در میزگرد «تعاونی و خیریه» که با همت پایگاه خبری تحلیلی خیر ایران برگزار شد، جعفرخیرخواهان (پژوهشگر توسعه و مترجم) و کمال اطهاری (پژوهشگر علوم اجتماعی و مدرس دانشگاه) به سؤالات مهدی صوفیان (پژوهشگر حوزۀ تعاون) و مجتبی اصغری (سردبیر پایگاه خبری و پژوهشگر رفاه اجتماعی) پاسخ گفتند.
هدف از برگزاری این نشست، بررسی نظری امکان پیوند دو ظرفیت «تعاونی» و «خیریه» در ایران بود و پاسخ به این سؤال که تعاونیها و خیریهها، به عنوان فضاهایی که داوطلبانگی و مشارکت جمعی در آنها مشهود است، چگونه میتوانند برای جامعه مفید باشند. آنچه در ادامه از نظر میگذرد، حاصل بخش نخست این میزگرد است:
- برخی معتقدند که ایده تعاونی پاسخی به پیامدهای انقلاب صنعتی در قرن نوزدهم بود و طرح مجدد این مباحث با توجه به پیچیدگیهای نظامهای سیاسی و اقتصادی در شرایطی کنونی، یک نابهنگامی تاریخی است. نظر شما چیست؟
خیرخواهان: پیش از اینکه به این پرسش پاسخ بدهم، میخواهم از علم اقتصاد انتقادی داشته باشم که به بحث تعاون بیتوجهی کرده است. اقتصاد ابتدا توسط فیلسوفی به نام «آدام اسمیت» به وجود آمد و به بحثهایی نظیر رفاه عمومی، خیر عامه و همدلی نسبت به بقیه جامعه توجه میکرد. اما در نزدیک به 100 سال گذشته، اقتصاد محدود و ریاضیزده شد و بیشتر بحث کارایی یا رشد اقتصادی را مورد توجه قرار داد. توجه اصلی اقتصاد به رشد اقتصادی بود تا اینکه بخواهد به بحثهایی نظیر توزیع، برابری، انصاف و ... بپردازد و این مباحث کمرنگ شد. همچنین برای شاخص مطلوبیت، رضایت و رفاه، به طور ساده، درآمد سرانه را محاسبه کردند؛ یعنی اگر در جامعهای درآمد و مصرف بالا میرفت، میگفتند وضعیت بهتر است و به جنبههای دیگر زندگی و به مسائل محور برابری، خیلی توجه نمیشد.
برای نمونه، ممکن است افراد در جامعهای نسبتاً کمدرآمد باشند، ولی در این جامعه حس همبستگی و همکاری بین افراد وجود داشته باشد؛ زیرا حضور در جمع و اهتمام به کارِ گروهی، موجب اقناع و رضایتمندی افراد میشود. ولی این موارد در مبحث رفاه جامعه مبنای محاسبه قرار نگرفت. افزون بر این، ممکن است ارتباط میان افراد توسعه پیدا کند که در اینصورت ارتباطات در زمینههای مختلفی شکل میگیرد. حال این امکان هم وجود دارد که به یکباره گروههایی که شکل گرفتهاند از یکدیگر جدا شوند یا اینکه برخی از آنها به کشورهای دیگر مهاجرت کنند. شاید این وضعیت به ظاهر منجر به افزایش درآمد شود، ولی تمام سرمایههای اجتماعی را از بین خواهد برد. نکته مهم این است که اقتصاد نمیتوانست به این موضوع بپردازد و مدلهای اقتصادی از پرداختن به این موارد ناتوان بودند.
