌های اصیل بافت و با مبانی زیباشناختی طرح‌ها بیگانه شده بودند به همین سبب ما باید به آنها فراموش‌شده‌ها را می‌آموختیم تا به خاطره جمعی آنها بازگردد.

زمانی که وارد قالیبافی در استان فارس شدم، همه قالی‌ها با پشم ماشین‌ریس بافته می‌شدند، به‌جز بخشی از کار که گبه‌بافی بود و آقای ذوالانواری در این زمینه پیشگام بودند و از پشم دست‌ریس استفاده می‌کردند، اما پشم دست‌ریس آن‌طور که من در قالیبافی استفاده می‌کردم، به‌کار گرفته نمی‌شد. شیوه من بافت قالی به سبک کنترل‌شده و سامان‌مند بود و با آزادبافی که گبه‌بافی نامیده می‌شد به غایت تفاوت داشت. این روش را باید به بافندگان آموزش می‌دادم. من باید تکنیک‌های بافت را هم احیا می‌کردم.

در نهایت من نسل قالی‌بافی را در دوره کنشگری خودم در این عرصه اصلاح و نسل قالی‌بافان را برای بهره بردن از این روش‌ها تربیت کردم. بخش قابل ملاحظه‌ای از این آموزه‌ها در بازار فرش‌بافی آن مناطقی که من فعال بودم آنچنان تثیر گذاشت که می‌توانم به جرأت بگویم بسیاری از شیوه‌های نادرست برچیده شد و قالی‌بافی ارتقای کیفی پیدا کرد. 

- البته این موضوع که به آن اشاره می‌کنید بیشتر مربوط به بخش اجراء و تکنیک‌های بافت است، اما مسئله طراحی فرش نیز ابعاد گسترده و مهمی دارد که باید به آن جداگانه پرداخته شود. 

بله، درست است. به موضوع طراحی و نقشه باید جداگانه پرداخته شود. همانطور که شیوه‌های بافت و مواد اولیه در قالی‌بافی ما آسیب دیده بود، نقشه هم به گونه‌ای همین سرنوشت را پیدا کرده بود. در این باره مهم‌ترین نکته از دست رفتن تنوع طرح‌ها در پیوند با زادگاهشان بود.

در زمینه طراحی و نقشه این کار در تهران در آتلیه زیرنظر مستقیم من انجام می‌شد. من نقشه‌های کهن را همچون اشیای عتیقه و باستانی که از زیر آوار‌ها بیرون می‌آورند از گوشه‌وکنار بازارها، کتاب‌های گوناگون در سراسر جهان، مجموعه‌های خصوصی و موزه‌ها بیرون می‌آوردم و پس از مطالعه، آنها را بازسازی و با دخل و تصرف‌های دقیق مبتنی بر شناخت، احیا و به مراکز بافت می‌فرستادم. بافندگان با بافتن و دیدن آنها با گذشته فرهنگی خود آشنا می‌شدند و از این راه می‌آموختند که پیشینیانشان چگونه این هنر ایرانی را به وجود آورده‌اند. از سویی طراحانی که در بخش طراحی نزد من کار می‌کردند طی درسگفتار‌هایی که برای آنها حین انجام کار ارائه می‌کردم، طراحی نقشه‌های اصیل را می‌آموختند.

- چگونه شرایط اقتصادی کنونی بر صنعت فرش تأثیر گذاشته و مشکلات اصلی این صنعت در حال حاضر چیست؟

اقتصاد از دیرباز نقش بسیار تعیین‌کننده‌ای در قالی‌بافی ایران داشته است. این نقش هم مثبت بوده و هم منفی. اقتصاد همچون سکه‌ای است که دو رو دارد. یک روی آن می‌تواند شرایط را آنگونه رقم بزند که قالی‌بافی به سمت توسعه مثبت و شکوفایی برود، همانطور که در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در دوره‌هایی که آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها به قالی‌بافی ایران توجه کردند. گام‌هایی بلند در جهت پیشبرد این هنر و صنعت دستی از طریق سرمایه‌گذاری و مدیریت در تولید سالم و هدایت‌شده و صادرات آن برداشتند و به این ترتیب جنبشی بزرگ را در آن دوران به راه انداختند که موجب شد تقاضا برای خرید فرش ایرانی به شکل چشم‌گیری افزایش پیدا کند و فرش ایران از یک انزوای نزدیک به دو سده بیرون بیاید. 

