یکبار که از «امیرهوشنگ ابتهاج» متخلص به ه.الف. سایه؛ شاعر شناختهشدۀ معاصر در سالهای پایانی عمرش پرسیده بودند: «راضی هستی از زندگی؟» گفته بود: «فوقالعاده، ببین من این شانس رو پیدا کردم که یک چیز به اسم سنفونی نهم بتهوون رو گوش کنم. کجا میتوانستم گوش کنم؟ این میز میتواند بگوید سنفونی نهم را شنیدم؟ یا بگوید من آواز ابوعطای شجریان را شنیدم؟ «در نظربازی ما بیخبران حیرانند!» آن آواز باورنکردنی! «مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم» کجا میتوانستم بشنوم جز در زندگی؟» یا در جای دیگری گفته بود: «برخی تیکههای آواز شجریان شاهکار بود و اگر حافظ بود، پا میشد و شجریان را غرقه در بوسه میکرد؛ آنجا که میخوانَد: مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم ... .»
البته سخن دربارۀ استاد محمدرضا شجریان بسیار است؛ از هنگامۀ جوانی که به حرمت پدرش که استاد قرائت قرآن بود و نمیخواست پسرش به موسیقی روی آورد، آوازهایش از رادیو در برنامههایی نظیر گلهای تازه را با نام مستعار «سیاوش بیدکانی» منتشر میکرد تا جشنهای هنر شیراز و بعد، دوران انقلاب اسلامی و پس از انقلاب که باید این سالها را سالهای شکوفایی هنر او تلقی کرد. مهمترین دلیل برای این ادعا، آثار کمنظیری است که از شجریان در این سالها منتشر شده است؛ «بیداد»، «سر عشق»، «دستان»، «نوا - مرکبخوانی»، «یاد ایام» و «سرو چمان» از آن جملهاند. بیشک در همۀ این زمانها او مسیر رو به رشدی را طی کرد و بدون اغراق و تعصب در قلۀ آواز این سرزمین قرار گرفت.
بر این اساس، از جنبههای مختلفی میتوان شجریان را مورد مطالعه قرار داد و البته که این مطالعه نیز باید توسط اهالی فرهنگ و هنر انجام شود. صدای شجریان به گفتۀ خودش بخشی از فرهنگ ایران است. این نوشتار نیز به مناسبت فرارسیدن چهارمین سال وفات شجریان، ادای دِینی است مختصر به خسرو آواز ایران و نگارنده بر آن است تا روی نقش نیکوکارانۀ او دست بگذارد. شاید در نگاه نخست اگر عبارت نیکوکاری را در کنار نام محمدرضا شجریان بیاوریم، قدری تعجببرانگیز باشد؛ چهاینکه او هرگز خیریۀ رسمیای نداشت و اگر هم به نیازمندان کمک میکرد حتماً در خفا این کار انجام میشد. اما با نگاهی متفاوت به مقولۀ نیکوکاری میتوان محمدرضا شجریان را هم یک هنرمند نیکوکار تلقی کرد که البته جنس نیکوکاریاش قدری متفاوت است.
خاستگاه این نگاه متفاوت نگارنده، توسعه در مفهوم نیکوکاری است. اگر بنا باشد نیکوکاری و خیرخواهی به دستگیری از نیازمندان محدود شود، در اینصورت بسیاری از خدمات علمی، هنری و فرهنگی به جامعه را باید نادیده گرفت. اما اگر به درستی در مفهوم نیکوکاری توسعه ایجاد کنیم، آنوقت خواهیم دید که چگونه مفاخر علمی، فرهنگی و هنری یک کشور نیز میتوانند در ردیف نیکوکاران قرار بگیرند.
اکنون که از این منظر به موضوع مینگریم، محمدرضا شجریان را میتوانیم به دلایل مختلفی یک هنرمند نیکوکار بدانیم. بیشک مهمترین دلیل در این زمینه، احیاگری او است. او توانست در این سالها به احیای شعر، ادب، فرهنگ و موسیقی این سرزمین بپردازد. امروز وقتی دیوان حافظ و سعدی را ورق میزنیم، با بسیاری از غزلیاتی مواجه میشویم که شجریان به بهترین وجه آنها را در قالب آواز اجرا کرده است. افزون بر این، او خود یکبار گفته بود: «همانطور که فردوسی زبان من را زنده نگه داشت، من موسیقی ایران را زنده خواهم کرد.» البته در این زمینه بعدتر به تفصیل سخن میگوییم.