همچنین ممکن است افراد در جمعی حاضر باشند و تجربههای گوناگون را از یکدیگر بیاموزند تا اینکه بخواهند به صورت شخصی کاری را انجام دهند، اما این مسائل در اقتصاد مورد توجه قرار نگرفت. آدام اسمیت در بحث تقسیم کار معتقد بود: «هرچه تقسیم کار بیشتر شود، فرد در آخر شب احساس میکند کار مفیدی نکرده است.» بر این اساس، این موارد موجب پیشآمدن عوارض گوناگونی برای جامعه شد. به اینصورت که، در جوامع غربی رفاه مادی بالا رفته، ولی نرخ خودکشی و پناهبردن به اعتیاد و دیگر موارد افزایش یافته است. این موارد باعث شده است در چند دهه اخیر کسانی از جریان اصلی اقتصاد فاصله بگیرند و به این موارد توجه کنند.
گسترش اقبال به تعاون پیش از جنگ جهانی دوم
اما دربارۀ بحث نابهنگامی تاریخی باید بگویم که قبل از جنگ جهانی دوم، تعاون موجی بود که گسترش پیدا کرد و جوامع غربی و تأمین اجتماعی به آن توجه کردند. وقتی جنگ تمام شد، رونق گسترده و رشدی بالا به وجود آمد و پرداختن به مسائلی نظیر تعاونی کمرنگتر و جامعه نیز مصرفزده شد. از طرفی چون فقر هم در حال از بین رفتن بود، فکر کردند که شاید نیازی به این مقولات مهم نباشد. ولی در چند دهه اخیر احساس میشود که این موج و فرایند به سمتی چرخش داشته که این مسائل باید مدنظر قرار بگیرد. بر همین اساس، همبستگی و سرمایه اجتماعی پررنگ شده است. البته شاخصهای موجود در این زمینه تا حدی کیفی است ولی تلاش میکنند این شاخصها را به صورت کمّی دربیاورند و اولویتدهی کنند. همچنین باید توجه کرد که زندگی، شهری و ماشینی شده است و گرچه به ظاهر شبکههای اجتماعی وجود دارند، ولی افراد از هم جدا شدهاند و ارتباطات نزدیک انسانی چندان وجود ندارد. پس به این مورد هم باید توجه شود.
- آقای دکتر اطهاری، دیدگاه شما در این زمینه چیست؟
اطهری: از این نکته آغاز میکنم که «جرالد مِیِر»؛ یکی از اقتصاددانان بزرگ توسعه میگوید: «نایابترین عاملِ توسعه، دانش است.» پس عامل توسعه نه فیزیکی، نه مالی و نه حتی انسانی است و این در مورد ایران کاملاً صدق میکند. ایران از همه لحاظ مجهز است ولی نمیتواند از اینها استفاده کند و عملاً سرمایهها و نیروی انسانی را فراری میدهد. سرمایه فیزیکیاش هم در حال تقلیل است و چون نمیتواند درست از آنها استفاده کند، امکاناتش فرسوده و منفی میشود.
خوشحالم که این دعوت صورت گرفته است؛ زیرا باید بحث کنیم تا این دانش را برای توسعه به دست آوریم. بخش تعاونیِ ما از این بابت از بخشهای دیگر اقتصاد ایران، بیشتر در مضیقه است. البته در همه بخشها مشکل وجود دارد و جامعه ما در تنزل اقتصادی است؛ چون دانش وجود ندارد؛ دانشی که از یکسو بتواند به الگوی توسعهای سامان بدهد تا رشد اقتصادی را با عدالت اجتماعی به صورت همافزا پیوند بدهد و از سوی دیگر بتواند محیط زیست را حفظ کند. میبینیم که همه اینها در حال تنزل و نابودی است.
مهمترین هماهنگسازِ اقتصاد پس از بازار و دولت، تعاونی است
بخشِ تعاون یکی از هماهنگسازهای اقتصاد است و اصطلاحاً از آن به کوردینیشن (Coordination) تعبیر میشود. ما در اقتصاد چندنوع هماهنگساز داریم. بازار و دولت دو موردِ مهمتر از بقیه هستند که هردو هم دچار شکستهای خاص خود میشوند. هماهنگسازهای دیگری هم در اقتصاد داریم؛ مثلاً خیریهها یکی از هماهنگسازها هستند. دانشگاههای آمریکا بدون خیریهها کار نمیکنند و بدون خیریه نمیتوان دانشگاه اول شد. انجمنهای داوطلبی، انجیاوها یا سمنها نیز از همین دست محسوب میشوند. بنابراین مهمترین هماهنگساز پس از بازار و دولت، تعاونی است و یکی از وجوه اهمیتش در این است که شکستهای این دو را در تمام جوانب جبران میکند.