 اما با گذر زمان، این روند دگرگون شد. دورانی تازه آغازشد که رفته‌رفته به سمت تولید انبوه پیش می‌رفت و آسیب‌هایی به قالی‌بافی وارد می‌کرد. بازرگانان به‌دنبال تمایل به سرعت در فرایند تولید بودند و این سرعت یکی از بزرگ‌ترین مشکلاتی بود که می‌توانست کیفیت قالی را کاهش دهد. داستان از آنجا آغاز شد که پشم ماشین‌‎ریس جایگزین دست‌‎ریس شد، چون سرعت تولید آن بسیار بیشتر بود. این تکنولوژی‌ها به‌طور خاص، باعث می‌شود که بافنده دیگر درگیر فرآیند تفکر و آفرینشگری نباشد. وقتی بافنده فقط به دستورات ماشین‌ها عمل می‌کند، نمی‌تواند ارتباطی معنوی و هنری با قالی خود برقرار کند و در نتیجه از لذت واقعی بافتن بی‌بهره می‌شود. 

 یکی از اثرات منفی این روند، تولید بیش از حد است که به‌طور طبیعی به کاهش قیمت‌ها و کاهش ارزش فرش دستباف منجر می‌شود. این رویکرد باعث شده است مناطقی که پیش از این هیچ‌گاه قالی‌بافی نداشتند، به تولید فرش روی بیاورند، حتی به قیمت آنکه میراث فرهنگی و تاریخی هر منطقه به خطر بیفتد.

- از داستان فرش‌هایی که به موزه‌ها اهدا کردید برای ما بگویید؟

 من تصمیم گرفتم تعدادی از فرش‌های خود را به موزه اهدا کنم؛ چراکه از مدت‌ها پیش به این موضوع فکر می‌کردم. انگیزه من از این اقدام در دهه ۷۰ و در زمان ریاست‌جمهوری آقای خاتمی شکل گرفت. در آن زمان، فضای فرهنگی کشور بسیار حمایت‌کننده و پر از تحرک بود. دولت اصلاحات به‌طور ویژه به فرهنگ و هنر بها می‌داد. به این فکر افتاده بودم که اگر کار‌های من همه به خارج صادر شوند، ممکن است اثری از این جنبش در داخل کشور باقی نماند و باور داشتم که شایسته است نمونه‌هایی برای ثبت در تاریخ در ایران نگهداری شوند. هم از‌این‌رو می‌پنداشتم هیچ مکانی امن‌تر و بهتر از موزه برای نگهداری این فرش‌ها پیدا نمی‌کنم؛ بنابراین تصمیم گرفتم تعدادی از آثار خود را به موزه اهدا کنم تا در آینده، حداقل نمونه‌هایی از این آثار در دسترس نسل‌های بعدی قرار داشته باشند و به‌عنوان بخشی از تاریخ قالیبافی ایران شناخته شوند. 

- فکر می‌کنید نهاد‌های دولتی چه اقداماتی می‌توانند در جهت تقویت دیپلماسی فرش و معرفی جهانی این صنعت انجام دهند؟

 هیچ‌کس نمی‌تواند از چیزی که علاقه‌ای به آن ندارد، به‌خوبی صحبت کند. متأسفانه دولت‌های ایران هیچ‌گونه علاقه‌ای به فرش ندارند و نه آن را می‌شناسند و نه آن را دوست دارند. حتی نسل‌های امروز و نسل‌های پیشین نیز همین‌گونه هستند. فرش ایرانی در داخل کشور، به‌مراتب غریب‌تر از خارج از ایران است.