شجریان و همنوایی با زلزلهزدگان بم
اما دلیل دوم در این زمینه فعالیتهای موردی شجریان در واکنش به رخدادهای اجتماعی است. توضیح اینکه، همواره کنسرتها و آلبومهای شجریان با جریانات اجتماعی جامعه تناسب داشته است. برای نمونه میتوان از تصنیف حماسی «ایران ای سرای امید» سخن به میان آورد؛ تصنیفی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی توسط او خوانده شد و مناسب با همان حال و هوای آن زمان و پیروزی مردم بود. اما یکی دیگر از آثار شجریان که برآمده از یک رخدادی خاص بود و وجوه نیکوکارانه داشت و در این نوشتار نیز قدری در این زمینه توضیح داده میشود، کنسرت «همنوا با بم» است.
پس از آنکه در سال 1382 زلزلهای ویرانگر شهر بم را به نابودی کشاند، بسیاری از فعالان اجتماعی و ... تلاش کردند تا به مردم بم کمکرسانی کنند. اهالی هنر نیز طیفی از همین افراد بودند. بر همین اساس محمدرضا شجریان تصمیم گرفت تا در همان سال به همراه گروه کمنظیری که در آن روزها با یکدیگر همکاری میکردند کنسرت «همنوا با بم» را در تهران اجرا کند؛ گروهی متشکل از: همایون شجریان (همراهی در آواز و نوازندۀ تنبک)، حسین علیزاده (نوازندۀ تار) و کیهان کلهر (نوازندۀ کمانچه).
در همین راستا دو موضوع قابل تأمل است؛ نخست دکلمهای که دربارۀ این فاجعه توسط شجریان خوانده شد و دوم هدف از برگزاری این کنسرت است. در بخشهایی از متن شجریان آمده بود: «فاجعه بس غمانگیز و دلخراش بود، زخمی جانکاه بر پیکر و جان و روان نشست. فروغ مهر و نیکسرشتی مردم تلخی این حادثه را تاب تحمل داد. این حادثه دیگر بار ما را به خود آورد که زندگی جز به دوستی و مهر فرجامی خوش نخواهد داشت. اکنون باید توان زاری خود را به نیروی زندگی بدل کنیم و امید را برای آنان که ماندهاند به ارمغان آوریم. کودکانی که وجودشان سرچشمه شادی و سبکباری و سرزندگی است، فردایی روشن را چشم در چشم ما دوختهاند، ایران آینده را کودکان امروز میسازند. دوستشان بداریم ...» این بخش از پیام شجریان به روشنی نشان میدهد که یک هنرمند چگونه میتواند جامعه را با درکی صحیح از یک فاجعه دلخراش مواجه کند و به مردم یادآوری کند که اکنون زمان تبدیل کردن زاری به نیروی زندگی است.
اما همنوا با بم و واکنش شجریان نسبت به زلزله به همینجا ختم نمیشود، بلکه او در مصاحبهای اینگونه از هدف خود سخن گفت: «فعلاً میخواستیم آنجا تأسیساتی برای آموزش و پرورش ساخته بشود. میخواهیم از دوران کودکستان تا قبل از دانشگاه را بسازیم که یک دوره بچهها بتوانند آنجا تحصیل کنند.» این سخنان به روشنی از نیت خیر شجریان حکایت میکند. البته در زمینه این پروژه مطالب فراوانی قابل طرح و بررسی است اما آنچه که در نهایت و پس از سالها به ثمر نشست و در سال 1397 افتتاح شد، پروژۀ باغ هنر بم بود. کلنگ احداث باغ هنر در سال 1383 و پس از کنسرت همنوا با بم به زمین زده شد و سالها بعد با حضور کتایون خوانساری؛ همسر شجریان و جمعی از هنرمندان افتتاح شد.