در صحبتهای پیشین اشاره شد که نقش تعاونیها در ابتدا بیشتر بود. علت این است که در قرن نوزدهم و در زمان «کارل مارکس» (نظریهپرداز آلمانی)، یک درصد یا کمتر از یک درصد تولید ناخالص انگلستان در امور اجتماعی صرف میشد و به همین دلیل هم آنها با سرنگونی سرمایهداری مواجه میشدند.
کمکم کار به اینجا میرسد که دولت نقش هماهنگساز بالایی در عدالت اجتماعی پیدا میکند و در ابتدای دهه 1970 میلادی، به آنجا میرسد که حدود 50 درصد تولید ناخالص دارد. برای نمونه، در آمریکا که کمترین میزان را داشت، تولید ناخالص 36 درصد بود که صرف امور اجتماعی میشد. بر این اساس، تعاونیها چندان مجبور نبودند که نقش شکست بازار را جبران کنند و به همین دلیل است که این نقش کاهش پیدا میکند؛ چون بخش زیادی از این نقش به دولت رفاه سپرده میشود. اما در تعاونیهای مسکن در اروپا، این نزول به هیچوجه صورت نمیگیرد. در بسیاری از کشورها مثل هلند و دانمارک که نظامشان لیبرالتر بود، در واژگان بخش مسکن، سیستمشان را دوگانه نمیکنند که یک سیستم سوشالهاوسینگِ دولتی و یک سیستم بازار بخش خصوصی داشته باشند. در بسیاری از کشورهای اروپایی تعاونیهای مسکن این وضعیت را داشتند؛ چون مسکن سرمایهبری سنگین دارد و شکست بازار در مسکن رخ میدهد و به همین دلیل تعاونیها میتوانند این دو را جبران کنند.
در بخش کشاورزی هم به خصوص در کشورهای آسیایی و کشورهایی که آب و هوای خشک دارند، تعاونیها نقش مهمی داشتند و دارند و هنوز هم این نقش پابرجا است. برای نمونه، کمونهای چین یک تعاونی بودند و منظومهای را تشکیل میدادند. در کره جنوبی هم از ابتدا تعاونیهای پِرِز را مبنا قرار دادند و اصلاحات ارضی را با تعاونیها همراه کردهاند. اما در ایران، دخالت بیمورد برخی از اعضای شورای انقلاب (در اوایل پیروزی انقلاب)، این را به هم زد که به دلیل بیدانشی و بیالگویی بود. آنها اجازه دادند تعاونیهای تولید هم منحل و به تعاونیهای توزیع تبدیل شوند.
توجه «تاچر» به تعاونیهای مسکن محلی
این هماهنگسازیها در دوره نئولیبرال هم وجود داشت. خانم «تاچر» (نخستوزیر پیشین انگلستان) وقتی شروع میکند و میخواهد بودجه دولت رفاه را کاهش دهد، تعاونیهای مسکن محلی را تقویت میکند. به همین دلیل در حدود پنج - شش سال اول و در دوره تاچر، کل بودجه مسکن انگلستان بالا میرود؛ زیرا برای نهاد جدید آموزشهای لازم را میدادند و شعارشان هم به جای «دولت فعال»، «شهروند فعال» بود. تعاونیهای مسکن محلی تقویت شدند و عمده تولید مسکن در انگلیس به وسیله آنها صورت میگرفت و نه بخش خصوصی و این تعاونیها جایگزین سوشالهاوزینگ دولتی میشود.