 البته دولت‌ها می‌توانند در این زمینه اقداماتی انجام دهند؛ مثلا می‌توانند شرایطی را فراهم کنند تا فرش ایرانی بتواند راحت‌تر در خارج از ایران عرضه و با دنیای خارج وارد گفت‌و‌گو شود. این موضوع شامل برقراری و گسترش روابط خارجی و در پی آن، آسان کردن دریافت ویزا و ایجاد بستر روان برای برگزاری نمایشگاه‌ها در خارج از کشور می‌شود. همچنین لازم است دولت به صادرات فرش، یکی از مهم‌ترین کالا‌های فرهنگی کشور، کمک کند.

گره‌خوردن فرش و مفهوم نیکوکاری

- چطور می‌توان فرش را در ذهن و زبان جوانان امروز معرفی و محبوب کرد؟

فرش را به‌عنوان یک هنر تجسمی می‌بینم، اما در قالبی متفاوت از آنچه که در غرب به‌عنوان هنر‌های تجسمی شناخته می‌شود. اگر بتوانیم فرش را به‌گونه‌ای معرفی کنیم که به‌عنوان یک هنر تجسمی شناخته شود، این هنر می‌تواند جایگاه خودش را در جامعه هنر‌های تجسمی پیدا کند. اگر جوانان در روز‌های پایان هر هفته و تعطیل مانند پنج‌شنبه و جمعه به گالری‌ها بروند و آثار هنری مختلف را مشاهده کنند، باید فرش هم در کنار آنها باشد.

- آیا می‌توانید مثال‌هایی از طرح و نقش‌های فرش که از نیکوکاری الهام گرفته‌اند معرفی کنید و توضیح دهید؟

 پاسخ من به این پرسش باید بر پایه شاهد مثال باشد، البته نه برای اینکه با نشان دادن آن نمونه بتوانم توضیح دهم که طرح آن از نیکوکاری الهام گرفته است، بلکه در خیال خودم به یاد نمونه‌ای بیفتم که چنین مفهومی به ذهنم متبادر کرده است. باید مفاهیم در گره‌بافته‌ها در قالب نقش‌ها، چه واقع‌گرایانه چه تجریدی خود را نشان بدهند. گاهی هم به یاری واژه‌ها همچون بیتی از شعری در گره‌بافته‌ای نکته‌ای بیان شده است.

 اتفاقاً این موضوع یکی از علاقه‌مندی‌های من بوده است؛ بنابراین با دقت به آن نگاه کرده‌ام. هم‌اکنون به یاد ندارم مستقیما چنین چیزی را در نمونه‌ای دیده باشم. اگر بشود صحنه‌ای از تخت جمشید یا به تنهایی در میان دیگر نقوش یک قالی، نقش فروهر به تصویر کشیده‌شده را کنایه از گفتار و پندار و کردار نیک دانست، بله نمونه‌هایی را دیده‌ام. حتی خودم در چند نمونه از قالی‌هایی که طراحی کرده‌ام، این نقش را به کار برده‌ام.

- آیا خاطرات یا تجربیات خاصی از دوران فعالیتتان در صنعت فرش دارید که بتوانید با ما به اشتراک بگذارید؟ شاید داستان‌هایی از چالش‌ها، موفقیت‌ها یا لحظات جالبی که در این مسیر تجربه کرده‌اید.

 این تجربه‌ها بسیار بوده‌اند، اما، چون آدم درگیر موضوع است، آنها را نمی‌بیند. به‌طور کلی، وقتی در نزدیکی یک پدیده قرار داریم، از اهمیت آن غافل می‌شویم. مثلاً ممکن است از برجستگی‌های پدر و مادر یا فرزند خود بی‌اطلاع باشیم؛ چراکه فقط کسانی که از بیرون نگاه می‌کنند، ارزش‌ها یا ضد ارزش‌ها را می‌بینند. در زندگی روزمره، این رویداد باعث می‌شود که بسیاری از خاطرات و تجربه‌ها از دست بروند.