اکنون سخن دربارۀ وضعیت این پروژه نیست تا ببینیم آیا همان ایدۀ اصلی محقق شده است یا خیر، بلکه سخن دربارۀ کنش نیکوکارانۀ شجریان است که از همان آغازین روزهای فاجعه بم در صدد برآمد تا هم با بیان و قلمش جامعه را برای کمک به آسیبدیدگان بسیج کند، هم با هنرش که آوازخوانی بود سعی کرد تسکینی بر آلام مردم این سرزمین باشد و هم اینکه ایدۀ ساخت یک مجتمع آموزشی را ارائه داد و در نهایت هم این پروژه به بار نشست. بر این اساس تلاشهای او در این راستا هرگز قابل کتمان نیست و او از این نظر یک هنرمند نیکوکار است.
موضوع دیگری که میتوان از آن سخن به میان آورد، جزئیاتی از کنسرت همنوا با بم است. البته در این زمینه میتوان در ساحت هنر موسیقی به بحث و گفتوگوهای فنی و علمی پرداخت، اما برای این نوشتار همینبس که نگارنده به قلۀ این کنسرت اشاره کند؛ جایی که شجریان در ساز و آواز کردبیات، قطعهای به نام «شبیخون بلا» را بر غزلی از هوشنگ ابتهاج اجرا کرد:
«برسان باده که غم روی نمود ای ساقی
این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی
حالیا نقش دل ما است در آیینه جام
تا چه رنگ آورد این چرخ کبود ای ساقی»[1]
شجریان؛ احیاگر فرهنگ و هنر و موسیقی ایران
اکنون که نسبت میان شجریان و آثار هنری او با رخدادهای جامعه به طور کلی و برگزاری کنسرت همنوا با بم که برای همدردی با مردم بم و مصیبتدیدگان اجرا شد و او را از این حیث یک هنرمند نیکوکار دانسته شد، باید از دلیل دیگری سخن به میان آورد که نیکوکاری شجریان را بیش از پیش به رخ همگان میکشد و آن چیزی نیست جز تلاش او برای احیای فرهنگ و ادبیات این سرزمین. در این زمینه میتوان به اندازۀ تمام آوازهای شجریان سخن گفت و تحلیل ارائه کرد اما برای نمونه فقط از یک نمونه یعنی بخشهایی از آواز آلبوم «نوا – مرکبخوانی» سخن به میان میآید تا مشخص شود چگونه این اشعار به دست شجریان زنده میشوند. در بخش دوم آواز این آلبوم، شجریان کار را با غزلی از سعدی آغاز میکند که چند بیت نخست آن چنین است:
«ما گدایان خیل سلطانیم
شهربند هوای جانانیم
بنده را نام خویشتن نبود
هرچه ما را لقب دهند آنیم
گر برانند و گر ببخشایند
ره به جای دگر نمیدانیم»[2]
شاهکار شجریان آنجا است که آوازِ نوا و گوشۀ نهفتِ نوا را برای خوانش این سه بیت ابتدایی انتخاب کرده است. از این جهت این انتخاب شاهکار است که نسبتی مستقیم میان نوع خوانش آواز نوا و گوشۀ نهفت با این ابیات وجود دارد. این ابیات حالتی مناجاتگونه دارند و حال و هوای نوا در گوشۀ نهفت است که به بهترین شکل میتواند این مناجات را در دل و جان مخاطب بنشاند. شاهکار دیگر شجریان در این آواز، آنجا است که پس از این ابیات، غزل دیگری از سعدی را انتخاب میکند و این خوانش را در آواز بیات ترک آغاز میکند. ابیاتی که چنیناند:
«غم زمانه خورم یا فراق یار کشم؟
به طاقتی که ندارم کدام بار کشم؟
نه قوتی که توانم کناره جُستن از او
نه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم
نه دست صبر که در آستین عقل برم
نه پای عقل که در دامن قرار کشم»[3]
بالاترین نُتی که شجریان در این آواز اجرا کرده، دقیقاً پس از همین ابیات است و تنها چَهچَهۀ نسبتاً طولانیمدت این آواز نیز همینجا اجرا شده است. این انتخاب نیز به نوبۀ خود یک شاهکار است؛ زیرا محتوای این ابیات سعدی شِکوِه و شکایت از زمانۀ و فراق یار است. پس بهترین حالت برای این مضمون و این ابیات، استفاده از یک آواز حماسی همانند بیات ترک و بهرهگیری از پردههای صوتی بالا است. به همان میزان که ابیات مناجاتگونۀ ابتدایی نیازمند بمخوانی بود، این ابیات نیازمند اوجخوانی است و همۀ این ظرائف به بهترین شکل اجرا شدهاند.