در دیگر کشورهای اروپا هم شرایط همینطور است. برای نمونه، در هلند هر شهروندی که به دنیا میآید، پدر و مادرش او را عضو تعاونی مسکن میکنند. تعاونیهای مسکن نیز توسط شهرداریها و به طور مستقیم توسط مردم اداره میشود. در تمام هلند، وقتی جابهجا میشوند میتوانند وارد خانه تعاونی شوند و به همین منظور ادعا میکنند جزء خوشبختترین ملتهای جهان هستیم. این ادعا بیهوده نیست؛ زیرا با نئولیبرالیسم خشک و خالی که خوشبختی به وجود نمیآید و حاصل این نوع از نئولیبرالیسم میشود کشوری مانند آمریکا با آن زیرساختهای فرسوده و ناکارآمد. از زیرساختهای آمریکا بدتر، ایران است. در کلانشهرهای آمریکا بهای متوسط یک مسکن متعارف، شش تا هفت برابر درآمد سالانه یک خانواده است، اما در ایران این نسبت 20 برابر است؛ چون در ایران همیشه ضدیتی با تعاونیهای مسکن وجود داشته و دارد.
بنابراین، تعاونیها، هماهنگسازهای اقتصادی بسیار مؤثری هستند. همچنین باید توجه داشت که با ورود به اقتصادِ دانش و جهانیشدن اقتصاد، در تعاونیهایِ شرکتی و در خودِ شرکتهای دانشپایه، خصلتهای تعاونی وجود دارد. در شرکتهای دانشپایه، خصلت تعاونی هست؛ چون دانش انسانها و نوآوریشان به خصلت تعاونی نزدیکتر است.
موضوع دیگر اینکه، چون شعار سوشیال پالیسیِ پشتیبان اقتصاد دانشبنیان که به آن «سوشیال اینوستمنت» (سرمایهگذاری اجتماعی) میگویند، مبتنی بر شعار «ز گهواره تا گور دانش بجوی» است، سیستم را به محلات میبرد. در کره جنوبی، ویتنام یا کانادا به آن میگویند: «سوشیال اینترپرایز» که بسیار فعال هستند و خصلتهای محلی دارند. به جای تعاونی این واژگان را به کار میبرند؛ یعنی شرکتهای اجتماعی و محلی که بسیار فعالاند. اینها برای دنبالکردن حمایتهای اجتماعی و پشتیبانیهای اقتصادِ دانش تشکیل میشوند. هرکدام از محلات را یکی از اینها اداره میکنند و برای نمونه میتوان به مراکز نوآوری اشاره کرد.
اما در ایران به جای اینکه این کار صورت بگیرد، سراهای محله را به بادیبیلدینگ تبدیل کردهاند و این سراها نیز خصوصی شدهاند. بنابراین، در ایران کجفهمیهایی در زمینه نئولیبرالیسم وجود دارد و نباید با نئولیبرالسیم اینگونه برخورد شود. بر همین اساس است که رشتههایی که برای هماهنگسازی بخش کشاورزی، مسکن و ... وجود دارند، منهدم شدهاند و هماهنگسازی نیز از بین رفته است و عوارض این موضوع در این بخشها بیش از بخشهای دیگر است.
خیرخواهان: بحث دانش که در قسمت قبل مطرح شد، بحث مهمی است. یک دانش جهانی داریم و تجربیات کشورها را داریم و یکی هم وضعیت خودمان اعم از تاریخ گذشته، شکستها و موفقیتهایی که داشتهایم و شاهد این بودهایم که شرایط کشور در هر دوره چقدر متفاوت بوده است. حتی مناطق مختلف کشور را در نظر بگیرید که ممکن است در هرکدام از آنها فرهنگ یا حتی مسائل سیاسیای حاکم باشد. از این رو، در جاهای مختلف باید از روشهای مختص آنها استفاده کنیم و یک راهکار واحد جهانی نداریم.