 اما یکی از خاطرات، مربوط به سفرم به ژاپن است. من به ژاپن رفته بودم تا مجموعه‌ای از کارهایم را رونمایی کنم. برنامه‌ای ترتیب داده بودند که در آن مراسم علاقه‌مندان به فرش میری حاضر شوند تا من درباره فرش‌هایی که باید رونمایی می‌شد سخنرانی کنم. وقتی وارد مغازه‌ای که در آن فرش‌های میری به نمایش گذاشته شده بود شدیم و منتظر مراسم بودیم، مرد سالخورده‌ای وارد شد. معرفی کردند که او یکی از مشتریان علاقه‌مند به آثار من است و فرش‌های من را جمع‌آوری می‌کند. او از جیب خود یک کتاب خیام که به زبان ژاپنی ترجمه شده بود درآورد و گفت که شیفته خیام است و دائماً آن را می‌خواند. بسیار شگفت‌زده و خوشحال شدم. درباره خیام با او بسیار سخن گفتم. سخنرانی و رونمایی انجام شد و مراسم به پایان رسید. بعد شنیدم از نمونه‌های رونمایی‌شده دو قطعه را همین مرد کهنسال که در خانه سالمندان هم زندگی می‌کرد خریده است. با خودم گفتم این فرد در خانه سالمندان با این فرش‌ها می‌خواهد چه کار کند؟ البته فرش‌ها اندازه کوچکی داشتند و مثل تابلو به دیوار نصب می‌شدند. همان‌جا فکر کردم می‌شود او را درک کرد، اگر دیدگاهمان را به زندگی با دیدگاه او هماهنگ کنیم. او می‌خواست در لحظه زندگی کند و تا نفس می‌کشد از زیبایی بهره‌مند شود و لذت ببرد. چه تفاوتی می‌کرد محل زندگی‌اش کجا باشد. خانه سالمندان یا آپارتمان شخصی.

- چگونه می‌توان نیکوکاری را به بخشی از فرهنگ و ارزش‌های اصلی در هر حرفه، به‌ویژه در صنعت فرش تبدیل کرد تا هم از لحاظ اجتماعی و هم اقتصادی به نفع جامعه و صنعت باشد؟

 نیکوکاری می‌تواند در هر زمینه‌ای وجود داشته باشد، به شرطی که در فردی که آن کار را انجام می‌دهد، تمایل به نیکوکاری باشد. نیکوکاری یک منش است که ربطی به حرفه خاصی ندارد و به هیچ‌وجه نمی‌توان آن را محدود به یک نوع کنش اعم از مادی، معنوی، هنری یا اقتصادی کرد. نیکوکاری یک ویژگی اخلاقی است که اگر در فردی وجود داشته باشد، می‌تواند براساس تجربیات و رویداد‌هایی که در زندگی‌اش رخ می‌دهد، پرورش یابد. بنابراین، برای اینکه فردی اخلاقی زندگی کند، نیاز دارد تنها به فکر خود و منافع شخصی‌اش نباشد و به دیگری و هم‌نوعان خود نیز بیندیشد.

 برای نمونه در کار فرش نکته بسیار روشن این است که این یک کنش گروهی است. کارگردان در این فرایند باید به فکر همه کسانی که باهم همکاری می‌کنند باشد. او بدون در نظر گرفتن حقوق همه گروه به ویژه کسانی که در زندگی کمتر برخوردار یا ناتوان هستند، نمی‌تواند آن اثر را خلق کند. چه‌بسا باید گفت نیکوکاری یک وظیفه اجتماعی است و فضیلت به شمار نمی‌آید. لازم به یادآوری است که کار نیکو برای دیگران تنها در کنش‌های مادی از قبیل تأمین معاش خلاصه نمی‌شود، رعایت شأن دیگران و احترام به منزلت آنها که امری معنوی است خود نیکوکاری به شمار می‌رود.

 


ارسال دیدگاه
captcha