اما این شاهکار هرچه به پیش میرود غنیتر میشود و شاید قلۀ آن را باید نوع خوانش این بیت دانست:
«چو میتوان به صبوری کشید جور عدو
چرا صبور نباشم که جور یار کشم»[4]
شجریان به صورت استادانهای پس از اینکه مصرع دوم را میخواند، از اوجخوانی به سمت پردههای توسط و بم صدا حرکت میکند. این فرود هم یک نسبت منطقی با مضمون شعر دارد؛ زیرا در این مصرع، سعدی چارۀ کار در فراق یار را صبر کردن میداند و حالا در اینجا شجریان با فرود آمدن از پردههای اوج به سمت توسط و بم، خواندنش را با یک طمأنینه و آرامش همراه میکند؛ آرامشی که معنای صبر را به بهترین شکل ممکن میتواند تصویرسازی کند.
سخن دربارۀ نوا - مرکبخوانی بسیار است و به باور نگارنده که بسیاری از آوازهای او بارها شنیده است، بهترین اثر تمام عمر شجریان محسوب میشود. اما مجال این نوشتار بیش از این اجازه بحث نمیدهد. بر این اساس، شجریان خادم فرهنگ و ادب این سرزمین بوده است و از این حیث هم شخصیت نیکوکار او قابل بحث و تأمل است. در این نوشتار بسیار مختصر، فقط بنا بود تا با بیان قطرهای از دریا، شخصیت نیکوکارانۀ شجریان را به بحث بگذاریم و نشان دهیم که او در واقع یک نیکوکار بود.
اما همچنانکه این نوشتار با سخنانی از هوشنگ ابتهاج آغاز شد، خوب است پایانبخش این نوشتار هم صحبتهایی از یک هنرمند موسیقی یعنی «محمد اصفهانی» باشد. او در یک برنامه، دربارۀ شجریان گفته بود: «بعید میدانم کسی بتواند در این مقیاس و حد و ارتفاع چنین خدمتی به همنوعان خودش در سراسر جهان کند. شجریان همین حافظ و سعدی را به خانه مردم آورد. بنده به دلیل آواز شجریان شعرهای حافظ و سعدی را حفظم. شجریان یک صدای تکرارناپذیر تاریخ موسیقی ایران و به خصوص تاریخ موسیقی جهان است. خیلی از کارهایش را دوست دارم. نوا - مرکبخوانی یکی از قلهها است در زندگی هنری استاد شجریان؛ یعنی کرکره آواز را کشید پایین و یک قفل زد و گفت یکی بیاید و باز کند و ببینیم چه کار میکند.»
پینوشتها:
[1] ابیاتی از امیرهوشنگ ابتهاج، متخلص به ه.الف. سایه
[2] سعدی؛ ابیاتی از غزل 439
[3] سعدی؛ ابیاتی از غزل 404
[4] همان
دیدگاههای بازدیدکنندگان
محمدرضاعباسی
نفس نافذ استاد شجریان در روح ماورایی شعر آن چنان مستانه نوا را پرواز قدسی میدهد که ترسی تقدیس یافته جان ودل آدمی را به لرزشی مخوف و لذت بخش از خدا میکند بهشت ماوای او باد
ناشناس
چه تفسیر زیبا و دلنشینی
ناشناس
با مهر آمد و با مهر رفت روحش شاد
وحید ابراهیمی خاک پای استاد
کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی
که آنچه گناه او بود من بکشم قرامتش