یک مسئله دیگری که مطرح شد، مسئله اقتصاد سیاسی بود که ممکن است بدبینی دوطرفهای از طرف جامعه به سمت دولت و از دولت به جامعه وجود داشته باشد. وقتی میگوییم توسعه، این وضعیت به یکباره اتفاق نمیافتد بلکه باید به تدریج فکرها و نظرها نزدیک شوند، هدف واحد داشتن بیشتر حاکم شود و دولت و جامعه یا بخشهای تعاونی به مثابه جامعه مدنی، مکمل هم دیده شوند؛ یعنی دولت احساس کند که در برخی جاها، انجام برخی کارها از عهده خودش خارج است و باید اینها را دعوت کند و به خدمت بگیرد.
تعاونیها، سومین ستون جامعه
در اینجا باید اشاره کنم به یک شخص هندی به نام «راگورام راجان» که استاد دانشگاه شیکاگو است. سنت شیکاگو که سردمدار بحثهای مربوط به بازار و ... بود و میگفت دولت باید محدود باشد. همچنین آقای راجان، مدتی مدیرکل بانک مرکزی هند بوده و در صندوق بینالمللی پول هم حضور داشته است. ایشان کتابی با عنوان «ستون سوم» دارد و در آنجا توضیح داده است که چگونه بازارها و دولت، کامیونیتیها (community) را کنار گذاشتهاند. این استاد دانشگاه میگوید: «ستون پیشرفت جامعه، دولت، بازار و کامیونیتیها (تعاونی یا گروههای مردمی) هستند. اگر این سه باهم باشند و در یک جامعه کار کنند، بهترین حالت است. ایشان 200 سال گذشته را به لحاظ تاریخی بررسی کرده و میگوید: «در برخی مقاطع زمانی بازارها غالب بودند و دولت ضعیف بود و در برخی زمانها نیز عکس این شرایط حاکم بود و در جاهایی که این کامیونیتی توانسته است به خوبی نقش ایفا کند، بهترین حالت بوده است و ما هم در آمریکا هیچ توجهی به آن نکردهایم.»
مشابه این مورد، در گزارشی از بانک جهانی در بحث سرمایههای اجتماعی منتشر شده است که داستانی واقعی را بررسی کرده و گفته بود: «در یکی از شهرهای آمریکا یک سال تابستان به یکباره موج شدیدی از گرما میآید و در منطقههایی از شهر، سالمندانِ تنها از شدت گرما میمیرند و در بخش دیگری از شهر که سالمندانی زندگی میکردند، اتفاقی برای کسی نمیافتد. در بخشی از شهر که تلفات بالا بود، سالمندان به دلیل بالا بودن دزدی و جرم و جنایت مجبور بودند درِ خانههای خود را محکم ببندند و گرما اینها را از بین میبرد، ولی در محلهای که امنیت داشت، پنجرهها باز بود و برای کسی اتفاقی نیفتاد.» این یکی از بینهایت موارد در این زمینهها است.
نقش تعاونیها در رشد صنعت برق آمریکا
اخیراً کتابی به نام «تاریخ برق» ترجمه کردهام که اهمیت برق را در جوامع فقیر بیان میکند. یکی از عواملی که باعث ثروتافزایی شد و فقر را کاهش داد، خدمت برق بود. توضیح اینکه، در اوایل قرن بیستم در آمریکا که کشوری پهناور است، شرکتهای خصوصی که به دنبال سود بودند به جاهایی میرفتند و نیروگاه برق میزدند که جمعیت زیاد بود؛ یعنی عمدتاً جوامع شهری بودند که هزینه سرمایهگذاریشان کم بود. در انواع جوامع پراکنده روستایی که نیازمند بودند و برای کارهای گوناگون برق میخواستند، شرایط به نحوی بود که کسی به سراغشان نمیرفت و دولت هم بودجه لازم را نداشت. در اینجا تعاونیهای محلی روستایی ایجاد کردند و انگیزه سیاسی هم برای دولت پیدا شد. سپس نماینده شهر در کنگره لابی کرد و بودجه دولت را گرفت و مردم کشاورز هم با سرانهای ورود کردند و توانستند به بخش عظیمی از سرزمین آمریکا برق بدهند. امروز 45 درصد از برق آمریکا از طریق همین تعاونیها است و وقتی میگوییم جوامع سرمایهداری، یعنی این الگوها و نمونهها را ببینیم و بتوانیم استفاده کنیم.
اول انقلاب روحیه مردمی وجود داشت و همه میخواستند کار داوطلبانه انجام بدهند و حکومت هم توصیههایی دینی داشت مبنی بر اینکه همه باید برادر باشند و ... . بر همین اساس جهاد سازندگی را ایجاد کردیم. البته باید بررسی شود که این اقدام در کدام بخشها موفق بود؟ و چرا شکست خورد؟ چهاینکه میتوانست ارزش خوبی داشته باشد ولی برعکس به آن نگاه شد. بنابراین باید از این موضوع درس گرفت و به این پرداخت که چه کارهایی میشود انجام داد؟ در هر جامعهای افرادی در مقطعی دوست دارند از نقطه امن خود بیرون بیایند و عضو مؤسسات گوناگون بشوند. این انتخابها باید باز بشود و در هر شرایطی اجازه بدهیم این افراد ورود کنند.
وقتی از پیشرفت غرب صحبت میشود، باید توجه کنیم که پیشرفت آنها با یک عصای جادویی و به صورت یکباره نبوده است، بلکه مهمترین عامل در پیشرفت، اهتمام به تحقیقات بوده است، به نحوی که آنها بودجه و امکانات عظیمی را برای کارهای پژوهشی کنار گذاشتند تا اقدامات گذشته و حتی اقدامات دیگر کشورها را بررسی کنند تا مشخص شود کاری که آنها انجام دادند، چه بود؟ چرا موفق بود یا چرا شکست خورد؟ برای نمونه، آمریکا در زمینه حمل و نقل مشکلاتی دارد. برای این موضوع، یک تیم متخصص از سازمانهای گوناگون را به سنگاپور میفرستند؛ زیرا آنها بهترین الگوی حمل و نقل عمومی را دارند. آمریکاییها با این کار میخواهند جوانب موضوع را بررسی کنند و از آنها یاد بگیرند.
در یک بازه زمانی، کشور شیلی در تأمین اجتماعی پیشتاز شده بود و از نظر تأمین اجتماعی و راهکارهای جدیدی که میداد، در صدر بود. آمریکا در شرایطی که بهترین دانشگاهها را دارد و مرکز دانش است، در آن زمان پژوهشگران زیادی را به این مناطق فرستاد تا از تجربه شیلی استفاده کند و ببیند در شیلی چه اقداماتی انجام میشود و اگر قرار باشد آن برنامهها در آمریکا پیاده شوند چه موانع و مشکلاتی وجود خواهد داشت.
بر این اساس، باید با نگاه به گذشته و پیدا کردن درک و فهمی روشن از تعریفها و انجام طبقهبندیهای ریز، در افراد علاقهمندی ایجاد کرد و به آنها میدان داد. شاید بهتر باشد که بخش مهمی از بودجه مراکز خیریه در اوایل کار صرف امورات زیربنایی و پایهای تحقیق بشود تا بعد ببینند که اگر میخواهند کار خیر انجام بدهند، در چه مواردی اثربخشی بیشتری خواهد داشت.
افزون بر نمونههای پیشین، نمونه دیگری از آمریکا را ذکر میکنم که صنعت خیریه و ... در آنجا هم زیاد شده است و سهمی که مردم هر سال میدهند، افزایشی است. در آمریکا یک گروه که میخواست در زمینه خیریه فعالیت بکند، شرایط را بررسی کرده بود و به این نتیجه رسیده بود که بهترین کار خیر این است که مؤسسات خیریه را ارزیابی کنند و دقت شود که هرکدام از این مؤسسات که پولهایی را در جاهای مختلفی صرف میکنند، کدامیک بازدهی بیشتری برای اقتصاد داشته است و از سوی دیگر به شفافسازی بپردازند تا مردم هم نسبت به کار خیر بیش از پیش ترغیب شوند.
پایان بخش نخست میزگرد
بخش دوم این میزگرد در روزهای آتی منتشر خواهد شد.
دیدگاه خود را بنویسید